در نقد «عشق بدون تجریش» عنوان شد

رمانی که سندی تاریخی است

در نشست نقد رمان «عشق بدون تجریش» جواد ماه‌زاده از این رمان به عنوان سندی تاریخی یاد و گفته شد: طنز در رمان‌ها و داستان‌های ما خیلی کم شده و بیشتر آثار سانتی‌مانتال‌اند ولی در «عشق بدون تجریش» رویکردی طنزآمیز در نقل وقایع هست که ضربه‌ نهایی رمان را هم کاری‌تر می‌کند.

به گزارش ایسنا، نشست نقد و بررسی رمان «عشق بدون تجریش» نوشته‌ جواد ماه‌زاده که داستان سه دوست در آستانه‌ بلوغ جسمانی و روانی در آغاز دهه‌ ۱۳۷۰ در تهران است و در نشر مانوش منتشر شده، با حضور عالیه عطایی، فرشته نوبخت، علی شروقی و نویسنده کتاب به صورت مجازی برگزار شد.

در گزارش مرکز فرهنگی شهر کتاب به عنوان برگزارکننده این نشست آمده است: در ابتدای این نشست جواد ماه‌زاده، نویسنده‌ رمان، اظهار کرد: «عشق بدون تجریش» رمانی درباره‌ زندگی فردی، اجتماعی و خانوادگی چند نوجوان است که در طبقه‌ زیر متوسط زندگی معمولی‌ای را در تهران سپری می‌کنند. حوادث در آغاز دهه‌ ۷۰ روی می‌دهد و شرحی از زندگی روزمره‌ این شخصیت‌ها در رمان ارائه می‌شود.

او در ادامه بخشی از رمان خود را خواند.

شهر به ‌منزله‌ بستری جغرافیایی

عالیه عطایی نیز در بخشی از سخنان خود بیان کرد: آن‌چه «عشق بدون تجریش» را برای من بارز می‌کند، نگاهی است که به شهر به‌منزله‌ بستری جغرافیایی دارد. معمولاً درباره‌ کارهایی که در ادبیات ایران انجام می‌شود یا می‌خواهد به اقلیم یا جغرافیا توجه بشود، شاخصه‌هایی را در نظر می‌گیرند که آن‌طور نیست که اتفاق‌ها جز در بستر آن در جای دیگری نتواند بیفتد. خیلی مواقع اگر شیراز با تهران عوض بشود، هیچ اتفاقی برای شخصیت‌های داستان نمی‌افتد. اما در کتاب ماه‌زاده شهر در نقش ماهیتی داستانی مطرح است. تهرانی‌بودن مزیت نیست، بلکه ویژگی است.

این داستان‌نویس در ادامه گفت: همچنین نگاه ماه‌زاده به فقر را دوست داشتم. در داستان فقر به‌منزله‌ عاملی استفاده نمی‌شود که چرک بشود، بلکه فقر هم مثل جغرافیا ویژگی این آدم‌هاست. بعضی جاها شیرینی و طنز موجود در کلام و فقر را مثل رنج‌فروشی به نمایش نگذاشتن ماه‌زاده من را به یاد «قصه‌های مجید» هوشنگ مرادی‌کرمانی می‌انداخت. این‌جا فقر ویژگی آن آدم‌ها است و ما فقر و در کنار آن شادی‌های آن‌ها را نیز می‌بینیم و درک می‌کنیم؛ یعنی نگاه تلخی به فقر وجود ندارد. درعین‌حال، روایت این‌قدر واقع‌گرایانه پیش می‌رود که تلخی خود را نیز به‌جا می‌گذارد.

عطایی افزود: طنز جواد ماه‌زاده ویژگی پررنگی در کار اوست. این طنز هم طنز موقعیت است و هم طنز کلام. من فکر می‌کنم این در اثر ممارست در ادبیات است. اثر اخیر ماه‌زاده از «ریحانه دختر نرگس» او یک سر و گردن بالاتر است و این طنز همه‌جا وجود دارد. به نظر می‌آید ماه‌زاده از این لحاظ نویسنده‌ بسیار باحوصله، پرکار و متمرکز یاست. او نویسندگی بی‌سروصدایی دارد. امیدوارم آثارش خوانده شود چراکه یکی از بهترین نویسندگان نسل ماست.

او در ادامه اظهار کرد: ماه‌زاده تلاش می‌کند زبان را خیلی ساده به نمایش بگذارد. او تلاشی برای زبان‌ورزی نمی‌کند و این در چنین بافتی از داستان بسیار جذاب است. این‌جا به همان اندازه که به قصه و به پلات فکر می‌شود، به زبان قصه نیز فکر می‌شود. او به‌عمد برای به نمایش گذاشتن موقعیت وارد کلمات و توصیفات ساده می‌شود. 

