«حسین مسرّت» در گفتوگو با خبرنگار ایسنا در خصوص مدیر نامور طوفان یزد، گفت: «کاظم اسلامیّه» روزنامهنگار و داروساز فرزند حاج محمّد در سال ۱۲۸۶ هجری شمسی در یزد به دنیا آمد، تحصیلات قدیم و جدید را ابتدا در یزد و سپس در اصفهان فرا گرفت و از این راه مختصر آشنایی با انگلیسی و عربی پیدا کرد.
وی افزود: پدر و اجداد او عطّار(داروساز) بودند، از این رو او نیز بدین حرفه روی آورد و چون شرط داشتن داروخانه، داشتن مدرک داروسازی بود، وی توانست گواهی آن را از دارالفنون تهران بگیرد.
مسرت در ادامه با این توضیح که در بسیاری مقالات از طوفان یزد به عنوان روزنامه یاد شده که درست نیست زیرا شهر یزد به استثنای یکی دو روزنامه آن هم در سالهای پر آشوب ۱۳۳۰ تا ۱۳۳۲، تا سال ۱۳۷۵ هیچگاه روزنامه نداشته است، خاطرنشان کرد: اسلامیّه در سال ۱۳۲۸ امتیاز هفتهنامهی طوفان را به نام خود گرفت و نخستین شماره آن را در همان سال چاپ کرد.
وی اضافه کرد: در همان زمان به دلیل ستیز اسلامیه با ملّیگرایان و همراهی با برخی چهرههای سیاسی ضدآزادی مانند سیّد کاظم جلیلی، او را مرتجع میخواندند ولی با این حال او در زندگی اجتماعی خود، فردی وارسته، آزاده و حقطلب بود و خوش میداشت چون ملامتیان زندگی کند لذا همیشه خود را سپر تیر بلا میکرد تا دوستانش در امان باشند.
این پژوهشگر فرهنگی یزد با بیان این که اسلامیه گاهاً در هفتهنامهی خود برای ادامهی حیات به جانبداری از کارهای دولت و دولتیان مطالبی می نوشت، افزود: با این حال، باز هم به دلیل بازگویی کژیها و کاستیها و انتقاد از اوضاع نابسامان اجتماعی، فرهنگی و اداری یزد بویژه در ستون پرخوانندهی «مردم چه میگویند»، بارها هفته نامه طوفان به درخواست مدیران سیاسی و اداری و نمایندگان یزد در مجلس شورای ملّی توقیف شد.
مسرت به نقل قولی از وی که بیان میداشت؛ « طوفان یزد، روزنامه است نه روزینامه»، اظهار کرد: با این حال اسلامیه همواره جانب ادب را نگاه میداشت و در زندگی خصوصی افراد وارد نمیشد و مخالفان خود را با عبارات ناهنجار نمیآزرد.
وی با بیان این که اسلامیّه سعی میکرد طوفان یزد به سبک و سیاق طوفان فرّخی یزدی باشد، تصریح کرد: از این رو نام و نشان نشریّه را که تصویر یک مشعل بود به رنگ قرمز چاپ میکرد و ردر بیشتر شمارههای نشریه، درست در وسط بخش بالایی آن مانند طوفان یک رباعی را که برگرفته از اوضاع روز بود، به رنگ قرمز درج میکرد که گاه حتّی رباعیّات فرخّی یزدی بود و گاه رباعیّات سیاسی که عمدتاً نام شاعر آن درج نشده بود و در بیشتر موارد، اشعار نغز و اجتماعی صائب تبریزی بود و به همین دلیل نیز طوفان یزد، روزنامهای پرخواننده و تأثیرگذار بود.
این نویسندهی یزدی در ادامه عنوان کرد: روش طوفان یزد که گاه در برخی منابع به نام طوفان هم آمده است، سیاسی، اجتماعی، ادبی، علمی، اخلاقی و فرهنگی اعلام شده بود و صاحب امتیاز و مدیر مسئول آن همواره اسلامیّه بود ولی در دو سه دوره، آقایان «سیّد محمّد نوّاب رضوی» از دبیران آموزش و پرورش یزد، «منوچهر یزدی» نمایندهی یزد در مجلس شورای ملّی نیز سردبیران آن بودند.
مسرت با اشاره به این که نخستین شمارهی طوفان یزد در سال ۱۳۲۸ و آخرین شمارهی موجود آن در کتابخانهی مرکزی دانشگاه تهران مربوط به سال ۱۳۴۹ است، افزود: اسلامیّه بیشتر کارهای نشریه را خود یک تنه انجام می داد؛ از تحریر مقالات گرفته تا غلطگیری و توزیع و ارسال آن. ولی در سالهای پایانی عمر، اقدام به تأسیس چاپخانهای کرده بود و بیشتر کارهای نشریه را در آن جا انجام میداد و اعضای خانوادهاش که شامل همسر و یک پسر و یک دختر بودند، به کمک او میشتافتند.
وی با بیان این که اسلامیه به دلیل علاقهای که به روزنامهی طوفان داشت، بیشتر وقت و سرمایهی خود را صرف انتشار روزنامه میکرد، خاطرنشان کرد: دفتر روزنامهی طوفان یزد ابتدا در میدان خان یزد و سپس در کنار داروخانهی خود او واقع در میدان مرکزی شهر بود. این دفتر عمدتاً مرکز تجمّع دبیران، فرهنگیان و جوانان علاقمند به نویسندگی بود که به تشویق اسلامیّه آثار آنان در طوفان یزد چاپ میشد.
مسرت از جمله نویسندگان و همکاران طوفان یزد را دکتر «سیّد رضا پاک نژاد» که بعدها نمایندۀ یزد در مجلس شورای اسلامی شد، «محمّد جناب زادۀ استر آبادی»، «عبدالحسین آیتی»، «ناظر زادۀ کرمانی»، «منوچهر یغمائی»، «افسر یغمائی»، «حسینعلی صبور»، «محمّد علی و محمّد تقی عسکری کامران»، «کاظم ثابتی اشرف» و «رضا جهان فر» را نام برد.
به گفتهی نوسندهی کتاب «یزد، یادگار تارخ» ، اسلامیّه در پائیز ۱۳۴۹ دچار سکتهی مغزی شد و به هنگام عزیمت به تهران برای معالجه بر اثر تصادف در ۱۴ آبان ۱۳۴۹ درگذشت، او را در مقبرهی خانوادگی در گورستان جوی هرهر یزد به خاک سپردند.
مسرت در پایان نیز با بیان این که «محمّد علی عالمی»(صمصام یزدی) مادّه تاریخ درگذشت او را در پنج بیت سروده که بر سنگ مزار وی نقر کردهاند، دو بیت آن را چنین بیان کرد؛
سال فوتش را چو از پیر خرد خواستم آهی بر آورده از نهاد
زان میان، یک تن به بیرون رفت و گفت «روح و جان دکتر اسلامیّه شاد»
۱۳۴۹= ۱ - ۱۳۵۰ ش
انتهای پیام