فتحعلی اویسی فردویی، ۱۳ مهرماه ۱۴۰۰ خورشیدی، چشم از جهان فروبست. درحالی که هفتاد و شش پاییز و زمستان و هفتاد و پنج تابستان و بهار را به چشم دیده بود.
چند روز پیش بود که خبر کما رفتن او در سایت ها و شبکه های اجتماعی پیچید. سکته مغزی و کما، تایید و تکذیب های خانواده و دوستانش؛ اما هرکه این چند خبر را در کنار هم می گذاشت می دانست که باید چند روز دیگر منتظر شنیدن چنین خبری باشد.
از فتحعلی اویسی خیلی چیزا می شود گفت. آنچه سالها پیش در خصوص او می شد گفت همین چند کلمه بود؛ مردی عبوس و جدی با ابروهای پر پشت و چشم های سبز درشت و برجسته.
کارنامه هنری فتحعلی اویسی اما، دو روی کاملا متضاد داشت. یک روی تا اوایل دهه هشتاد بود. کارکتری خشن و بی اعصاب و مرموز که جان می داد برای فیلم های تاریخی؛ از سرداران مغول گرفته تا سرداران لشکر معاویه و یزید.
روی دیگر سکه فتحعلی اویسی پس از سریال بدون شرح و باغچه مینو بود که در اوایل دهه هشتاد او را به محبوب ترین کمدین ایران مبدل کرد. یک تغییر چهره تاریخی در سینمای ایران.
کاری که مهدی مظلومی در تغییر چهره هنری با او کرد را تنها می توان با تعویض طلایی الکنو، سرمربی تیم ملی روسیه در فینال المپیک لندن مقایسه کرد که با تغییر پست موزرسکی سرعتی زن به پست قدرتی، بازی باخته را برد و دنیا را میخکوب کردو البته ایران را بالاتر از برزیل در جدول رده بندی المپیک قرارداد.
او از یک چهره منفی در سینمای ایران به محبوب ترین و با مزه ترین کارکتر یک دهه تلوزیون و سپس سینمای ایران مبدل شد. به حدی که دیگر کسی دوست نداشت گذشته جدی او را نیز به خاطر بیاورد. نوع حرف زدنش، بداهه گویی های استثنایی اش، صدای مخملی، خنده های انفجاری و نمک ذاتی قمی اش او را در ذهن ها به یک چهره محبوب در تلوزیون ایران مبدل کرد.
فتحعلی قمی بود یا نبود؟
چند بار از او سوال شده بود که اهل کجا است؟ او هم همیشه میگفت اهل «فردو». روستایی در استان قم. سالهای کودکی اش را در این روستا وشهر قم گذارنده بود. بسیاری از همکلاسی هایش هنوز از او حرف میزنند و او را با همان اسامی که در آن زمان صدا می زدند به یاد می آورند.
مرحوم حاج آقا تقی (بقال محله ما)که او هم فردویی بود. یک خاطره جالب از او نقل می کرد. میگفت در مدرسه و در اواسط دهه ۳۰ معلم از همه بچه ها سوال کرد که در آینده دوست دارید چه کاره شوید؟ هر کسی یک شغل را گفت. یکی می خواست طبیب شود و یکی می خواست نانوا شود و دیگری هم نجار. ولی فتحعل(نامی که حاج آقا تقی همیشه با این عنوان او را خطاب می کرد) با همان ته صدای از پشت گلویش گفت که می خواهم «شوفر ماشین بلبو شوم». منظورش همان ماشین ولوو سوئدی بود.
درست است که او چند باری گفته بود که فرود نزدیک کاشان است و از نظر مکانی در استان اصفهان است ولی از قدیم هم فردو را با قم می شناختند و فردویی ها هم خودشان را اصالتا قمی می دانند. اما او بیراه هم نمی گفت. کوهی که فردو را فراگرفته است تا روستاهای کناری مشهد اردهال کمترین فاصله را دارد. از پشت کوه روستای فردو تا روستاهای مشهد اردهال راهی نیست و او هم نادرست نمی گفت. اما هیچ قمی دوست ندارد فردو را از قم جدا تصور کند.
اما از همه اینها که بگذریم او یک مرد اصلی قمی بود، با هزاران دلیل. هم محل زندگی اش، هم زندگی در قم و هم از همه مهمتر حرکات بدن، نوع گویش، نوع رفتار محیطی، بذله گویی های انفجاری در عین سرو سنگینی که خاصیت اکثر مردهای قمی است باعث می شد که همه مردم قم او را قمی اصیل بدانند.
