به گزارش ایسنا، این حکایت پزشکان متخصصی است که دوره طرح خود را میگذرانند؛ آنها که سالهای سال فقط درس خواندند؛ ۱۲ سال مدرسه، گذشتن از سد سخت کنکور، هفت سال پزشکی عمومی، دو سال طرح یا رفتن به سربازی، ۴ سال خواندن تخصص و حالا هم در آستانه ۴۰ سالگی، گذراندن دو سال طرح اجباری در مناطق محروم.
بودن در کنار مردم مناطق محروم و خدمت به آنها افتخارشان است و هرچند برای خدمت متعهد شدهاند، اما گلایه دارند از بیامکاناتی و بیپولی؛ کشیکهای طاقتفرسا، شب بیداریهای ممتد و «آنکال» بودن دائم، ۲۳ روز در ماه دور از خانواده در دورترین نقاط کشور، بدون جای خواب یا خوراک مناسب و البته گاهی هم جبر زندگی به همراهکردن همسر و فرزندانشان با خود، بدون امکانات آموزشی و انگیزشی و البته گلایهمند از نبود امکانات و تجهیزاتی که بتوانند با آن جان مردمان مناطق محروم را نجات دهند و مرهمی بر دردهایشان باشند...
رفتوآمد در «جادههای مرگ » و هراس از مُردن، معلول شدن یا مصدومیت؛ یکی دیگر از دغدغههای پزشکان متخصص طرحی است؛ پزشکانی که با حقوق هشت تا ۱۰ میلیونی باید در جادههایی که به جادههای مرگ مشهورند، جانشان را کف دست گرفته و گاهی با همسر و فرزند برای دیدار خانوادههایشان در فرصت یک هفتهای رهسپار شوند.
دوری از خانواده و رفتن به نقاطی که شاید اسمش را هم نشنیده باشیم، بدون امکانات رفاهی و آموزشی و شرایط کار سخت و کشیکهای ۲۴ ساعته از یک سو و درآمد کم علیرغم کار زیاد نیز از سوی دیگر، خستهشان کرده است؛ معتقدند که هزار جور مالیات، کسورات بیمهای، تعدیل کارانهها و... آیندهشان را مبهم کرده است و تشکیل خانواده و خرید یک خانه یا ماشین را بعد از سالها تحصیل و کار و تلاش برایشان به آرزویی دور و دراز بدل کرده است.
هرچند قرار بود اجرای طرح ماندگاری پزشکان که در قالب طرح تحول سلامت از سال ۱۳۹۳ کلید خورد، با افزایش جذابیتهای مالی، مشوقی باشد برای حضور و ماندن پزشکان متخصص در مناطق محروم، اما بعداز چند سال به دلیل عدم تامین منابع کافی، این طرح متوقف شد و حالا نه تنها مشوقهای مالی برای پزشکان متخصصی که در مناطق محروم طرحشان را میگذرانند، وجود ندارد، بلکه معتقدند که کارکرد خودشان هم با انواع مالیاتها و کسورات کم میشود.
پزشکان متخصص طرحی با همه مشکلاتشان، غم و رنج مردمان مناطق محروم را هم در سینه دارند؛ چرا باید این مردم همیشه محروم بمانند؟ مردمانی که دستهایشان خالی است، اما بیشتر از مسئولان هوای پزشک منطقه را دارند؛ حتی شده با یک سطل ماست یا شیر بعد از ویزیت یا هر آنچه که از دستشان برآید.
سالهاست که از شرایط نامطلوب زندگی پزشکان متخصص طرحی در مناطق محروم و چرایی عدم ماندگاری آنها در این مناطق صحبت میشود؛ موضوعی که کلید واژه های نبود امکانات «رفاهی«، «آموزشی» و «انگیزشی» سرفصل مشترک آن در تمام این سالها بوده است؛ با این حال گاهی میشنویم برخی با برخی اظهارنظرهایی بدون هیچگونه دقت آماری، کل جامعه پزشکی را به درآمدهای نجومی و زندگیهای لاکچری و زیرمیزی بگیری و ... متهم میکنند؛ فارغ از آنکه تخلف در هر صنفی ممکن است وجود داشته باشد و قاعدتا نباید همه را به یک چشم دید و چنین اظهارنظرهایی عرصه را برای عده ای که از جان و دل مایه میگذارند، تنگ می کند.
