به گزارش ایسنا به نقل از پایگاه «مرکز اسناد انقلاب اسلامی»، روزنامه اطلاعات در ۲۵ تیر درباره این عملیات تروریستی نوشت: «ساعت ۲ بعد از ظهر روز گذشته حجتالاسلام سید رضی شیرازی بعد از اقامه نماز جماعت در مسجد شفا واقع در یوسفآباد به تنهایی از یکی از کوچههای فرعی یوسفآباد به منزل خود میرفت. در همین مسیر وی مورد سوءقصد دو نفر مرد ناشناس قرار گرفت.»
این گزارش افزود: «حجتالاسلام سید رضی شیرازی از سه قسمت بدن مجروح شدند.»
آیتالله سیدرضی شیرازی بعدها درباره ترور خود توسط گروهک فرقان گفتند: «یکی از روزهای تیرماه ۱۳۵۸ بود. از مسجد، تک و تنها، در هوای گرم، خیلی آرام میآمدم به طرف کوچه سوم که یک طرفش به کوچه مسجد و یک طرفش به کوچه ابنسینا میخورد. هیچ کس در کوچه نبود. دیدم جوانی حدود شانزده هفده ساله از پشت سر من میآمد. کوچه را طی کرد تا سر کوچه. نگاهی به دو طرف کوچه کرد و برگشت، تا رسید مقابل من. همینطور نگاهش میکردم، هیچ احتمالی به ذهنم نرسید. حتی نگاه کردم که این بچه کیست که من تا به حال او را ندیدهام، ظاهر مذهبیای هم نداشت؛ شلوار مخملی پوشیده بود و پیراهن سفید و قد کوتاهی داشت. وقتی رسید جلوی من، دیدم دست کرد در جیبش و هفت تیرش را در آورد. تازه من فهمیدم که مقصودش چیست. خشاب تفنگ را جلوی خود من گذاشت. ایستادم و خواستم با او صحبت کنم و ببینم حرفش چیست، شاید اشتباه گرفته یا حرفی دارد. همین که ایستادم که صحبت کنم، او به طرف من نشانه گرفت. دستم را که به طرفش بردم که چرا میخواهی بزنی، شلیک کرد. یک تیر به دستم خورد. تیر دوم از بالای عمامهام رد شد و خورد به دیوار. تیر سوم خورد به پای راستم (که حالا در پای راستم یک میله هست). پایم شکست و نشستم. داد زدم که مردم بیایید. او مسلط بر من بود، چون کوچه کوچک بود و هیچکس در آن نبود. فقط در پشت دری که من جلویش افتاده بودم زنی گریه میکرد. ولی کسی هم در را باز نکرد. فهمیده بوده که این حادثه اتفاق افتاده. چهارمین تیر به شریان من خورد و خون جاری شد. مجموعاً پنج گلوله زد که یکی به دیوار خورد و چهار تا به من اصابت کرد. پیشخدمتی داشتم که در حیاط، باغچه را آب میداد. از بس من صدا کردم، آمد به کوچه و وقتی او آمد، ضارب در رفت. چیزی که میخواهم بگویم این است که این ضارب در کوچه خلوتی که هیچکس در آن نبود از پشت سر من آمد و تا انتهای کوچه رفت و سپس برگشت تا به روبروی من رسید. میخواست دقت کند که کسی در آن اطراف نباشد. او میتوانست در کوچه و از پشت سر مرا بزند و هیچکس نمیفهمید. من فکر میکردم ضارب تنهاست ولی وقتی فرار کرد دیدم یک موتوری در انتهای کوچه منتظر اوست که سوار شدند و فرار کردند. بعد کمیته را خبر کردند و مردم آمدند و شلوغ شد. ما را بردند به بیمارستان ۵۰۱ ارتش. آنجا یکی دو شب ماندیم. آقایان آمدند و اظهار محبت کردند، آقای محمود طالقانی، آقای اشراقی و ... بعد از آن من را منتقل کردند به بیمارستان پارس. پنجاه روز در بیمارستان پارس بودم.»
در پی این واقعه، امام خمینی در پیامی خطاب به آیتالله سید رضی شیرازی فرمودند: «خبر ناگوار سوءقصد به جنابعالی، از طرف عناصر فاسد رژیم منحط سابق، موجب نگرانی و تأثر گردید. در این موقع که نهضت اسلامی با قاطعیت به راه خود ادامه میدهد و بدخواهان را به یأس و نومیدی میکشد، با این حرکات مذبوحانه میخواهند به خیال فاسد خودشان ایجاد وحشت در ملت مسْلم کنند؛ غافل از آنکه ملتی که جوانان نورسشان از شهادت در راه هدف - که همان اسلام است - استقبال میکنند، از سوءقصدها و ترورها نمیهراسند. سوءقصد به اشخاصی که در طول عمر به خدمت خالق و خلق اشتغال داشتهاند، ارادۀ آنان را مصممتر و حقانیت مکتب را واضحتر مینماید. گروهی که به اسم اسلام، فرزندان اسلام را ترور میکنند و به اسم خلق، زندگی خلق را به تباهی میکشند، میتوان آنها را جز هواخواهان اجانب و خیانتکاران به اسلام و خلق مسلمان دانست؟ از خداوند تعالی سلامت و بهبودی جنابعالی را خواهانم. والسلام علیکم و رحمةاللّه و برکاته.»
انتهای پیام