این نویسنده تأکید کرد: من شخصاً داستان‌نویسی را فاقد رسالت می‌بینم، زیرا این اتفاق در خودش می‌افتد و نویسنده نمی‌خواهد چیزی را خارج از آن متن صادر یا اندیشه‌ای را بیان کند. ماه‌زاده بسیار قصه‌گوست و ما در خلال قصه بسیاری از موقعیت‌های اجتماعی و سیاسی را درک می‌کنیم. او زمانه‌ خودش را بدون اطلاعات‌فروشی و شلاق‌زدن بیان می‌کند که  در نظرم کار بسیار جذابی است. فکر می‌کنم دیالوگ‌نویسی بیش از این هم جای کار داشت. جاهایی سطح دیالوگ از سطح متن پایین‌تر می‌آید، ولی در کل جزء بهترین رمان‌هایی بوده است که در یک سال اخیر خوانده‌ام. بعد از مدت‌ها احساس کردم واقعاً دارم قصه می‌خوانم و یکی دارد قصه‌ خوبی برایم تعریف می‌کند. این موضوع می‌تواند مخاطب ما را با ادبیات پیوند دهد؛ یعنی آن چیزی که می‌خواند هم ادبیاتی سطح پایین نیست و هم قصه می‌گوید، چراکه معمولاً این دو باهم سخت به دست می‌آیند. معمولاً قصه‌ها خیلی دم‌دستی به موضوعاتی مثل عشق، جنگ، خیانت می‌پردازند. حول این تم‌ها داستان زیاد گفته می‌شود، ولی این توان هر نویسنده‌ای نیست که قصه‌ای را تعریف کند که بر تمی استوار است که آن تم در ذهن ما معنی و پیش‌فرضی دارد. ماه‌زاده در «عشق بدون تجریش» پیش‌فرض فقر، پایین‌شهر و مرکز شهر را در ذهن ما می‌شکند و این کار را خیلی سهل و ممتنع می‌کند.

عالیه عطایی در پایان گفت: درباره‌ شهر تهران زیاد نوشته می‌شود و هرکسی تهران خودش را می‌نویسد. معمولاً کسانی که درباره‌ تهران صحبت می‌کنند آن را ارزش‌افزوده در نظر می‌گیرند و فکر می‌کنند به متن بافت شهری می‌دهند یا شهرنشینی را به چالش می‌کشند. برای من خیلی تفاوتی ندارد که داستان در تهران اتفاق می‌افتد یا نیویورک یا بیابانی نزدیک بغداد، زیرا همیشه بستر جغرافیا را جایی برای قصه گفتن می‌دیدم. در داستان‌هایی که تا به حال درباره‌ تهران خوانده‌ام، بسیاری از نویسندگان فکر می‌کنند چیزی به شهر اضافه می‌کنند، ولی در واقعیت همواره چیزی باسمه‌ای درباره‌ تهران گفته و اغراق می‌شود. به نظرم ماه‌زاده جزء معدود نویسندگانی است که درست می‌نویسد و به بافت شهر تهران درست نگاه می‌کند. او آدم‌ها را در موقعیتی قرار می‌دهد که ما مطمئنیم در هیچ کجایی غیر از تهران نمی‌توانند باشند. شیوه‌ درستِ برخورد با جغرافیا چه در تهران باشد، چه در شمال، جنوب یا شرق و غرب، یعنی اتفاق باید اتفاق مخصوص به آن موقعیت باشد. مثلاً طرف از قصه گفتن درباره جنوب فقط همین را بلد است که چند جمله با گویش جنوبی بگوید و این‌ها را به داستان اضافه کند یا سوژه و موضوعی تکراری را به دست بگیرد. در واقع، او نمی‌تواند هیچ چیزی را به جهان پیش‌فرض مخاطب اضافه کند.

«عشق بدون تجریش»؛ سندی تاریخی

سپس فرشته نوبخت با اشاره به این‌که همیشه مخاطب و طرفدار آثار ماه‌زاده بوده است و همین سخن گفتن درباره‌ رمان او را قدری دشوار می‌کند، گفت: ویژگی حائز اهمیت آثار ماه‌زاده توجه او به مسائل تاریخی و اجتماعی و پیوند آن با روزمرگی یا روایت‌های خُرد شخصیت‌ها است که در این اثر به نظرم خیلی زیرلایه‌ای‌تر بروز پیدا کرده است. در آثار قبلی او نیز این به شکل نوعی سبک حفظ شده، ولی در این اثر شکل و حالتی استعاری پیدا کرده است.

