اگرچه خاطرههای من از روزهای آغازین فعالیت حوزه هنری اصفهان محو و نامشخص است اما زیرزمین مقابل هتل عباسی را خوب میشناسم. مجتمع فرهنگی هنری سوره حالا به زیرزمین متروکۀ روزهای آغازین فعالیتش بهعنوان حوزه هنری اصفهان شباهتی ندارد. بارها و بارها به آن وارده شدهام، به اعلانها و پوسترهای درون ویترینش نگاهی انداختهام، از پلهها پایین رفته و بر روی صندلیها نشسته و در نقشخانهاش به دیدن هنر هنرمندان رفتهام؛ مکانی که اندکی بعد از آغاز ششمین جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان در اصفهان، با نام حوزه هنری برای هنرمندان این شهر به خانۀ امیدی بدل شد و در خاطره جمعی مردمان سپاهان جایگاه ویژهای یافت.
لابهلای گنجینۀ خاطرههای من از دوران کودکی، پوستر ششمین دوره جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان نقش لبخند بر لبانم برجای میگذارد، پوستر اهدایی از طرف خالهام شهرزاد که آن زمان همپای حوزه هنری اصفهان و دبیرخانه جشنواره بود؛ جشنوارهای که در آن، اولین بار فیلمهای «علی و غول جنگل» و «سفر جادویی» را روی پرده نقرهفام سینما دیدم. همان زمانها بود که اولین بار نام آقای قندی را شنیدم؛ رئیس وقت حوزه هنری اصفهان که با فعالیتهای درخشانش در حوزه، خیلی زود به نامی آشنا برای فرهنگ و هنر اصفهان بدل شده بود.
القصه، حوزه هنری ماند، جشنوارۀ فیلمهای کودکان و نوجوانان در اصفهان ماند، اما نام آقای قندی را دیگر نشنیدم تا روزهای آغازین گفتگوهایم با هنرمندان سپاهان که هر بار از روزهای گذشتهی درخشان هنر این شهر سخن گفتند، بعد از اشارههای ملموس به دورانی که با حضور پرشمار گردشگران خارجی در اصفهان همراه بود، از جوانی نام میبردند با دلی پرشور و خلوص و سری سرشار از ایده برای هنر اصفهان: حمیدرضا قندی.
او که بعد از لطافت هنر در حوزه هنری، بهسختی دنیای صنعت وارد شد و بااینوجود نیز هنر را واسطهای کرد برای کاهش فاصله میان لطافت و سختی. آنچه در ادامه میخوانید، گفتوگوی اختصاصی ایسنا با «حمیدرضا قندی»، اولین رئیس حوزه هنری اصفهان است:
شما اولین دبیر جشنوارۀ فیلمهای کودکان و نوجوانان در اصفهان بودید، چه سالی این اتفاق افتاد؟
۱۳ تا ۲۰ آبان ۱۳۶۹.
چندمین دورۀ این جشنواره بود؟
جشنواره، پنج دورهی متوالی در تهران برگزار شد و سپس در ششمین دوره، اصفهان بهعنوان میزبان جشنواره انتخاب شد و من، سِمت دبیر جشنواره را به عهده داشتم.
دلیل انتخاب شما برای دبیری جشنواره چه بود؟
قطعاً سابقۀ فعالیتهای فرهنگی و هنری من دلیل این انتخاب بوده است. آن زمان من کارمند بنیاد سینمایی فارابی بودم، این بنیاد نقطهی قوت سینمای ایران بهحساب میآمد. با فیلمسازان بزرگی چون محسن مخملباف، حسن هدایت، ابراهیم حاتمی کیا و مجید مجیدی آشنایی و دوستی داشتم و در بسیاری از پروژههای سینمایی آنها همکاری کرده بودم.
بسیاری از گروههای مستندساز از کشورهایی چون کانادا، امریکا، انگلیس و آلمان به دلیل جاذبۀ هنری، فرهنگی و تاریخی شهر اصفهان جهت تهیۀ گزارش و فیلمهای مستند به اصفهان سفر میکردند تا در مورد آثار تاریخی اصفهان کار کنند و من همواره در مراحل کار با ایشان همراهی و همکاری داشتم.
یادم هست یک گروه آلمانی به سرپرستی رودیگر لورنس به اصفهان آمد، همسر ایشان به نام خانم جلالی اهل تهران بودند. آقای لورنس مستندساز بسیار توانمندی بود و ما آن زمان پروازهای هلیکوپتری خیلی خوبی داشتیم. ایشان مستند فوقالعاده زیبایی درباره مسجد امام کار کرد و این مدت آنقدر عاشق اصفهان شده بود که مادر خانم ایشان خانهشان را در تهران فروخت و خانهای قدیمی در سبزهمیدان اصفهان خریداری و بازسازی کرد تا مدتی در آن زندگی کنند.
در نهایت با توجه به همین سوابق کاری، شهردار محترم اصفهان به من اعتماد کرده و بنده را بهعنوان دبیر و مدیر جشنوارۀ کودکان و نوجوانان در اصفهان معرفی کردند. آن زمان پذیرش و میزبانی از چنین حرکت بزرگ فرهنگی و سینمایی کار آسانی نبود، بههرحال اصفهان از نظر امکانات بهپای پایتخت نمیرسید اما همکاری و همیاری شهرداری اصفهان و نیز تلاش و همت اعضای ستاد جشنواره در اصفهان باعث شد که یکی از بهترین جشنوارههای فیلم کودک و نوجوان در ششمین دوره برگزار شود.