به من نگویید برو؛ میخواهم برای مملکت خودم کار کنم
دکتر مریم موسوی- متخصص جراحی زنان از پزشکان متخصصی است که متولد غرب ایران است و حالا برای گذراندن دوران طرح به شرقیترین منطقه کشور فرستاده شده است. او میگوید: واقعا خستهایم. ما ۲۴ ساعت کشیک میدهیم، واقعا یک لحظه هم نمیخوابیم. جان مردم در دست ماست. شاید یک هفته، یک ماه و حتی سالها به برخی بیمارانمان فکر کنیم، اما روز بعد در فضای مجازی میبینیم که میگویند اگر شرایط را دوست نداری، برو. کجا بروم؟ اینجا کشور من است و اینجا را دوست دارم. من الان نزدیک ۴۰ سالم است و نمیخواهم بروم. اگر میخواستم بروم، زودتر از اینها رفته بودم، پس به من نگویید برو.
وی میگوید: البته دغدغه بسیاری از متخصصین این است که ای کاش این دو سال تمام شود، راحت شویم و برویم؛ چرا باید این افراد علمی را از دست بدهیم. چرا باید به جایی برسیم که بگوییم کاش بشود برویم. خود من شرایط رفتن دارم، اما نمیروم. من برای این جایگاه زحمت کشیدم و هدف داشتم. من دوست داشتم به مردم مملکت خودم کمک کنم. وقتی بروم و برای بیمار خارجی کار کنم، حالم بد میشود. هدف من درمان مردم خودم بود. هدف شب بیداریهای من این نبوده که برای کسی غیر از مردم خودم کار کنم.
موسوی میگوید: حالا اگر مرا به یک منطقه محروم میفرستید، به من امکانات بدهید. منِ جراح که نمیتوانم با دست خالی برای مردم کاری کنم. من در این شهر تبدیل به تریاژ شدهام و بیمار را سوار میکنم و به شهر دیگری میفرستم. ما بیانگیزه شدیم، هرچه بیشتر کار میکنیم، کمتر درآمد داریم، هرچقدر بیشتر کار میکنیم، بیشتر به دردسر میافتیم. در این مناطق زیرساختی درست نشده است. به ما بی احترامی میشود. گاهی شبها که من آنکال هستم، تماس میگیرند که یک بیمار اورژانسی داری، اما هیچکس نیست که مرا به بیمارستان ببرد. من به عنوان یک خانم چطور در این مسیر سخت، سوار هر ماشینی بشوم و بروم.
هیچ فکری پشت تقسیمات طرح نیست
وی سختیهای گذراندن طرح در مناطق دور افتاده را شرح داده و میگوید: اولین دغدغهای که برای ما وجود دارد، تفاوت فرهنگی است که باید با آن کنار بیاییم. اگر مجرد باشید، مسائل خاص خود را دارید. کل خانواده نگرانند که کجا قرار است زندگی کنی. در عین حال هیچ وسیله ایاب و ذهابی برای ما تامین نمیکنند. من خودم محل طرحم را از روی نقشه پیدا کردم و اصلا اسم آن را نشنیده بودم. بنابراین ما بدون هیچ پیشینهای ناگهان باید یک زندگی جدید را در جایی جدید شروع کنیم. در عین حال بچههای متاهل هم مشکلات زیادی دارند. چند روزی که قرار بود متخصصان مشکلاتشان را برای ما ارسال کنند، پیامهایی را خواندم و از ناراحتی گریه کردم. خیلی از زندگیها متلاشی شده است. زیرا هیچ فکری پشت تقسیمات طرح نیست. ناگهان یک نفر را از شرق به غرب کشور میفرستند. حال پزشکی با دو بچه باید به جایی برود که نه مدرسه وجود دارد و نه امکانات دیگری. بسیاری از مناطقی که پزشکان در آن حضور دارند، جزو تبعیدگاهها اعلام شده است. در طرح، موضوع فقط یک پزشک نیست، بلکه یک خانواده است.
