به گزارش ایسنا، حمیدرضا اکبرپور، دکتری حقوق بینالملل عمومی و پژوهشگر مهمان پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه در یادداشتی به مناسبت وداع آنگلا مرکل با قدرت با عنوان "خانم صدراعظم، لنگرِ ثبات در طوفان بحرانها" نوشت: آنگلا مرکل بالاخره بعد از شانزده سال صدارت بر قدرتمندترین اقتصاد اروپا، از قدرت کنارهگیری کرد. بیشک به مانند هر سیاستمدار دیگری که پا به عرصه عمل گذاشته است، نقاط ضعف و قوت بسیاری در کارنامه زمامداری او ثبت شده است. برخی نظرات او مانند تمایل به روابط فراآتلانتیکی و یا سختگیریهایش در دوران بحران مالی اروپا و درهمتنیدگی اقتصاد آلمان با چین موجب شده است که در برخی از کشورها مورد انتقاد قرار گیرد و یا حتی منفور باشد اما موضوعی که بلاشک همگان به آن اذعان دارند تاثیرگذاری بیهمتای او بر آلمان و اروپای آغاز قرن بیست و یکم است.
این تاثیرگذاری در حدی قابل توجه است که میتوان او را بزرگترین رهبر اروپایی بعد از جنگ جهانی دوم خطاب کرد. عنوانی که بیل کلینتون قبلتر به مُرادِ مرکل یعنی هلموت کهل داده بود که از غولهای سیاسی اروپا و جهان بود. اما روند صعودی و پیشرفت خارقالعاده مرکل به همین سادگی نبوده است و او که وارث کرسی صدراعظمیِ مرد بیمار اروپا بود، باید با بحرانهای بسیاری دست و پنجه نرم میکرد تا بتواند به جایگاه یگانه امروز دست یابد.
نخستین چالش او تفوق بر وضعیت رکودی اقتصاد آلمان بود. آلمانی که با معجزه اقتصادی، خود را به ثروتمندترین کشور اروپایی تبدیل کرده بود و حتی بالاتر از فاتحان جنگ جهانی ایستاده بود، اینک در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم با سکانداری سوسیال دموکراتها به وضعیت ناخوشایندی رسیده بود. با پیروزی اتحادیه دموکرات مسیحی در آلمان، برای نخستین بار یک زن به صدارت رسید. آنگلا مرکل که سابقه وزارت امور زنان و جوانان و وزارت محیط زیست، حفاظت از طبیعت و ایمنی هستهای در دوران هلموت کهل را داشت، این بار در عرصه صدارت با اتخاذ راهبردهای متفاوت توانست بار دیگر غول اقتصادی اروپا را به حرکت درآورد.
میراث اقتصادی او در زمان ترک صدارت در مقایسه با زمان جلوس او، به غایت قابل توجه است. به طور مثال تولید ناخالص داخلی آلمان بر اساس برابری قدرت خرید از ۲.۶۲ تریلیون دلار به ۴.۴۷ تریلیون رسید که رشد ۷۱ درصدی را نشان میدهد. در همین ایام نرخ بیکاری که از معضلات مزمن آلمان بود و در سال ۲۰۰۵ میلادی دارای نرخ ۱۱.۷ درصدی بود، در سالهای آخر صدارت مرکل به حدود ۳ درصد رسید. همین صعود خیرهکننده اقتصادی، سبب شد آلمانیها به او لقب مادر مرکل دهند.
چالش نفسگیر بعدی، بحران مالی اروپا و قضیه یونان بود. در حالی که آمریکا و اروپا در بحران مالی گرفتار بودند، بهویژه جنوب اروپا که بیش از پیش با این مسئله درگیر بود و یونان به نماد این وضعیت تبدیل شده بود، اتحادیه اروپا با رهبری مرکل به این مسئله ورود کردند. سختگیریهای مرکل و تاکید بر انضباط شدید مالی در این کشورها سبب شد تا اروپا از این بحران سربلند بیرون آید. اما ماحصل این سختگیریهای نجاتدهنده برای مرکل، ملقب کردن او به ملکه ریاضت از سوی کشورهای جنوب اروپا بود. هر چند که سیاستمداران، اقتدار او در برخورد با این بحران را نشان دهنده شناسایی او به عنوان رهبر دوفاکتوی اروپا تفسیر کردند.
سومین بحران بزرگ در دوران صدارت مرکل، سیل مهاجرت گسترده از آفریقا و خاورمیانه به اروپا و بهویژه آلمان بود. بحرانی از جنسی متفاوت با بحرانهای قبلی که صدراعظم با آن روبرو شده بود. در این مقطع بود که اتخاذ رویکردی عجیب و خیرهکننده از سوی مرکل، تفاوت رهبری او را با سایر رهبران اروپا برجسته کرد. در حالی که مرکل از دل جناح راست میانه و مسیحی برخواسته بود، با اتخاذ تصمیمی متفاوت از حزب خواستگاهش و حزب همپیمان بایرنیاش، به ورود میلیونی مهاجران و پناهندگان خوش آمد گفت.
او با این جمله که "میتوانیم بر این بحران غلبه کنیم"، همه توجهات جهانی را به خود جلب کرد. بار دیگر به او لقب ماما مرکل داده شد اما این بار به دایه مهربانِ مهاجران و پناهندگان تبدیل شده بود. در نتیجه این رویکرد تاریخی، بحران سال ۲۰۱۵ میلادی به فرصتی بیبدیل برای آلمان تبدیل شد. اینک در آستانه عبور از شش سالگی این بحران، بسیاری از جمله بنیاد آلمانی تحقیقات اقتصادی، معتقدند که آلمان در مسیر درستی پیش رفت و نتایج آن برای اقتصاد آلمان ملموس بوده و ملموستر هم خواهد شد.
