به گزارش ایسنا، به نوشته روزنامه نیویورک تایمز، در چند سال گذشته، بسیاری از دموکراتها استدلال کردهاند که راز سادهای برای موفقیت در انتخابات وجود دارد و آن تصویب قوانین محبوب است. حالا جو بایدن، رئیس جمهوری آمریکا تلاش کرده تا این تئوری را به واقعیت بدل کند. او یک طرح محرک بزرگ که یک لایحه زیرساختی دو حزبی است، به صورت قانون درآورده و به سمت پیشبرد لایحه هزینههای بلندپروازانه ۲ تریلیون دلاری که در نهایت به تصویب مجلس نمایندگان رسید، حرکت کرده است.
اما تاکنون سیاستهای محبوب، برای یک رئیسجمهوری محبوبیت ایجاد نکرده است. میزان محبوبیت بایدن به حول و حوش ۴۰ درصد کاهش یافته، با این حال تقریباً تمام قوانین او در همان نظرسنجیها از حمایت اکثریت برخوردار شدهاند.
در نظرسنجیها، یکی پس از دیگری، به نظر میرسد رایدهندگان هیچ اعتباری برای بایدن بابت دستور کارش قائل نیستند. آنها میگویند که او دستاورد چندانی نداشته است. رایدهندگان حتی میگویند که او شخصا به آنها کمکی نکرده است، گرچه بایدن موجب پرداخت محرک مستقیم (پرداخت یارانه نقدی) به اکثر خانوادهها و حتی بیشتر به والدین شده است.
بر خلاف تصور، رایدهندگان میگویند که او اوضاع را بدتر کرده است.
درک عدم ارتباط بین سیاستهای مطلوب بایدن و عدم محبوبیت شخصی او اندکی دشوار است. تازه مسائلی که بایدن رویشان دست گذاشته برای مردم بسیار مهم هستند. آنها این موضوع را در دو دهه گذشته با روی کار آوردن احزابی که از نظر ایدئولوژیکی کاملا با یکدیگر متفاوت هستند، نشان دادهاند.
و این واضح است که روسای جمهور را میتوان به دلیل پیشبرد یک برنامه غیرمحبوب مجازات کرد. کافیست از باراک اوباما در مورد دوره پس از تصویب قانون مراقبت مقرون به صرفه سوال بپرسید.
اما با اینکه رایدهندگان اغلب روسای جمهور را به دلیل اعمال سیاستهای نامطلوب مجازات میکنند، به نظر میرسد به ندرت به رئیسجمهوری برای وضع قانون پاداش دهند. در عوض، به نظر میرسد آنچه برای رایدهندگان مهم است ایجاد آرامش و رفاه است و در یک کلام، عادی بودن.
امروز، به نظر نمیرسد که بایدن در حال هدایت جامعه به سوی شرایط عادی باشد که از مدتها قبل وعده آن را داده بود. شاید این روند در ماههای آینده تغییر کند. اما تا زمانی که آمریکاییها به این باور نرسند که این دستور کار به فوریترین مسائل پیش روی کشور پاسخ میدهد، برنامه سیاستی بایدن به میزان محبوبیت او کمک زیادی نمیکند.
دشوار است که گمان کنیم رایدهندگان بابت یک برنامه سیاستگذاری محبوب، از شک و تردید خودشان نسبت به یک رئیسجمهور دست میکشند. بر خلاف تصور، در هشتاد سال گذشته این روسای جمهوری دموکرات نسبتاً ضعیفی مانند جان اف کندی، جیمی کارتر و بیل کلینتون در دوره دوم ریاست جمهوریاش بودند که توانستند کنگره را در انتخابات میان دورهای حفظ کنند. حتی "مدیکر" و "مدیکید" در سالهای ۱۹۶۶ و ۱۹۶۸ هم به دموکراتها کمکی نکردند. و آنها شکست خوردند.
تنها استثنای این الگو، "توافق جدید" بود که به فرانکلین دی. روزولت کمک کرد تا اکثریت دموکرات را تثبیت کند. بر خلاف "جامعه بزرگ" یا "اوباماکر"، "توافق جدید" یا "نیو دیل" بیوقفه روی رسیدگی به بحران اقتصادی فوریای تمرکز داشت که بیشتر آمریکاییها را نگران میکرد. سه گزینه معروف آن کاهش بیکاران، بهبود اقتصادی و اصلاح برای جلوگیری از رکود دیگر بود. این با الگوی مردمی که بیش از هر چیز دیگری به اقتصاد واکنش دارند، تناسب نشان میدهد.