موسوی ادامه میدهد: گاهی در منطقه محرومی بیمارستانی ایجاد شده، اما هیچ امکاناتی ندارد. به عنوان مثال من جراح زنان هستم، اما در شهری که طرحم را میگذرانم، اصلا اتاق عملی وجود ندارد و من در درمانگاه کار میکنم. چرا از قابلیتهای من استفاده نمیشود؟ بعد میگویند پزشک کم است. یکی از همکاران ما را با تخصص اورولوژی به شهرهای کوچک فرستادند. در حالی که اصلا وسیلهای وجود ندارد که بتواند کار کند. مثلا یک بیمار سنگ کلیه داشت و میشد نجاتش داد، اما کوچکترین وسیله برای انجام کار نیست. عملا گذاشتن پزشک در جایی که هیچ امکاناتی ندارد، اتلاف انرژی و سرمایه است.
کمبود پزشک نداریم، مساله امکانات است
وی میگوید: ما پزشک کم نداریم. در همه مناطق پزشک وجود دارد، اما مساله امکانات است. برای پزشکانی که بیامکانات در این مناطق هستند، بیانگیزگی ایجاد شده است. از طرفی هم بحث کمی درآمد مطرح است؛ در رشته زنان اعلام شده که اگر ۵ سزارین انجام دهیم، سزارین ششمی رایگان حساب میشود و هیچ درآمدی برای ما ندارد. این موضوع باعث میشود که بچهها دلسرد شوند. البته ما اگر دنبال پول بودیم، میتوانستیم وارد رشتههای خیلی پولسازتری شویم، اما ما آدمهای علمی هستیم و اگر اکنون داریم حرف میزنیم، به این دلیل است که واقعا تحت فشار قرار داریم. خود من همیشه در کتابخانه و در حال درس خواندن بودم. هیچگاه اعتراض نکردم، اما واقعا دیگر خسته شدیم. من تا یک جایی میتوانم با هشت میلیون تومان زندگی کنم. من به عنوان یک خانم نمیتوانم از غرب تا شرق ایران را با اتوبوس بروم، مجبورم با هواپیما بروم، اما واقعا پولی که به من داده میشود، حتی پول رفت و آمد هم نمیشود. بعد از من چه انتظاری دارید؟. انتظار دارید که حالم خوب باشد و خوشحال باشم؟.
سختترین دوران زندگی هر پزشک
دکتر علی سلحشور- دبیر کارگروه پزشکان طرحی ضریب K نظام پزشکی و متخصص بیهوشی یکی از پزشکان طرحی است که برای گذراندن طرح خود در مناطق محروم ارائه خدمت میکند. او نیز میگوید: وقتی صحبت از پزشکان طرحی ضریب k میشود، نباید تمرکزمان به سمت پزشکان باسابقهای که سالیان سال در کشور زحمت کشیدند و اکنون به جایی رسیدهاند که نوبتهای ویزیت مطبشان فصلی یا سالیانه است، باشد. عمده متخصصینی که اکنون در حال گذراندن طرحشان هستند، عمدتا متولد دهه ۶۰ هستند. دهه ۶۰ یعنی اینکه در زمان جنگ به دنیا آمدیم، با آن شرایط دشوار بزرگ شدیم، دوران تحصیلی را تا زمان کنکور سپری کردیم و با شرایط کنکور آن زمان که ظرفیتها پایین و رقابت بسیار بالا بود، زحمت کشیدیم و تلاش کردیم تا بتوانیم به حیطه پزشکی وارد شویم. بعد از آن هفت سال گذراندیم تا پزشک عمومی شدیم، بعد هم به سربازی رفته یا طرحمان را آغاز کردیم. در هیچ کجای این برهه زمانی توانایی کسب درآمد نداشتیم. حقوقی هم در طی دوران سربازی نداشتیم، بعد از آن برای امتحان بسیار دشوار دستیاری و رزیدنتی تلاش کردیم و وارد دوره رزیدنتی شدیم. سختترین دوران زندگی هر فردی که وارد حیطه پزشکی میشود، چهار سال دستیاری است. به تازگی مردم و رسانهها و مسئولان متوجه شدند که دستیاران و پزشکانی که برای تخصص میخوانند، چقدر درآمد دارند و چگونه با دو تا سه میلیون تومان سپری میکردند. باورشان نمیشد که این دریافتی ما باشد. کماکان هم مردم و مسئولان باور نمیکنند که حقوق ما به عنوان پزشکان متخصص طرحی چقدر است.
