علی فتحالهی در گفتوگو با ایسنا، با بیان اینکه مولوی در باب خودشناسی انسان، به وجود و شناساندن خصلتها و خویهای گوناگون در وجود آدمی توجه دارد و تأکید دارد که خصلتهای غالب در وجود انسان، او را به رنگ خود در میآورد، اظهار کرد: به گمان وی انسان در میان موجودات عالم، سلطان شگرفی است که میتواند میان صورت و معنی جمع نماید بهزعم او گویی تمام جهان برای او و در خدمت اوست.
وی با بیان اینکه مولوی بر آن است که خودآگاهی و خودشناسی از مختصات انسان است با وجود آنکه انسان و حیوان در شناخت حسی پدیدههای عالم طبیعت مشترک هستند، اما برتری آدمی بهواسطه خودآگاهی اوست اگرچه سرشت فرشتگان هم عقل محض است و منزه از حواس مشترک، اما آنان مأمور به سجده بر آدم شدند، اضافه کرد: از نگاه مولوی به سبب علم و آگاهی فزون، همه چیز رام و مطیع موجود انسانی است چنانکه در شعری گفته است: «جان نباشد جز خبر در آزمون/ هر که را افزون خبر جانش فزون/ جان ما از جان حیوان بیشتر/ ازچه زآن رو که فزون دارد خبر/ پس فزون از جان ما جان ملک/ کاو منزه شد ز حسّ مشترک/ وز ملک جان خداوندان دل/ باشد افزون تو تحیّر را بهل/ ورنه بهتر را سجود دونتری/ امر کردن هیچ نبود در خوری/ پسندد عدل و لطف کردگارکی/ که گلی سجده کند در پیش خار/ جان چو افزون شد گذشت از انتها/ شد مطیعش جان جمله چیزها.»
انسان باید بهصورت روشمند و خردمندانه، انانیت و تشویش را از خویش دور کند
این مدرس دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرمآباد با اشاره به اینکه مولانا در تشریح احوال کسانی که میمیرند، سخن عمیق و تأملبرانگیزی دارد و معتقد است که آنچه موجب وحشت مردگان میشود، خاموشی و تنهایی مطلق ناشی از مرگ است که آنها را از خود و داشتههایشان جدا میکند. اگر انسان بیاموزد که در زندگی به جای افتادن در دامان مهر این و آن با خود انس بگیرد، مرگ نیز که انس ابدی با خود است، وی را به انکار و وحشت نمیاندازد، اظهار کرد: مولانا در بیان حکایت زاهدی که در قحطسالی شادمان بود، بر آن است که تنها در صورتی که انسان به شناخت و صفای باطن برسد، قادر است که با سختیها و بلاها مقابله و رویارویی کند.
وی افزود: بر این اساس مولانا برای نیل به خودآگاهی پیشنهاد میکند انسان باید بهصورت روشمند و خردمندانه، انانیت و تشویش را از خویش دور کند تا در زمره پیشروان لشکر ملک ابد قرار گیرد چنانکه در شعری میگوید: «هین روش بگزین و ترک ریش کن/ ترک این ما و من و تشویش کن/ تا شوی چون بوی گُل بر عاشقان/ پیشوا و رهنمای گلستان/ کسیت بوی گل دم عقل و خرد/ خوش قلاووز ره ملک ابد.»
فتحالهی با بیان اینکه مولوی برای اینکه انسان به شناخت وجود خویش نائل شود و به مقام خودآگاهی از وجود خود برسد، راهبرهایی را پیشنهاد میدهد که یکی از این راهبردها آگاهی از نقاط قوت است، ادامه داد: از نگاه مولانا شناخت حقایق وجودی خویش در حد ضرورتهای اولیه زندگی برای هر انسانی لازم است چنانکه در شعری گفته است: «حلم او خود را اگرچه گول ساخت/ خویشتن را اندکی باید شناخت.»
یکی از امتیازات انسان نسبت به سایر موجودات بهرهمندی از نفحه الهی است
دانشیار ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرمآباد با بیان اینکه یکی از امتیازات انسان نسبت به سایر موجودات بهرهمندی از نفحه الهی است و مولانا وجود این عنصر الهی را در انسان، قوت آدمی میداند و میگوید: «ما بدانستیم ما این تن نهایم/ از ورای تن به یزدان میزییم/ ای خنک آن را که ذات خود شناخت/ اندر امن سرمدی قصری بساخت»، افزود: راهبرد دیگر مولانا آگاهی از نقاط ضعف است کمااینکه شناخت نقاط ضعف خویش از مقدمات اساسی خودشناسی و رسیدن به کمال نفسانی است چنان که در شعری میگوید: «هر که نقص خویش را دید و شناخت/ اندر استکمال خود ده اسبه تاخت/ جنس و ناجنس از خرد دانی شناخت/ سوی صورتها نشاید زود تاخت.»
عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد لرستان بیان کرد: مولانا تأکید دارد یکی از موانع خودشناسی، حُجب ناشی از القائات نفسانی است که آدمی بر اساس آن خودِ خیالی و خودِ لئیم وجود خویش را حقیقت اصیل وجود خود تلقی میکند. لذا، مولانا همواره در تمنای آن میکوشد و میگوید: «ما بدانستیم ما نه این تنیم/ از ورای تن ندایی میزنیم/ ای خنک آن را که ذات خود شناخت/ اندر امن سرمدی قصری بساخت/ کودکی گرید پی جوز و مویز/ پیش عاقل باشد آن بس سهل چیز/ پیش دل جوز و مویز آمد جسد/ طفل کی در دانش مردان رسد/ هرکه محجوبست از خود کودک است/ مرد آن باشد که بیرون از شک است»؛ مولانا عقیده دارد دیدن عیوب خویش و داشتن تصویری واقعبینانه از خود، علاوه بر آنکه انسان را به اصلاح خویش وا میدارد، وی را از عیبجویی دیگران نیز منصرف میکند که در این رابطه در شعری میگوید: «هر کسی کو عیب خود دیدی ز پیش/ کی بدی فارغ خود از اصلاح خویش/ غافلند این خلق از خود ای پدر/ لاجرم گویند عیب همدیگر.»
فتحالهی با بیان اینکه مولوی با اعتقاد راسخ استطاعت و اراده و اختیار انسان بر آن است که انسان، هنگام بیماری به آگاهی و بیداری میرسد و از کرده خود پشیمان میشود، ادامه داد: مولانا معتقد است که درد و آگاهی لازم و ملزوم هم هستند چنانکه در شعری گفته است: «پس یقین گشت این که بیماری ترا/ میببخشد هوش و بیداری ترا/ پس بدان این اصل را ای اصلجو/ هرکه را در است او برده است بو/ هرکه او بیدارتر پردردتر/ هرکه او آگاهتر رخ زردتر.»
دانشیار ادیان و عرفان دانشگاه آزاد اسلامی واحد خرمآباد با اشاره به اینکه مولانا دردمندی را زمینهساز نیل به نسخه شفابخش عشق و شیدایی برای درک خودآگاهی تلقی میکند و در شعری میگوید: «عشق چون کشتی بود بهر خواص/ کم بود آفت، بود اغلب خواص/ چون تیمم با وجود آب دان/ علم نقلی با دم قطب زمان/ خویش ابله کن تبع میرو سپس/ رستگی زین ابلهی یابی و بس»، اضافه کرد: خلوت آگاهانه سبب تفکر و تأمل خواهد شد از امام حسن عسکری(ع) روایت شده است که در ایام خاصی از ماه حضرت به هیچ کاری جز خلوت و عبادت و روزهداری نمیپرداخت که در این راستا راهبرد مؤثر مولوی برای نیل به خودآگاهی از وجود خویش، تنهایی و خلوت با خویش است.
نشناختن خود باعث میشود هستی دیگران را نیز جزو خود به حساب آوریم
وی با بیان اینکه از نگاه مولانا خلوتگزینی انسان را در مسیری قرار میدهد که به خودشناسی منجر میشود، گفت: از آنجا که نشناختن خود باعث میشود هستی دیگران را نیز جزو خود به حساب آوریم و هنگام غیبت آنان دلتنگ و افسردهخاطر شویم مولوی بر خودشناسی تأکید زیادی دارد و در شعری میگوید: «رهی خلوت زهی شاهی، مسلم گشت آگاهی/ اگر زان سان من و ما را برونرانی کهد هر باری.»
فتحالهی ادامه داد: به عقیده مولوی خلوتگزینی، زمانی درست است که همنشین خوب و موافق به دست نیاید؛ ولی از همنشین خوب و همراه دوری گزیدن شرط طریق نیست که در این رابطه در شعری گفته است: «قعر چَه بگزید هر که عاقل است/ زانکه در خلوت صفاهای دل است/ ظلمت چَه به که ظلمتهای خلق/ سر نبرد آن کس که گیر پای خلق» به عقیده مولانا نیت انسان در خلوت، عاری از هرگونه تظاهر و تملق و هر جنبش و آرامش او صرفاً برای خداوند تعالی است.
وی با بیان اینکه مولانا شرح صدر و صبوری را لازمه خودشناسی میداند چنان که میگوید: «گر تو کوری نیست بر اعمی حرج/ ورنه رو کالبصر مفتاحالفرج/ پردههای دیده را داروی صبر/ هم بسوزد هم بسازد شرح صدر/ آینه دل چون شود صافی و پاک/ نقشها بینی برون از آب و خاک»، گفت: مولوی همچنین تصفیه باطن و تهذیب نفس را از راهبردهای نیل به خودشناسی میداند و در شعری میگوید: «همچو آهن ز آهنی بیرنگ شو/ در ریاضت، آینه بیرنگ شو/ خویش را صافی کن از اوصاف خود/ تا ببینی ذات پاک صاف خویش/ بینی اندر دل، علوم انبیا/ بیکتاب و بیمعبد و اوستا.»
فتحالهی در خاتمه یادآور شد: مولوی یکی از راههای روشن برای رسیدن به خودآگاهی و خودشناسی را تبعیت از انبیاء و اولیای حق میداند؛ زیرا شیخ راه یافته در حکم راهنمای همگان است «گفت پیغمبر که شیخ رفته پیش/ چون نبی باشد میان قوم خویش» از نگاه مولانا راه گزینش الگو و تبعیت از او رستن از هواهای نفسانی و اجتناب از خودخواهیهاست و در این رابطه در شعری میگوید: «ای خنک آن فرد کز خود رسته شد/ در وجود زندهای پیوسته شد/ وای آن زنده که با مرده نشست/ مرده گشت و زندگی از وی بجست/ ای دلت پیوسته با دلهای غیب/ ای به قاف مکرمت عنقای غیب.»
انتهای پیام