او چند بار در مصاحبه هایش عنوان کرده بود که من قمی هستم و فردو هم از روستاهای قم است ولی از نظر جغرافیای غیر کلاسیک روستای آنها به مشهد اردهال نزدیک تر از قم بود. و از اینکه همشهری هایش از این مساله که چند بار عنوان کرده بود خوشحال نبودند هم ناراحت می شد و به همین دلیل همیشه سعی می کرد در مصاحبه های بعدی این مساله را تاکید کند که او قمی است و دل دوستان و همشهریانش را به دست آورد.
فتحعلی، یک مرد قمی تمام عیار
وقتی سریال های طنز او از تلوزیون پخش می شد شاید مردم هیچ شهری به اندازه مردم قم، بازی او را درک نمی کردند. او یک مرد کاملا قمی بود با همان سختی بیرونی و شیرینی درونی. با همان جدیت غیر ذاتی و شوخی طبعی ذاتی و البته نهفته. ته لهجه او کاملا قمی بود و بارها از اصطلاحات قمی برای شیرین تر کردن دیالوگ ها استفاده کرد که مثل دیالوگ های جواد رضویان در سریال در حاشیه سالها به نقل محافل مردم ایران مبدل شد.
تکه کلام های چون «دیجیتالم کجا بود!» که حتی در ورزشگاه های فوتبال هم به جای تشویق دو تیم از سوی تماشاگران به کار می رفت از همان تکه کلام هایی بود که فقط قمی ها ممکن است این گونه و با این آوای کشیده بیان کنند.
شاید بشود گفت که مردهای قمی اصیل همیشه دوست دارند جدی به نظر برسند ولی عمیقا شوخ طبع و شیرین زبان هستند. مثل سوهان شان که از دور سخت و خشن به نظر می آید ولی وقتی آن را می خوری در دهانت آب می شود و جان را جلا می دهد.
اگر می خواهید یک مرد قمی ۵۰ تا ۶۰ ساله را ثبت کنید و در موزه بگذارید تا آیندگان در خصوص مردهای قمی اصیل قضاوت کنند، خودتان را خیلی اذیت نکنید، کافی است دو سریال باغچه مینو و بدون شرح و فیلم مادرزن سلام او را ببینید تا متوجه شوید یک مرد قمی دقیقا چه زوایایی دارد.
او مثل جواد رضویان در «درحاشیه» لهجه عمیق قمی نداشت ولی تمام حرکات و سکناتش قمی بود. مثل مردهای قمی، شوخ طبع و بذله گو بود ولی دوست داشت که مردم او را جدی ببینند. در سخت ترین شرایط هم می توانست با یک کلمه جمعی را منفجر کند و خودش هم نخندد. مثل مردهای قمی دوست داشت سربه سر دوستانش بگذارد. مثل بسیاری از کاسب های قم دوست داشت با مشتری هایش در عین کم حوصلگی، شوخی کند. مثل خیلی از قمی ها جملات را با کلمات کمتر و پر معنی تر به کار می برد. دوست داشت موقر بوده و با مردم مهربان باشد.
در واقع اگر بخواهیم نوع و درجه قمی بودن او را اندازه بگیریم می توانیم این گونه بگوییم که در بین قمی های اصیل شهر، چند دسته وجود دارد. یک دسته که هنوز هم سعی میکنند به شدت تمام کلمات و گویش قمی را حفظ کنند و به شدت به این اصطلاحات وفادار هستند. آنها بسیار دوست دارند که به جای «نِمی خواهم » بگویند «نَمی خواهم» و به جای «نَه»، هم بگویند«نِه». هنوز هم در خیابان های چهارمردان و آذر و دروازده ری و... بسیاری از پیر و جوان جوان سعی وفادار به این نوع صحبت کردن هستند.
دسته دیگری هم هستند که همان سکنات رفتاری و گفتاری و ته لهجه را هم دارند ولی به دلیل برخی مسایل از جمله سالها حضور در تهران یا مشاغل دیگر یا بازاری بودن و... تغییراتی در این لهجه داده اند ولی قمی ها کاملا این مساله را متوجه می شوند.