همه پزشکان دریافتیهای عجیب و غریب ندارند
وی میافزاید: متاسفانه هر بار که درباره جامعه پزشکی صحبت میشود، همه نگاهها به سمت درصد بسیار کمی از پزشکان میرود که طبعا به دلیل شرایط زمانی اکنون به شرایط خوبی رسیدهاند. در حالی که این پزشکان، درصد بسیار کمی از جامعه پزشکی را شامل میشوند و اکثر پزشکان اصلا این شرایط را ندارند. ما به عنوان نمایندگان پزشکان متخصص طرحی، اعلام میکنیم که اکثر پزشکان اصلا این شرایط را ندارند. همه ما متخصص شدیم و سالیان زیادی را گذراندیم و حالا هم به مناطق محروم رفته و با شرایط دشوار و دریافتیهای بسیار کم داریم کار میکنیم. اینطور نیست که دریافتیهای عجیب و غریبی داشته باشیم.
سلحشور ادامه میدهد: واقعا چه کسی باورش میشود که حقوق ثابت ما بعد از همه این سالها، بین هشت تا ۱۰ میلیون تومان در مناطق محروم این کشور است؟ در حال حاضر برخی متخصصین طرح بین ۳۵ تا ۴۰ سال سن دارند. حال یا مجرد هستیم و باید به فکر آینده باشیم یا متاهل هستیم و شرایط زندگی متاهلی را داریم. همه اینها هزینه است. با این شرایط چگونه میتوان آینده روشنی را پیش روی خودمان ببینیم؟.
پزشک هم جزئی از مردم است
وی با بیان اینکه باید تناسبی بین تلاش و زحمتی که کشیده میشود با میزان درآمد وجود داشته باشد، میگوید: ما با گذاشتن زندگی و عمر خودمان وارد این عرصه شدیم و حالا انتظار داریم که درآمدمان متناسب با این زحمات باشد. در حال حاضر نگاه فعلی برخی مسئولان و رسانهها و حتی مردم به قشر پزشکی، به دلیل همان چند درصدی که درآمدهای بالا دارند، منفی است و همه اینها نتیجهای جز متضرر شدن مردم که ما هم جزئی از همین مردم هستیم، ندارد؛ به طوری که هم مردمی که به عنوان گیرنده خدمت به پزشک مراجعه میکنند و چه ما پزشکان که دهنده خدمات هستیم و باید به مردم ارائه خدمت کنیم، هر دو از این شرایط، نگاهها، قوانین و سختگیریهای ناعادلانهای که وجود دارد متضرر میشویم و سرمایههای کشور از بین میرود.
مالیات ۱۰ درصدی در تهران و ۳۵ درصدی در مناطق محروم!
سلحشور میگوید: چه کسی باورش میشود که در شهر تهران در یک مرکز خصوصی ۱۰ درصد مالیات گرفته میشود، اما از یک پزشک متخصص که در یک منطقه دوردست و محروم ارائه خدمت میکند، تا ۳۵ درصد مالیات گرفته میشود؟ کجای این موضوع قابل تصور است؟ این موضوع را به هر کس که بگویید باور نمیکند، اما واقعیت دارد. در کنار چنین قوانین و آییننامههای ناعادلانه، مسائل و سختیهای زندگی در مناطق محروم و دوری از خانواده را هم اضافه کنید. ما ۲۳ روز در ماه دور از خانوادهایم. وقتی همه این موارد را کنار هم بگذاریم، از خود میپرسیم این پزشک طی دوران طرح باید به چه شخصی تبدیل شود، چه روحیهای باید بعد از این دو سال پیدا کند، نگاهش به مردم و مسئولان و خودش و امیدش به کشور و زندگیاش چگونه باشد؟ آیا نمیتواند به راههایی فکر کند که ازاین کشور برود؟. نمیتواند به راههایی فکر کند که خارج از مدار قوانین برای درآمدزایی بیشتر اقدام کند؟ سالهای رفته عمرش را چگونه باید جبران کند؟ نمیتواند به این فکر کند که زودتر طرحش را تمام کند و از آنجا برود و منطقه محروم دوباره خالی بماند؟. نمیتواند فکر کند که از سیستم دولتی خارج شده و به سمت سیستم خصوصی رود؟ واقعا فکر نمیکنید در این شرایط یک پزشک نمیتواند به رفتن و مهاجرت فکر کند؟.
