به گزارش ایسنا، این کتاب به کوشش زهرا حسینزاده و زیر نظر شورایی از شاعران و نویسندگان افغانستان ازجمله خلیلالله افضلی، عصمت الطاف، محمدسرور رجایی، محمدکاظم کاظمی، شوکتعلی محمدی شاری و ابوطالب مظفری گردآوری شده و در ۲۰۰ صفحه با شمارگان ۱۲۵۰ نسخه و قیمت ۴۵ هزار تومان در انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است.
در معرفی این کتاب آمده است: مجموعه شعر «جان پدر کجاستی؟»، یادمان شهدای واقعه تروریستی دانشگاه کابل با گردآوری زهرا حسینزاده شامل ۱۱۵ شعر از شاعران نامآشناست که از بین بیش از ۳۵۰ اثر انتخاب شده و به موضوع واقعه تروریستی دانشگاه کابل میپردازد.
فاجعه یک اتفاق فیزیکی است و بُرد محدود زمانی دارد. اما در آشیانه زبان هنر، از نو متولد میشود و بسطی نامحدود پیدا میکند. کلمات و ابزار در دست هنرمند، مانند چوب کبریتی است که انبار باروت احساسات آدمها را شعلهور میسازد.
هرچند هنرمندان به صورت سازمانیافته و حرفهای دست به این عمل میزنند ولی این قابلیت در متن زبان وجود دارد و گاه و بیگاه در تجربیات «سوختهجان»ی از آدمها، به صورت ترکیبات و جملاتی تجلی میکند. داستان این کتاب نیز در متن چنین حالتی اتفاق افتاد. پدری که دخترش در دانشگاه کابل تحصیل میکند، با شنیدن خبر حمله انتحاری به این دانشگاه آتشی در جانش میافتد. پس از تماسهای بسیار و پاسخنگرفتن، از سر استیصال، جملهای را به گوشی دخترش پیامک میکند و آن جمله این است «جان پدر کجاستی؟» جمله به ظاهر پرسشی است اما پرسشی در کار نیست، چون مخاطبی ندارد. امیدی به پاسخ نیست چون میداند کجاست. در این جمله عشق و درماندگی و عاطفۀ پدری در قالب جملهای فشرده و آهنگین نمایان میشود و این همان تعریفی است که ما از شعر سراغ داریم.
از این سو با انتشار پیامک «جان پدر کجاستی» در فضای مجازی، موجی از واکنش در میان ساکنان اقالیم زبان فارسی به راه افتاد. آنانی که به لطایف این زبان آشنا بودند، به عمق پیام عاطفی آن راهبردند و ابراز همدردی کردند. البته در این میان شاعران چنانکه انتظار میرفت به دلیل نسبت مستقیمی که با زبان داشتند، گوی سبقت را از دیگران ربودند. سیلی از سرودههای تازه از شاعران نامآشنا و ناآشنا سرایز شد. این نیممصرع موزون حتی آنانی را که شاعر نبودند نیز به وادی سرایش کشاند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
حوصله گشته تنگتر، جان پدر، کجاستی؟
درد رسیده پشت در، جان پدر، کجاستی؟
روز سیاه آمده، ماه به آه آمده
گشته سپیده دربهدر، جان پدر، کجاستی؟
بس که زبانه زد شرر، از دل این زمینِ شر
ریخت ز آسمان جگر، جان پدر، کجاستی؟
عقل پر از جنون شده، قلبِ پرنده خون شده
گم شده باز بال و پر، جان پدر، کجاستی؟
برگ به برگ مرگ گل، نورِ امید گشته گل
خاک به سر شده سحر، جان پدر، کجاستی؟
انتهای پیام