وضعیت خانواده «ستایش»، ۵ سال پس از جنایت

نیایش غم زندگی‌شان را کمتر کرده است اما داغشان هنوز تازه است. هنوز هم واژه‌هایش رنگ غم و حسرت دارد. داغ ستایش آنها را سوزانده است. رمقی برای این پدر و مادر نمانده است. با تولد نیایش زندگی‌شان رنگ‌وبوی دیگری گرفته است ولی هنوز هم حضور ستایش در تک‌تک لحظه‌های آنها غم و حسرت می‌پروراند.

به گزارش ایسنا، روزنامه «شهروند» در ادامه نوشت: زندگی بعد از ستایش دیگر با آنها سر سازگاری نداشت. هیچ چیز نتوانست تسکیل دل این خانواده داغدیده شود. ستایش تنها ٦ سال داشت که اسیر شکنجه‌گاه پسر همسایه شد. پسر نوجوانی که به ستایش تجاوز کرد، او را خفه کرد و در اسید سوزاند. او با این کارش زندگی خانواده قریشی را هم سوزاند. مادری که هنوز مادری می‌کند، اما غمی در دلش او را آزار می‌دهد. پدری که تک‌تک واژه‌هایش دلتنگی را فریاد می‌زند. پنج سال و ٦ ماه از این ماجرای تلخ گذشته است و پدر حسرت دیدن دختری را می‌خورد که اگر بود ١٢ سال داشت.

ستایش وقتی ساعت ١٢ و ٣٠ دقیقه ٢٢ فروردین سال ٩٥ برای خرید بستنی از خانه‌شان در روستای خیرآباد ورامین خارج شد، دیگر بازنگشت. او در تله پسر ١٦ ساله همسایه‌شان گرفتار شد. این پسر با ربودن دختر ٦ ساله، او را به خانه‌اش برد و مورد آزار و اذیت قرار داد اما این پایان ماجرا نبود. حالا نوبت به از بین‌بردن جسد رسیده بود. پسر نوجوان راهکار عجیب و دردناکی را برای این موضوع انتخاب کرد. او جسد دخترک را در وانی از اسید انداخت تا کاملا سوزانده شود. بعد از آن، این پسر با دوستش تماس گرفت تا در انتقال جسد به او کمک کند اما دوستش حادثه را به پدر ستایش اطلاع داد. پدر ستایش هم بلافاصله موضوع را به پلیس اطلاع داد و پلیس هم اقدام به دستگیری قاتل کرد.

فردای روز شکایت، یعنی در زمانی کمتر از ٢٤ ساعت، ماموران به شناسایی قاتل شدند و متهم را دستگیر و به مقر پلیس منتقل کردند. متهم پس از انتقال به مقر پلیس به قتل دختربچه ٦ ساله اعتراف کرد.

پس از انتشار این خبر بود که واکنش‌های زیادی از سوی مردم و مسئولان ایران و افغانستان نسبت به این اتفاق رخ داد. همه با خانواده ستایش ابراز همدردی و تأسف کردند. شبکه‌های اجتماعی پر شد از ابراز احساسات نسبت به این فاجعه و همه این اتفاق را دردناک‌ترین حادثه ‌سال نامیدند. در تحقیقات پلیس مشخص شد که خانواده این پسر در همسایگی آنها بوده و با یکدیگر رفت‌وآمد داشته‌اند.

روز تلخ

شیرآقا قریشی، پدر ستایش است. او که یک پناهجوی افغانستانی مقیم شهرستان ورامین است، بعد از پنج سال و ٦ ماه، همچنان داغ بزرگی بر دل دارد. او می‌گوید: «ظهر روز ٢٢ فروردین بود که دخترم از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. بعد متوجه شدیم که او به مغازه سر کوچه رفته و یک بستنی خریده است. وقتی بستنی را گرفته، هنگام بازگشت به خانه، گرفتار این قاتل شده است. امیرحسین به بهانه نشان‌دادن جوجه رنگی او را به خانه‌شان کشانده است. بعد از نیم‌ساعت، مادرش متوجه شد که بچه نیست. بعد به من زنگ زد که ستایش به خانه نیامده و در کوچه هم نیست. من هم از سر کار برگشتم و پیگیر شدم. کارگر هستم و آن روز خیلی کار داشتم. ولی دلشوره گرفتم و برگشتم. هر چه با خانواده گشتیم، پیدا نشد. حادثه را به پلیس گزارش دادیم. پلیس گفت یک‌ ساعت دیگر هم بگردید، ممکن است به خانه دیگر اعضای خانواده رفته باشد. ما یکی دو ساعت دیگر باز هم گشتیم. نزدیک غروب شده بود. بعد رفتم کلانتری و آنجا هم گزارش مفصل دادم. آنها هم گفتند باید بروی دفتر آگاهی که البته آنجا هم گفتند فرد مسئول نیست و فردا ساعت هشت بیا که کارت را انجام بدهیم.»