غلبه اقتصادی در افکار عمومی آمریکا یکی از آن یافتههای اساسی و به ظاهر بدیهی علوم سیاسی است که هنوز تغییر دادن آن امری دشوار است. این تا حدودی به این دلیل است که با نحوه تفکر اکثر رایدهندگان فردی و به ویژه رایدهندگان فعال سیاسی، در مورد سیاست در تضاد است. اکثر مردم از حزب خود در بدترین شرایط اقتصادی حمایت میکنند. حتی سریعترین رشد اقتصادی آنها را متقاعد نمیکند که از رئیس جمهوری حزب مقابل حمایت کنند.
با این حال، رفتار هیات انتخابکنندگان (الکترالها) به طور کلی با رفتار اکثر رایدهندگانی که آن را تشکیل میدهند، کاملاً متفاوت است.
یک واقعیت به درک این الگو کمک میکند؛ رایدهندگانی که کمتر فعال هستند، تقریباً به اندازه یک فعال سیاسی معمولی به سیاست فکر نمیکنند. یک رأیدهنده معمولی ممکن است اصلاً سیاست یا سیاست عمومی را از نزدیک دنبال نکند.
به نوعی، تلاش برای واداشتن رأیدهندگان عادی به حمایت از یک حزب یا نامزد براساس یک ابتکار سیاسی خاص، تا حدودی مانند تلاش برای وادار کردن کسی به خرید چیزی است که واقعاً آن را نخواسته است.
رایدهندگان چه میخواهند؟ خب، اقتصاد و مشاغل قوی. خستهکننده است. ایدئولوژیک نیست. این چیزی نیست که مترقیها در پاسخ به این سوال بگویند؛ چیزهایی مانند کاهش نابرابری درآمد یا رسیدگی به تغییرات آب و هوایی. اما وضعیت اقتصادی تقریبا همیشه موضوع شماره یک در نظرسنجیها است. معمولاً فقط در صورت شرایط بسیار غیرعادی یا بحرانی، مانند جنگ یا پاندمی، این مساله اولویت شماره دو میشود.
تاکنون، بایدن به رایدهندگان آنچه را که خواستهاند، کاملاً نداده است. بله، رشد اقتصادی قوی بوده و بیکاری کاهش یافته است. در بیشتر شرایط، این اعداد احتمالاً به ایجاد یک اقتصاد قوی تبدیل میشوند. شاید این کار را بکنند. اما اینها شرایط کاملاً عادی نیستند. آین آمار قدرتمند برخلاف جریان ثابتی از گزارشها درباره چالشهای مختلف اقتصادی، از کمبود مداوم کارگر و مسائل زنجیره تامین گرفته تا تورم و افزایش قیمت بنزین است. هیچکس این تصور را ندارد که اقتصاد آنطور که باید، کار میکند.
در نظرسنجی اخیر سیانان، ۵۸ درصد از آمریکاییها گفتند که جو بایدن به مهمترین مشکلات کشور توجه کافی ندارد، از جمله ۷۲ درصد از آنهایی که میگویند اقتصاد مهمترین مسئله است.
پس جای تعجبی ندارد که قانونی شدن لایحه زیرساختی دوحزبی هم کمکی به محبوبیت بایدن نکرده است. براساس نظرسنجی سایت ۵۳۸، محبوبیت او در روز تصویب این لایحه ۴۳ درصد بود و امروز هم محبوبیت او ۴۳ درصد است.
یک نظرسنجی تازه سایت شرکت جمهوریخواه "اشلون اینسایتس" نشان داد که ۷۲ درصد از رایدهندگان ثبتنام شده خواهان کنترل تورم و رفع مشکلات زنجیره تامین هستند، در مقایسه با ۲۱ درصد که فکر میکردند اولویت بایدن باید هزینه روی خدمات اجتماعی، مراقبتهای بهداشتی و انرژی سبز باشد.
به تازگی ریاست جمهوری بایدن با ریاست روزولت و "توافق جدید" او مقایسه شده است. اما نامزدی بایدن با رئیس جمهور کاملاً متفاوتی مقایسه شد؛ با "وارن هاردینگ" که کمپین "بازگشت به حالت عادی" را در سال ۱۹۲۰ پس از پاندمی آنفلوآنزای ۱۹۱۸، ناآرامیهای کارگری، جنگ جهانی اول و وحشت سرخ که نگرانی از اوج گیری کمونیسم بود، در کارنامه داشت.
از نظر سیاست، "توافق جدید" و "بازگشت به حالت عادی" هیچ وجه اشتراکی نداشتند. یکی درباره گسترش زیاد دولت بود، مورد دیگر شامل کاهش مالیات میشد. در حالی که این سیاستها بسیار متفاوت بود، هر دو به دنبال خروج آمریکا از وضعیت بحران بودند و از رشد اقتصادی پایدار بهرهمند شدند. از نظر سیاسی، روزولت و هاردینگ وجه مشترک دیگری هم داشتند؛ هر دوی آنها با اکثریت پیروز انتخابات شدند.
انتهای پیام