پزشکانی که برای بار چندم از صفر شروع میکنند
یکی دیگر از افرادی که به عنوان نمایندهای از جامعه متخصصین طرحی ضریب K پای درد دلش مینشینیم، دکتر سینا سیدیپور- متخصص جراحی عمومی است که مدتی است طرحش را در یکی از مناطق دور افتاده جنوب کشور شروع کرده و میگوید: وقتی از پزشک صحبت میکنیم، تصور عام این است که منظور پزشکی است که درآمد بالا دارد. ما در همه اقشار درآمد بالا داریم و درآمد پایین هم داریم، اما ما از پزشکان متخصصی صحبت میکنیم که به تازگی طرحشان را شروع کردهاند. پزشکی که قرار است فارغالتحصیل شود، در ۳۲ سالگی پزشک متخصص میشود و تازه میخواهد زندگیاش را با این شرایط فعلی جامعه از صفر درست کند.
سالها شهر به شهر رفتن
سیدیپور با طرح این سوال که زندگی و سناریوی زندگی یک پزشک متخصصی که اکنون به دوره طرح رسیده، به چه صورت است، میگوید: ما از هفت سالگی درس خواندیم، بعد از ۱۲ سال مدرسه امتحان سنگین کنکور، بعد هم هفت سال پزشکی عمومی، بعد طرح و در آقایان سربازی را پیش رو داشتیم، بعد از آن چهار سال سنگین و وحشتناک رزیدنتی. در نهایت بعد از آن هم به دوران طرح تخصصی رسیدهایم که در طرح هم باید به مناطق محروم برویم و هیچ کداممان حق کار کردن در مراکز استانها و شهر را نداریم و باید مناطق دور افتاده را پوشش دهیم. بنابراین همه ما تقریبا از ۱۸ سالگی یک ساک دستمان بوده و شهر به شهر جابجا شدهایم.
چرا مناطق محروم باید همیشه محروم باشند؟
وی ادامه میدهد: در این شرایط باید پرسید که مگر پزشک حق زندگی کردن ندارد، مگر همسر و فرزند و خانواده ندارد، مگر حق ازدواج کردن و بچهدار شدن ندارد؟. یکی از مشکلاتی که در حال حاضر داریم، این است که در مناطق محرومی که ما داریم فعالیت میکنیم، شرایط و جذابیتی وجود ندارد که پزشک متخصص آنجا ماندگار شود. یعنی پزشک در آنجا با یکسری واقعیات مواجه میشود و ترجیح میدهد که بعد از اتمام طرح برای معیشت و زندگیاش از آن منطقه خارج شده و به شهر بزرگ رهسپار شود. باید پرسید چرا مناطق محروم باید همیشه محروم باشند؟. چرا نباید وقتی نیروی متخصص آنجا میفرستید و میخواهید به آن مناطق امکانات ارائه دهید، کاری نمیکنید که این نیروهای متخصص در آنجا ماندگار شوند؟. در حال حاضر مناطق محروم جذابیتی برای ماندگاری پزشک ندارند.
سیدیپور با بیان اینکه در حال حاضر در مناطق محروم فقدان پزشک متخصص باتجربه وجود دارد، میگوید: به این معنا که پزشک میرود و دو سال در آنجا طرحش را میگذراند و بعد هم آن منطقه را ترک میکند؛ زیرا درآمد ندارد، زندگی ندارد، امکانات ندارد و...
