۳۰ ساله است و چند سالی میشود که کار گردشگری را شروع کرده است. سه ماه خرداد، تیر و مرداد کسب و کارش رونق دارد و مابقی سال بیکار است. یک خانه دو طبقه نصف و نیمه ساخته و خودش و همسرش با مادر و خواهرش زندگی میکنند. پولش نرسیده تا برای خانه در و دیوار بگذارد. دیوارهای سیمانی خانه را با بوتههای گل سرخ پوشاندهاند و چند درختی گوشه و کنار حیاط کاشتهاند. طبقه بالای خانهاش را به گردشگران کرایه میدهد. دو اتاق با آشپزخانه و حمام دارد که شبی بین ۵۰۰ تا یک میلیون تومان به گردشگران اجاره میدهد.
جهیزه یکی از خواهرهایش را به سختی جور کرده و روانه خانه بختش کرده و حالا باید جهیزه خواهری را که با آنان زندگی میکند جمع و جور کند: «اینجا نه کارخونهای هس، نه شرکتی. زمستون و پاییز که گردشگر نیست و هوا سرده میریم سمت ارومیه و شهرای دیگه و کارگری میکنیم و همین که یه پولی جمع میکنیم، برمیگردیم.»
تا دوم راهنمایی درس خوانده است. روستایشان تا مقطع دبیرستان مدرسه دارد. خواهرش درس میخوانده، نمرات خوبی هم داشته، دانشگاه هم قبول شده اما چون پول نداشتهاند نتوانسته درسش را ادامه دهد.
«امید» بیشتر پولی که می آورد خرج ماشین قدیمیاش می کند. تا هفت نفر را هم سوار جیپش میکند و به دل کوه میزند تا دریاچه دالامپر را نشان گردشگران بدهد.
برای رفتن به دریاچه دالامپر باید روستاهای زیوه، کسیان، دیزج، گلبهی، سولودکل را رد کرد. مسیر پر از چاله چولههای عمیق است که مسافر را از روی صندلی بلند میکند، به سقف میچسباند و دوباره روی صندلی میکوبد. بازار محلی برقرار است. برخی گوسالهها و گوسفندهایشان را بار نیسان آبی کردهاند و برای فروش به بازار آوردهاند. جلوی چند قصابی هم لاشه سلاخیشده گوسالههایی آویزان است. بیشتر مردم ماسک ندارند و در حال خرید هستند. امید، به زور ماشینش را از ترافیک بازار بیرون میکشد. عجله دارد. باید گردشگران دیگری که هنوز خودشان را به روستایشان نرساندهاند هم به دریاچه ببرد و کرایه ۶۰۰ هزار تومانیاش را بگیرد. اگر دیر بجنبد بقیه اهالی محل دست میجنبانند و مسافران را از چنگش در میآورند.
مسیر زیوه تا ارتفاعات دالامپر پر از باغهای میوه است؛ از سیب و گردو گرفته تا گیلاس. عطر درختان سنجد تمام جاده خاکی و آسمان آبی را پر کرده است. صدای آب در جویها روان است و باد ناجوانمردانه میچرخد. مسیر کوهستانی و سرد است و برف تا آخرین روز از فصل بهار بخشی از زمین را پوشانده است. چوپانان، دام را بین علفهای بلند به امان خدا ول کردهاند. زمین خدا پر از داروهای گیاهی است که دامها شکمشان را با آنها پر میکنند. اواخر بهار عشایر با دامهایشان به دل کوه میزنند، چادرهایشان را برپا میکنند و اوایل شهریور دوباره به روستاها برمیگردند.
مردم برخی روستاها از آب چشمه استفاده میکنند و اصلا کنتور آب ندارند. برخی هم از این فرصت استفاده کردهاند و پرورش ماهی راه انداختهاند تا برای گردشگران بساط ماهی کباب راه بیندازند. روستاها گاز ندارند و زمستانها را با نفت سر میکنند.
قسمتهای پراکندهای از ارتفاعات، سیاهچادرهای عشایری برپا شدهاند تا گردشگران در آن استراحت کنند. تمام مسیر پر از صدای باد و آب است. کبکها بین علفهای بلند جست و خیز میزنند. گوشه هر بخشی از یخچالها و برفها جوی آبی جریان گرفته است. تا قله ۳۵۰۰ متری دالامپر آبشار و دریاچههای کوچک دیگری دیده میشوند. این کوه که حدود ۴۵ کیلومتر با ارومیه فاصله دارد در مرز سه کشور ایران، عراق و ترکیه قرار دارد.
امید، پاسگاه مرزی ایران و مسیری که کولبرها از آن رد میشوند را نشان میدهد و به ایسنا میگوید: «گاهی کولبرها تا دریاچه میآیند و میبینند اوضاع خوب نیست و ممکن است جانشان را از دست بدهند به روستاها برمیگردند.»
جای لاستیک برخی از ماشینهای آفرود، طبیعت زیبای دالامپر را خدشهدار کرده است: «میبینید چه کار کردهاند؟ بعضیا فکر میکنن چون یه ماشین شاسیبلند دارن هر کاری میتونن بکنن اما ما محلیا نمیذاریم. چند روز پیش چند تا ماشین غریبه اومده بودن و سرشونو انداخته بودن پایین و از مسیر ماشینرو خارج شدن. من این چیزا رو که میبینم خیلی حرص میخورم. ما داریم از اینجا پول درمیاریم. نباید بذاریم بعضیا واسه چند ساعت خوشگذرونی خرابش کنن. هر چی بهشون گفتم این کارو نکنین حالیشون نمیشد. منم زنگ زدم یه گروه از جوونای روستا اومدن و مجبورشون کردیم برن رد کارشون. یه سریا که میرن تو زمین کشاورزی مردم و وقتی هم بهشون میگی نکنین میگن به شماها چه؟ ما نامه داریم. فکر کردن اینجا صاحب نداره. ما اینجا یه منطقهای داریم به اسم «مرگور». یه اسم خاص کردیه. میدونین اجداد ما چقدر سر زمین جنگیدن و خون دادن؟ ما نمیذاریم هر کی هر کاری دلش میخواد انجام بده. اینجا خونوادههای ما زندگی میکنن.»
امید، دومین گروه از گردشگران را در یک روز سوار ماشینش میکند. هفت نفر در یک جیپ! هیچکدام از گردشگران هم برای آنکه از دوستانشان دور نیفتند اعتراض نمیکنند و راهی کوه میشوند.
انتهای پیام