این داستان‌نویس ادامه داد: در «عشق بدون تجریش» در ظاهر با داستانی روبه‌روییم که از لحاظ ساختاری بسیار محکم و خوش‌ساخت است، شخصیت‌پردازی‌های درستی دارد، ریتم داستان به‌درستی تا انتها حفظ شده است و مشخص است که نویسنده کاملاً بر روایت خود مسلط بوده است. در این رمان، زبان کاملاً پیدا شده است؛ یعنی از طرف نویسنده درک و در متن پیاده شده است. لحن روایت یکدست است. شخصیت‌پردازی‌ها کاملاً باورپذیر و در پیوند با داستان یکدست و منسجم‌اند. قصه‌ای وجود دارد که ما را همراه خودش می‌کشاند و پابه‌پا با داستان پیش می‌برد. به نظر من، این به‌خودی‌خود نوعی تمامیت و کمال به رمان می‌دهد. ما با چیزی خیلی عجیب‌غریب و پیچیده روبه‌رو نیستیم، بلکه با قصه‌ای مواجهیم که ساختار قوی و محکمی دارد و همه‌چیز در آن به قاعده است و چنان‌چه مخاطب این داستان قرار بگیریم و بتوانیم با فضای آن ارتباط برقرار کنیم، از خواندن این قصه لذت می‌بریم که این به‌خودی‌خود برای خوب تلقی‌کردن یک اثر ادبی کفایت می‌کند.

 او در ادامه گفت: اما این تمام «عشق بدون تجریش» نیست. این رمان متن دیگری هم دارد که در پیوند با آن قرار می‌گیرد و آن متن جامعه، تاریخ و واقعیت‌های رئالیستی‌ای است که هر یک از ما در تاریخ آن را تجربه کرده‌ایم. کار شگفت‌انگیز نویسنده این است که توانسته بین آن متن (متن تاریخ و وقایع اجتماعی) با متن داستان خود پیوند برقرار بکند و از طریق این پیوند زیرمتنی را شکل بدهد و بسازد که هر مخاطبی بنا بر تجربه و شکل رویارویی خودش با تاریخ بتواند با آن زیرمتن و جهان معنایی داستان ارتباط برقرار کند.

نوبخت بیان کرد: نویسنده بدون این‌که حرکت‌های تکنیکی خاصی با راوی، زاویه‌دید، زمان، شکل و فرم انجام دهد، توانسته در رمان خود چندصدایی، تداعی ‌معنا و جهانی چندگانه ایجاد بکند. می‌توان گفت نویسنده توانسته است بین زمانی که قصه‌ آن را روایت می‌کند با زمان اکنون کانالی بزند، بدون این‌که هیچ اشاره‌ای به زمان اکنون داشته باشد.

او افزود: داستان در اوایل دهه‌ ۷۰ به پایان می‌رسد؛ یعنی در آستانه‌ یک تحول عظیم تاریخی، سیاسی و اجتماعی در ایران. جایی که شخصیت داستان با بیان حقیقتی کاملاً تراژیک به مخاطب سیلی می‌زند و هم از بلوغ فکری خودش می‌گوید هم مخاطب را وارد آن آستانه می‌کند، بدون این‌که داستان وارد آن شود. پس از این آستانه ما در دهه‌ ۷۰ با اصلاحات، در دهه‌ ۸۰ با شکست اصلاحات، و در دهه‌ ۹۰ با ادامه‌ آن ماجراها روبه‌روییم. برای همین حجم زیادی از داستان «عشق بدون تجریش» در کوچه و خیابان می‌گذرد. این داستان روایت کودکی و نوجوانی چند جوان تا مرحله‌ بلوغ فکری و فیزیکی است. این‌جا بلوغ فکری و فیزیکی با قرار گرفتن شخصیت در آن آستانه همزمان است.