مالیاتهای چندجانبه و واریز درآمد ناچیز پزشکان طرحی بعد از ۱۸ ماه
وی با اشاره به آنچه که «اخذ مالیاتهای غیرمنطقی از پزشکان» می خواند، میافزاید: یکی از طرحهای مالیاتی که در حال حاضر اجرا میشود، طرحی با عنوان پلکان است. باید توجه کرد که پزشکان درآمدی با عنوان کارانه دارند که شامل درآمد ناشی از اقداماتشان در بیمارستان است. از سالهای قبل اعلام شد که از آنجایی که پزشکان درآمد زیادی داشتهاند، طرح پلکان اجرا شود تا درآمد پزشک از یک سقفی بالاتر نرود. اعلام میکنند که در ۱۰ میلیون اول درآمد پزشک ۶۰ درصد را درنظر میگیریم. یعنی از ۱۰ میلیون اول ۶ میلیون تومان برای پزشک در نظر گرفته میشود. از ۱۰ تا ۲۰ میلیون ۵۰ درصد، از ۲۰ تا ۳۰ میلیون ۴۰ درصد و بالای ۴۰ میلیون ۳۵ درصد، به گونهای که درآمد پزشک بالای ۶۰ میلیون تومان نرود. این درحالی است که ۹۰ درصد پزشکان متخصص اصلا این اعداد و ارقام را نمیبینند؛ یعنی کارانهای بین پنج تا ۱۰ میلیون دارند و دریافتی بین پنج تا ۱۰ میلیون دارند که آن هم با یکسال یا ۱۸ ماه تاخیر پرداخت میشود.
سیدیپور میگوید: در عین حال در قوانین پلکان اعلام شده که از ۶۰ درصدی که در ۱۰ میلیون اول درآمد میخواهیم پرداخت کنیم، ۹۰ درصدش قابل پرداخت است، یعنی ۵ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان. مجددا در جدول پلکان سال ۱۳۹۸ اعلام شده که از این ۵ میلیون و ۴۰۰ هزار تومان مجددا ۳۰۰ هزار تومانش به عنوان مالیات کسر میشود که میشود ۵ میلیون و ۱۰۰ هزار تومان. بر این اساس پزشکی که در ماه ۴۰ میلیون تومان کارکرد دارد، ۱۳ میلیون و ۷۵۰ هزار تومان دریافتی خواهد داشت. البته یک مالیات پنهان دیگر هم پشت این پرداختی وجود دارد و آن این است که این ۱۳ میلیون و ۷۵۰ هزار تومان در برخی مناطق با شش ماه تاخیر و در برخی مناطق با تاخیر ۱۸ ماهه پرداخت میشود. یعنی باید نرخ تورم را هم روی آن محاسبه کنیم. نتیجه این میشود که پزشکان تمایل دارند که از بخش دولتی به بخش خصوصی بروند. باید توجه کرد که پزشکان درآمد بالایی ندارند، بلکه درآمدزایی بالایی دارند. ما درآمدزایی میکنیم اما به خودمان تعلق نمیگیرد و به این صورتی که اعلام کردم، به ما پرداخت میکنند.
افزایش ظرفیت پزشک، مساله کمبود پزشک در مناطق محروم را رفع نمیکند
یکی دیگر از از پزشکانی که اکنون طرحش را در یکی از مناطق محروم میگذراند، محمد حسین اسدی- متخصص رادیولوژی است که به موضوع افزایش ظرفیت پزشکی که این روزها داغ شده، اشاره و اظهار میکند: این روزها بحث افزایش ظرفیت پزشکان عمومی و متخصص به بهانه کمبود پزشک در مناطق محروم داغ شده است. یعنی میخواهند چند هزار نیرو طی چند سال آینده تربیت کنند و به مناطق محروم بفرستند. در حالی که در حال حاضر ما پزشکانی داریم که بیکارند. اگر ظرفیت هم اضافه شود، باز هم مشکلاتی مانند نبود پزشک در مناطق محروم از بین نمیرود. اینها مشکلاتی است که باید به صورت اساسی و زیرساختی در مناطق محروم حل شود، بعد پزشکان خودشان برای ارائه خدمت به مناطق محروم میروند.
وی میگوید: یکی از مشکلاتی که در مناطق محروم وجود دارد، مربوط به زیرساختهای خود آن شهر و منطقه محروم و کمبود امکاناتی که دارد، است. پزشک متخصصی که برای طرح به مناطق محروم میرود، حدود ۳۵ سال سن دارد اگر مجرد باشد مشکلات خاص خود را دارد و اگر هم متاهل باشد، هزاران مشکل بیشتر دارد. از جمله کسانی که فرزند دارند.