فتحعلی اویسی را می توان در نوع دوم قمی هایی دانست که کاملا رفتاری قمی داشت ولی سعی می کرد کلمات را با عرف تهرانی تر بیان کند. او همیشه به قم سفر می کرد و فردو را هم دوست داشت. در قم دوستان بسیاری داشت که همیشه به آنها سر می زد و با آنها هم عکس یادگاری می گرفت که دوستانش هم آنها را در بنگاه و کبابی و مغازه های خود نصب می کردند چون میدانستند که مردم، دوستشان را خیلی دوست دارند.
البته فتحعلی اویسی در عین شوخ طبعی همیشه گوشه گیر بود و چندان در مجالس حضور نمی یافت. کمتر دیده شده بود که در مراسمات خاص جلو نشین مراسم باشد و در مصاحبه ها و برنامه های متعدد حضور یابد. او همچنان دوست داشت که در کنجی نشسته و زندگی طبیعی خود را با خانواده و دوستانش بگذارند. ولی مردم قم همیشه او را دوست داشتند. مثل مردم همه کشور. امروز وقتی استوری های هنرمندان این سوی و آن سوی آب را برای درگذشت او می دیدیم متوجه عمق علاقه مردم به این چهره مردمی می شدیم.
اما سوال بزرگ از مسئولان و متنفذین شهر
سوال بزرگی که همیشه ذهن ما را به خود مشغول می کرد این بود که چرا همیشه انتظار داشتیم او بیاید و بگوید من قمی هستم ولی مسئولان فرهنگی قم اصلا به سراغ او نمی رفتند؟ در این سالها که از عمر کاری نگارنده می گذرد حتی یک بارهم به یاد نداریم که از او برای حضور در قم دعوت شده باشد. یا مسئولان قم از او تقاضا کرده باشند در یک مراسم در قم حضور یابد و از او به پاس سالها کار هنری که همه آنها هم موفق بود تجلیل به عمل بیاورند.
هنوز هم برای ما جای سوال است که چرا انتظار داریم جواد رضویان که اصالت پدری و مادری او شاید در قم نبوده ولی عمیقا یک قمی است و هر وقت بخواهد مردم را بخنداند از همین گنجینه لغات و گویش و لهجه قمی خرج می کند، خودش بگوید که من قمی هستم تا ما را خوشحال کند که همشهری مان است. ولی واقعا هنوز هم برای او کاری نکرده ایم. همان طور که برای فتحعلی اویسی هم نکردیم. همین امروز هم برای جواد افشار ها و محمد حسین لطیفی ها هم کاری نمی کنیم.
محمد حسین لطیفی کارگردان جریان ساز سینمای کشور دو سال پیش در یک نشست خبری در یک نهاد حوزوی گفت که شاید کسی نداند ولی من بچه قم هستم. شفا گرفته امام زاده سیدعلی(ع) در کودکی و بچه محله مسجد جامع، یکی از اصیل ترین مناطق قم. ولی جالب است که او خودش پس از سالها به زبان آمد و این نکته را گفت. ولی هیچ کس نمی دانست. هنوز هم از این ظرفیت های عظیم برای توسعه فرهنگ و هنر قم هیچ برنامه ای وجود ندارد و استفاده ای نمی شود.
وقتی مسئولان این شهر برای گنجینه هایی مثل فتحعلی اویسی ها کاری نمی کنند نباید از آنها توقع داشت که صبح تا شب تلاش کنند تا افتخارات و محبوبیت شان را به قم الصاق کنند. مهران مدیری از کارگردان هایی است که از سال ۸۳ به خاصیت شگفت آور طنازی لهجه قمی در شیرین کردن سریال هایش پی برد و همیشه روی این مساله تاکید داشته و دارد. همین الان هم می توان با همین سرمایه گویشی که در قم وجود دارد بهترین آثار را تولید کرد و سرمایه های فرهنگی قم را چند برابر کرد.
در آخر سر، هم باید گفت که فتحعلی اویسی فردویی سالها تلاش کرد که خنده را روی لب مردم بنشاند و در اوج خوش نامی از این دنیا پرکشید. او در نیمه دوم زندگی اش به این نتیجه درست رسیده بود که چگونه می توان با معجزه طنز و شادی آفرینی بدون ادا و اطوار و فیلم بازی کردن های تصنعی، مردم را مسحور کرد و در نیک نامی زیست و با خوش نامی چشم از جهان فروبست.
خدانگهدار آقای اویسی فردویی
انتهای پیام