نوبخت ادامه داد: ماه‌زاده قصه را با شلوغی خاصی آغاز می‌کند. شخصیت‌های داستان هر کدام خواهر و برادر و دوستانی دارند که خود این دوستان خواهر و برادرهایی دارند و مکان داستان محله‌ای شلوغ از شهر تهران است که انگار در زیرمتن به ناخودآگاه جمعی ما اشاره دارد. در ادامه آرام‌آرام شاخ‌وبرگ‌ها می‌ریزد و آن شلوغی و اغتشاش ذهنی و متنی به سمت نوعی سکون و فردیت حرکت می‌کند و فرآیند فردانیت در داستان به شکل نمادین در قصه دیده می‌شود. تمام این‌ها در سطح قصه‌ای درست چیده شده و حرکت می‌کند. ولی معناها را در آن زیرمتن می‌سازد. حرکت نویسنده، جای درستی که داستان را به پایان می‌رساند، در این داستان دستاوردی بسیار شگفت‌انگیز است. برای همین می‌توانید این داستان را سندی تاریخی هم به‌شمار آورید، بدون این‌که خودش ادعای این را داشته باشد.

این نویسنده تصریح کرد: داستان اتفاقاتی را روایت می‌کند که برای چند شخصیت افتاده است. درعین‌حال، ارجاعات مستقیم به محله‌ای از تهران، رخدادهایی از تاریخ اجتماعی ایران، و بیان جزئیاتی از زندگی شخصیت‌های داستان، به نوعی آن را به سندی تاریخی در قالب رمان تبدیل می‌کند. اما آن‌چه در حقیقت معناها را می‌سازد، فراتر از متن و گونه‌ ادبی می‌رود و به واسطه‌ زبان اتفاق می‌افتد. نویسنده با استفاده‌ درست از لحن کنایی و زبانی سرخوشانه جهانی کاملاً آیرونیک می‌سازد و درعین‌حال از روزمرگی‌ها می‌گوید و بسیاری از آن حقایق را در ذهن مخاطب به چالش می‌کشد. این برای نویسنده دستاورد بزرگی بوده است که توانسته با حرکت در این مسیر رمانی خوش‌خوان و قصه‌گو خلق کند که در زیرمتن خود بخشی از تاریخ معاصر ما را روایت یا به آن رجوع می‌کند و درعین‌حال، با مخاطب خودش گفت‌وگو می‌کند. دستاورد مهم‌تر رمان این است که امروز می‌توانیم آن را به نوجوانی در دهه‌ ۹۰ پیشنهاد بدهیم و او هم با تجربه‌های اجتماعی خودش با این رمان ارتباط خوبی برقرار کند. 

بدون نگاه سانتی‌مانتال

علی شروقی نیز در این نشست اظهار کرد: «عشق بدون تجریش» ششمین رمان جواد ماه‌زاده است. نقطه‌ قوت این رمان پایان فوق‌العاده‌ آن است. این خیلی اهمیت دارد چراکه بیشتر اوقات رمان‌ها به سبب پایان‌بندی‌های ضعیف‌شان نقد می‌شوند. اگر کسی ۲۰ صفحه‌ پایانی این رمان را نخواند، برداشتی یک‌سره متفاوت از آن خواهد داشت. این رمانی است که حتماً باید آن را تا آخر خواند چون آن ضربه‌ پایانی کل حوادث و ماجراهایی را که راوی بازمی‌گوید به‌نحوی معنا می‌کند. این معنا کردن البته به این معنی نیست که رابطه‌ علّی کلاسیکی بین این حوادث پشت سر هم برقرار است. چون رمان تا قبل از این‌که به اوج پایانی برسد مجموعه‌ای است از خرده‌روایت‌ها. تا قبل از این‌که این‌ها در پایان معنا پیدا بکند، انگار سلسله قصه‌های کوتاهی را می‌خوانیم که به‌هم‌پیوسته‌اند. به همین دلیل می‌گویم، اگر کسی پیش از این نقطه‌ پایانی رمان را کنار بگذارد درک و دریافت متفاوتی از رمان خواهد داشت. انگار روی سطح دریایی آرام و در جهانی شامل دغدغه‌های نوجوانی و بازیگوشی حرکت می‌کنیم که ناگهان عمق آب زیاد می‌شود و ما را پایین می‌کشد. در پایان رمان، انگار ناگهان در گردابی می‌افتیم که انتظار آن را نداشتیم.

این داستان‌نویس در ادامه گفت: رمان تا اواخر با شوخ‌طبعی و طنز و بازیگوشی جلو می‌رود و ناگهان این طنز خیلی هولناک و تراژیک می‌شود. داستان درباره‌ روابط نوجوانانه‌ چند پسر در محله‌ای در دهه‌ ۷۰ خورشیدی است. جنگ تمام شده و دورانی است که به اصطلاح تحولات سیاسی دوره‌ سازندگی موسوم است. راوی رمان پسری است از خانواده‌ای جنگ‌زده که به سبب بمباران به تهران مهاجرت کرده‌اند و بین فردوسی و جمهوری زندگی می‌کند که هنوز خصوصیت محله بودن دارد. نویسنده مناسبات این محل را به خوبی نشان می‌دهد، اختلاف طبقاتی همسایگان، بافت محله و اطراف آن، تحولات این محله و اطراف آن، نمادهای اجتماعی و فرهنگی آن دوره مثل پلاسکو، سینماها و فیلم‌هایی که زمانی نشان داده می‌شدند. به‌خصوص به فیلم «عروس» اشاره می‌شود. در عین حال، ربط پنهانی بین ماجرای اصلی این رمان و بعضی از این اشارات پیدا می‌شود.