واما جادههای مرگ
اسدی میگوید: یکی از مهمترین مسائل وضعیت وحشتناک و خطرناک جادههای کشور است. خانم دکتری در یکی از مناطق سیستان و بلوچستان در نزدیکی زابل که ۲۰ دقیقه با مرز افغانستان فاصله داشت میگفت در آنجا حتی یک اغذیه فروشی هم نبود. حال پزشک متاهلی که فرزند دارد، چگونه میخواهد چند سال آنجا زندگی کند؟. زندگی برای پزشکی در این سن نیاز به یکسری امکانات دارد. اینها مربوط به خود کشور است. چندین مورد بوده که پزشکان در این جادهها مصدوم شدند، فوت کردند، معلول شدند و دیگر نتوانستند کار کنند. من خودم در کنارک بودهام، واقعا جادههایی که آنجا دارد به جادههای مرگ معروف است و هر لحظه ممکن است که یک ماشین سوختکش پشت سر شما بیاید و عقب ماشین پر از بنزین باشد. من خودم در جاده کنارک – چابهار میرفتم و چهار ماشین و یک سوختکش به هم خورده بودند و منفجر شده بودند.
وی میگوید: خود من خانمم دو ماهه باردار بود، فرودگاه کنارک به دلایلی بسته بود، ما مجبور شدیم برای آمدن به تهران از جاده زاهدان بیاییم و ۱۰ ساعت در اتوبوس بودیم که متاسفانه بچه سقط شد. در کنارک گاز نیست، از کپسول استفاده میکنیم که به یکباره گاز تمام میشود، باید با دبه آب بیاوریم. زیرا آب چند هفته قطع میشود. البته آب شرب که اصلا ندارد. امکانات رفاهی صفر است. برخی دوستانم با بچههای دو یا سه ساله در این مناطق به طرح میآیند.
حضور پزشک تخصصی در مناطق محروم بدون امکانات و تجهیزات
چهار هفته نامهنگاری برای یک تبسنج
اسدی ادامه میدهد: در عین حال خود وزارت بهداشت اعلام کرده که یکسری امکانات را باید در اختیار پزشکان طرحی قرار دهید که باز هم آنها را در اختیار ما قرار نمیدهند. مثلا پانسیونهایی را که باید به پزشکان طرحی بدهند، به خود کارکنان شبکه بهداشت میدهند. دومین مورد درباره نبود امکانات در خود بیمارستانهای مناطق محروم است. یکی از دلایل عمدهای که خود پزشکان نمیتوانند در این مناطق کار کنند، این است که بیمارستان در این مناطق امکانات ندارد. فقط حالت درمانگاهی دارد، بعد برای این منطقه جراح یا متخحصص زنان میفرستند، وقتی هیچ امکاناتی برای جراحی، بیهوشی و... وجود ندارد، ابتدا باید این امکانات را فراهم کنید و بعد متخصص بفرستید. در یکی از درمانگاههای این مناطق یک دستگاه تبسنج خراب شده بود، ما چهار هفته نامهنگاری میکردیم که برایمان یک تبسنج بگیرند. دیگر دستگاههای پیشرفتهتر بماند. نبود تخت، نبود پرسنل آموزش دیده و... همه هست اما کسی از این مسائل حرف نمیزند. گاهی وقتها شبکه پول بنزین ماشین آنجا را نداشت و پزشک باید از جیب خودش پول میگذاشت.
"ماندگاری" که دیگر اجرا نمیشود
وی میگوید: در سال ۱۳۹۳ قانونی به عنوان طرح تشویقی پزشکان در مناطق محروم به عنوان «ماندگاری» گذاشتند و اعلام کردند که هر پزشکی که ۲۳ روز در این مناطق بماند و محل کارش را ترک نکند، مبلغ ۳۰۰ هزار تومان بابت هر شبانهروز به او پرداخت میکنند که این میزان هنوز بعد از هفت سال همان ۳۰۰ هزار تومان است و ارزشش یکدهم شده است. نکته مهمتر هم این است که دیگر این مبلغ را نمیپردازند و دیگر هیچ واریزی به عنوان ماندگاری پرداخت نشد. وزارت بهداشت مسئول پرداخت این مبلغ است، اما دیگر تعطیل شده است.