دستگیری قاتل

بعد از آن، اعلامیه مفقودشدن ستایش را در ورامین، قرچک، خیرآباد، گل‌تپه و محلات اطراف ورامین پخش کردند. پدر و مادر منتظر بودند تا خبری از سرنوشت دخترشان بشنوند. در انتظار خبری خوش بودند تا اینکه اعلام کردند ستایش به قتل رسیده است: «ساعت ٩ شب دوشنبه ۲۳ فروردین بود که قاتل را دستگیر کردند. پلیس دوطرف کوچه را بست، مردم را متفرق کرد، درهای خانه را بست و او را دستگیر کرد. او را با جسد دختر از خانه‌اش بیرون آوردند.»

«شیر آقا قریشی»، پدر ستایش ١٦ سال پیش از قتل ستایش بار و بندیلش را بست و از افغانستان همراه خانواده‌اش راهی ایران شد. او پنج فرزند داشت و ستایش چهارمین فرزند او بود: «من کارگرم؛ صبح زود از خانه بیرون می‌روم. آن روز هم خانه نبودم. از همان اول هم مشخص بود. کاری که او با دختر من انجام داد، مجازاتش کمتر از اعدام نبود. برای همین دلم راضی نشد قاتل دخترم را ببخشم. او باید اعدام می‌شد. چون دخترم را با زجر و عذاب کشت. روند دستگیری امیرحسین ۲۴ ساعت بیشتر طول نکشید و خیلی زود به قتل اعتراف کرد. من هرگز متوجه نشدم چرا یک پسر ۱۶ ساله باید چنین کارهایی را انجام دهد. برای همین رضایت ندادم.»

زندگی بی‌روح

حالا سال‌ها از این ماجرا گذشته است. خانواده قریشی از آن خانه و محله رفته‌اند و در تهران زندگی می‌کنند. نیایش به دنیا آمده و زندگی‌شان عوض شده است: «با این حال همیشه خواب دخترمان را می‌بینیم. بعد از این حادثه، همسرم مریض شد و تحت نظر دکتر روانپزشک قرار گرفت. هنوز هم هر جمعه بر سر مزار ستایش می‌رود. برادر کوچک ستایش همچنان دلتنگی می‌کند و گاهی اوقات فیلم‌های ستایش را می‌بیند و گریه می‌کند. با این حال با تولد نیایش وضع روحی خانواده بهتر شد. دلمان به بودن او خوش شد. اما هنوز گاهی من و مادرش خواب ستایش را می‌بینیم. وقتی از خواب بیدار می‌شویم حالمان تا چند روز بد است. به برادر کوچکش گفته‌ایم ستایش را به افغانستان فرستادیم. اما نمی‌دانیم تا کی باید به او دروغ بگوییم.»

با حسرت حرف می‌زند. دلتنگی و غم در تک‌تک واژه‌هایش موج می‌زند: «بعد از ستایش ما از ورامین به تهران آمدیم. تحمل آن خانه و محل بدون ستایش و یادآوری آن برایمان غیر قابل تحمل بود. از طرفی هم نمی‌خواستیم چشممان در چشم خانواده قاتل باشد. هر دو خانواده در یک کوچه بودیم. من مطمئنم که حتی اگر چندین سال هم حکم اعدام اجرا نمی‌شد باز هم رضایت نمی‌دادیم. او باید اعدام می‌شد. حالا هم نیایش با به دنیا آمدنش غم دلمان را کمرنگ کرده اما جای ستایش تا ابد در دل ما خالی می‌ماند.»

انتهای پیام

  • دوشنبه/ ۲۲ شهریور ۱۴۰۰ / ۲۰:۱۳
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 1400062216630
  • خبرنگار :