او سپس بیان کرد: عنصر طنز در رمان‌ها و داستان‌های ما خیلی کم شده و بیشتر آثار سانتی‌مانتال‌اند. حتی پشت داستان‌هایی که ظاهرشان روشنفکرانه یا نخبه‌گرایانه است، نگاهی سانتی‌مانتال است. ولی در «عشق بدون تجریش» رویکردی طنزآمیز در نقل وقایع هست که اتفاقاً ضربه‌ نهایی رمان را هم کاری‌تر می‌کند. درعین‌حال، در این رمان مرحله‌ گذر از نوجوانی به دوره‌ بلوغ را مشاهده می‌کنیم که گذاری تراژیک و تلخ است. راوی آن پختگی و گذار را از یک محله به جهانی بزرگ‌تر به قیمت گزافی به دست می‌آورد: احساس گناه و عذاب وجدان.

شروقی توضیح داد: مساله‌ احساس گناه در این رمان خیلی مهم است. اگرچه خیلی آشکار بیان نمی‌شود و در لایه‌های پنهان این رمان است. من مساله‌ گناه را در رمان‌های دیگر ماه‌زاده هم کمابیش دیده‌ام. راوی این داستان پسر نوجوانی است که از مهاجران دوره‌ جنگ است و به نظر می‌آید قدری با دیگر دوستان یا اطرافیان خود متفاوت است. شاید فکر کنیم اخلاقی‌تر یا همیشه تابع است و زورش به خواسته‌ رفیقش نمی‌چربد. این مساله تا اواخر رمان خیلی جدی به نظر نمی‌رسد ولی ناگهان اتفاقی می‌افتد و آن‌چه به نظر نمی‌رسید و خود راوی هم به‌ روی خودش نمی‌آورد و حرفی از آن نمی‌زند، ضربه‌ نهایی را وارد می‌کند. ما تازه آخر داستان است که برمی‌گردیم و روابط این آدم را مرور می‌کنیم و نشانه‌ها را درمی‌یابیم.

این نویسنده افزود: این آدم‌ها در محدودیت و جهانی محدود زندگی می‌کنند؛ یعنی در دنیای محدود محله، محدودیت‌ها و منع‌ها. در ادامه وقتی این آدم وارد سربازی می‌شود، تصویر تیره‌تری از جامعه می‌بینیم. انگار آدم‌هایی که او قبلاً می‌شناخته و حالا سربازی رفته‌اند به‌نوعی نیهیلیسم رسیده‌اند و نوعی شخصیت ضداجتماعی پیدا کرده‌اند. در واقع، در این رمان با جامعه‌ای طرفیم که محدودیت‌ها در آن منجر به رفتارهای بزهکارانه می‌شود. این را ماه‌زاده بدون نگاه سانتی‌مانتال و از طریق طنز نشان می‌دهد. طنزی که هر چه به پایان نزدیک می‌شویم تلخ‌تر می‌شود.

شروقی در پایان گفت: به نظر من، خرده‌روایت‌ها و داستان‌های فرعی در رمان به‌قدری زیادی است که به رمان آسیب زده است. اگر مقداری از حجم خرده‌روایت‌ها کم‌ می‌شد و تمرکز فقط بر داستان‌های فرعی مرتبط‌تر با رابطه‌ چند دوست قرار می‌گرفت، چه بسا ما با رمان منسجم‌تری روبه‌رو بودیم. اگرچه در همین حالت هم این رمان با پایان کنونی نقطه قوتی دارد. اما اگر بیشتر روی خط اصلی داستانی حرکت می‌کرد و کمتر گریز می‌زد و برخی خرده‌روایت‌ها را حذف می‌کرد  ضربه‌ پایانی قدرتمندتر بود و مخاطب مسیر روشن‌تری را طی می‌کرد.

انتهای پیام

  • شنبه/ ۲۳ مرداد ۱۴۰۰ / ۱۴:۳۴
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 1400052316363
  • خبرنگار : 71573