اما در میانه این بحرانها، شرایطی نیز پیش آمد که سبب شد مرکل از جایگاه آلمانی و اروپایی خود، گامی فراتر نهد و به چهرهای جهانی تبدیل شود.
انتخاب ترامپ و گامهای سینوسی او در این دوران، به شدت جایگاه ایالات متحده و رهبر آن را که به طور سنتی به عنوان رهبر جهان آزاد و دموکراتیک شناخته میشد، تضعیف کرد. در این اوضاع و احوال بود که مرکل با توجه به توانمندی شخصی خود، علیرغم ضعفهای ساختاری آلمان و اختلافات درون اروپا، توانست به عنوان رهبری قابل اتکا در عرصه جهانی شناخته شود. همین امر باعث شد تا لقبی دیگر بر القاب این سیاستمدار اضافه گردد و تحت عنوان رهبر جهان آزاد شناخته شود. عنوانی که پس از جنگ سرد، بلافصل به رهبران ایالات متحده اشاره داشت و ملقب کردن رهبر کشور دیگری به این عنوان، از استثنائات است.
اما آخرین بحرانی که صدراعظم با آن روبرو بود و خود مرکل آن را بزرگترین بحران در زمان صدراتش میداند، بحران کرونا بود (و هست). مرکل به جای انکار این پاندمی، با پاسخی به موقع و آگاهسازی مردم کشورش از میزان خطر این بیماری، به استقبال این بحران رفت. اقداماتی از قبیل قرنطینه سفت و سخت، تستگیری و واکسیناسیون گسترده و اعطای کمکهای مالی در کنار سیستم بهداشت و درمان بسیار قوی آلمان، سبب شد تا این کشور بتواند بحران کرونا را تا حدودی پشت سر بگذارد و به مرز ۷۰ درصدِ واکسینه کردن آلمانیها برسد. این موفقیت در کنار تولید واکسن بایواِنتک-فایزر در شهر ماینتس آلمان که اولین واکسن مورد تایید در جهان بود، بر اعتبار و اهتمام مرکل در جهت مقابله با این بحران، مهر تاییدی زد. در نهایت نظرسنجیها نیز نشان داد که اکثریت بزرگی از آلمانیها به نحوه برخورد حکومتشان با این بحران، افتخار میکنند. بر اساس این تحقیقات، واکنش دولت به رهبری مرکل به بحران کرونا باعث شده است که ۶۸ درصد پاسخدهندگان در این نظرسنجی به کشورشان به صورت عمومی افتخار کنند.
با این توصیفاتی که از بحرانهای عمیق در ۱۶ سال صدارت مرکل وصف شد، بیدلیل نیست اگر او را مدیر مدبر در عرصه مدیریت بحرانها خواند. بدون شک همانگونه که در ابتدای این یادداشت نیز ذکر شد، انتقاداتی به برخی سیاستهای مرکل از جمله تمایلات فراآتلانتیکی و برتری دادن آن به اتحاد قدیمی و استراتژیک برلین-پاریس، گستردگی روابط با چین، رشد جریانهای ملیگراها و افراطی در آلمان و اروپا و عدم سرمایهگذاری در تکنولوژیها و زیرساختهای جدید وارد میشود اما بیگمان نیازموده از خطا مبراست. در نتیجه اگر سیاستمداری در قامت صدراعظمی آلمان به عنوان قدرتمندترین اقتصاد و بزرگترین صادرکننده اروپا قرار گرفت، آن هم در سرزمینی که تا پیش از آن، صدرات به محل جولان مردان بدل شده بود، بیگمان از خطا مبرا نیست. اما اگر اقدامات او را در ترازوی انصاف قرار دهیم، وزن اقدامات مثبت این سیاستمدار قَدَرقُدرت اروپایی نه تنها بیشتر است بلکه کاملا برتری دارد و چنان وزنی به جایگاه صدارت آلمان بخشید که رهبر واقعی اروپا و در مقطعی غرب شد. گواه این مدعا نیز نظرسنجی است که توسط مرکز تحقیقاتی "پیو" در ماههای آخر صدرات مرکل انجام گرفته است و طبق این نظر سنجی، ۷۷ درصد مردم آلمان گفتهاند که به رهبری او اعتماد دارند. همچنین ۷ نفر از هر ۱۰ نفر در کشورهای اروپایی اظهار داشتهاند که مرکل عملکرد مثبتی داشته است. در سطح جهانی نیز این اعتماد به مرکل تکرار شده است و او بالاترین درجه اعتماد را در مقایسه با رهبران ایالات متحده آمریکا، روسیه، چین و فرانسه کسب کرده است. بر همین اساس، ۷۷ درصد از شرکتکنندگان جهانی در این نظرسنجی، اطمینان خاطر داشتند که مرکل در امور بینالمللی کار درست را انجام میدهد. این شاخصه مهمی است برای کارآمدی یک سیاستمدار که پس از 16 سال تکیه بر اریکه قدرت، محبوبیتش در زمان ترک صدارت از زمان جلوس بر آن بیشتر باشد.
در نهایت به نظر میرسد آلمان و صدراعظم بعدی آن، آزمون بسیار دشواری را پیش رو دارند چرا که آلمانیها دوران صدراتِ رهبری بزرگ را تجربه کردند که به مثابه لنگر ثبات در زمان طوفانها بود و این امر میتواند ثبات مدیریت در این کشور را دچار تزلزل کند. امری که اگر اتفاق اُفتد، تبعات آن بر اروپا و جهان نیز مشهود خواهد بود.
انتهای پیام