اسدی میافزاید: یکی دیگر از موضوعاتی که وجود دارد، آنکالی است. زیرا پزشک به صورت شبانهروزی در اختیار بیمارستان است و هر لحظه ممکن است قرار باشد به بیمارستان برود. بر این اساس قرار بود بیمارستانها مبلغی بابت آنکالی برای پزشک واریز کنند که تا جایی که اطلاع دارم هیچکس چیزی بابت آنکالی دریافت نمیکند. سومین مورد درباره کارانههاست. به عنوان مثال برای یک سونوگرافی در بخش دولتی بیمار ۷۰ هزار تومان میپردازد. حال مردم فکر میکنند که تمام این ۷۰ هزار تومان به جیب پزشک میرود. در حالی که این ۷۰ هزار تومان یک جزء فنی دارد و یک جزء حرفهای. جزء فنی مربوط به بیمارستان بوده و جزء حرفهای که حدود یکسوم تا نصف آن مبلغ است، روی درآمد پزشک محاسبه میشود. بعد هم که مالیات به صورت پلکانی از آن کم میشود. در نهایت هم در بخش امور مالی شبکه بهداشت یک مالیات جداگانه خورده و سپس واریز میشود. در عین حال گاهی هم بیمهها بین ۱۰ تا ۲۰ درصد کسورات میزنند. کارانه خود من در کنارک برای سه ماه حدود ۹ میلیون و ۷۰۰ هزار تومان بود.
برای ماندگاری متخصصان در مناطق محروم چقدر سرمایه گذاری شده است؟
باید توجه کرد که این تنها گوشهای از درد دلهای پزشکان متخصصی است که تازه از درس خواندن فارغ شده و در دورترین نقاط کشور و در محرومترین شهرها و روستاها و مرزها که حتی شاید هیچ یک از ما نامشان را هم نشنیدهایم، به محرومترینها خدمت میکنند، آن هم بدون تجهیزات حرفه ای و امکانات اقامتی، رفتوآمدی و ...
طرحهایی مانند طرح "ماندگاری پزشکان در مناطق محروم" که در قالب طرح تحول از سال ۱۳۹۳ اجرا شده و توانسته بود تا حدودی جذابیتهای مالی برای پزشکان ایجاد کرده و برای ماندن در مناطق محروم و خدمت به مردم این مناطق تشویقشان کند، چندی است که به دلیل عدم تامین منابع، معلق شده و دیگر خبری از اجرای آن نیست.
حالا هم متخصصین در حال گذران طرح، چوب دو سر طلا شدهاند؛ هم از برخی مردم حرف میشوند و هم از برخی مسئولان. با آنکه حقوقهایشان دندانگیر نیست، اما حسابشان پای نجومی بگیرها نوشته شده و مالیاتهای ۳۵ درصدی و پلکانی، کسورات بیمهای و تاخیرهای سالانه به حسابشان نوشته میشود و برخی تصور میکنند که سرخی صورتشان از خوشی و رفاهشان است؛ حال اینکه به گفته خودشان با سیلی صورتشان را سرخ نگه میدارند.
بر این اساس باید از سیاستگذاران پرسید در این شرایط آیا مشکل اساسی حوزه سلامت کشور، کمبود پزشک است؟ آیا لازم نیست فکری به حال امکانات و تامین زیرساختهای کافی برای حفظ سرمایه علمی کشور کرد؟ و البته در شرایطی که بنا بر افزایش پذیرش ظرفیتهای پزشکی گذاشته شده، آیا شایسته نیست که برای حفظ سرمایه های علمی موجود در کشور، بکارگیری آنها و افزایش انگیزه شان، در جهت تامین امکانات مورد نیاز زندگی در مناطق محروم و افزایش درآمدهای آنها به سمت معیارهای عدالتمحور، سرمایهگذاری شود؟ و در یک کلام، برای ماندگاری پزشکان در مناطق محروم چه اقداماتی انجام شده و چه سرمایه گذاری صورت گرفته است؟
انتهای پیام