آن زمان شهردار اصفهان چه کسی بود؟
حمیدرضا نیک کار.
مسئولیت شما در دورههای بعدی جشنواره ادامه داشت؟
بله من تا هجدهمین دوره دبیر اجرایی جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان بودم.
جشنواره در دوران مسئولیت شما بسیار پررنگ بود. چرا؟
برگزاری جشنواره واقعاً یک اتفاق بینظیر و بیسابقه برای شهر اصفهان بود. همین باعث شد روزهای پر تبوتاب و پرشوری در ایام جشنواره برای علاقهمندان به سینما و از همه مهمتر قشر کودک و نوجوان رقم بخورد. آن دوران ستاد برگزاری قبل از شروع جشنواره کارهای زیادی انجام داد، در کل شهر پرچمها و نشان جشنواره نصب شد. تندیسهای پروانهای جشنواره در همان ششمین دوره، طراحی و در سطح شهر نصب شد. سینماها بازسازی و تعمیر شدند، لامپ آپاراتهایی که فیلم پخش میکردند اکثراً قدیمی و بیکیفیت بودند که تعویض شدند. انتخاب هیئتداوران کودک و نوجوان و نیز تشکیل گروه خبرنگاران جوان بچهها را به شور و شعف و تکاپوی خاصی انداخته بود.
سالهای بعد دوبله همزمان را نیز به جشنواره کودک آوردیم. علاوه بر استقبال مردم از جشنواره، جاذبههای گردشگری و آثار تاریخی اصفهان نیز باعث علاقهمندی و استقبال مهمانان خارجی میشد. به هر تقدیر گرچه زمان جشنواره فقط یک هفته بود اما از مدتها قبل اعضای ستاد جشنواره از سر عشق و علاقه و در نهایت صمیمیت دل به کار میبستند.
انتخاب شما بهعنوان مسئول حوزه هنری اصفهان چطور اتفاق افتاد؟
یادم هست سال ۱۳۶۹ بود و آن موقع هنوز گوشی همراه نیامده بود. من پیجر داشتم، یک روز دیدم پیجرم علامت میزند، تماس گرفتم و گفتند که شهردار اصفهان با شما کار دارد. آقای نیک کار، از من خواست فلان ساعت در مهمانسرای شهرداری باشم. وقتی آنجا رفتم حجتالاسلام زم هم در آن جلسه حضور داشت و در خصوص مسائل فرهنگی و هنری صحبت کردیم. در طول جلسه لبخند خاصی در چهره آقای زم بود و در آخر جلسه ایشان یک پاکت به من داد و گفت وقتی من از تهران رفتم آن را بازکن و دو روز بعد به تهران بیا. آنقدر گرفتار کار بودم که آخر شب یادم آمد که آقای زم چنین پاکتی را به من داده است، آن را باز کردم و دیدم ایشان حکمی برای من زدهاند و مرا بهعنوان رئیس حوزه هنری اصفهان انتخاب کردهاند!
آن زمان اصفهان حوزه هنری نداشت، درست است؟
خیر، اصفهان حوزه هنری و سازمان تبلیغات را نداشت.
آقای زم چه مسئولیتی داشت؟
مسئول حوزه هنری کل کشور بود.
ایشان بر چه اساس شما را انتخاب کرد؟
همانطور که قبلاً هم عرض کردم من آن زمان کارمند بنیاد سینمایی فارابی بودم و مدیریت تولید چند فیلم سینمایی از کارگردانان بزرگی چون محسن مخملباف را برعهده داشتم. با آقای زم بهواسطهی یکی از فیلمهای آقای مخملباف آشنا شده بودم و همان زمان از نقطه نظرات و دیدگاههای ایشان نسبت به مسائل فرهنگی و هنری بسیار خوشم آمد و فهمیدم که فردی بسیار خوشفکر و خلاق هستند.
ایشان خیلی به من محبت داشتند. از صبح همان روزی که این حکم برای من زده شد، نزد آقای نیک کار شهردار اصفهان رفتم و ایشان به من گفتند که حاجآقا زم جهت راهاندازی حوزه هنری در اصفهان به دنبال فرد مناسبی بودند و من شما را پیشنهاد دادم. من آن موقع خدمت ایشان عرض کردم که جوان هستم و ممکن است هنرمندان به من اعتماد نکنند؛ اما ایشان گفتند با توجه به عملکرد و دغدغۀ شما جهت اعتلای فرهنگ و هنر قطعاً با تلاش و پشتکار خواهی توانست. من هم یک یا علی گفتم و عشق آغاز شد.
یعنی هم دبیر جشنواره فیلم کودکان و نوجوانان بودید و هم رئیس حوزه هنری؟
بله همزمان مسئولیت من بهعنوان دبیری جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان ادامه داشت.
چه مدت مسئول حوزه هنری اصفهان بودید؟
از سال ۱۳۷۰ تا سال ۸۲ یعنی ۱۲ سال.
آن زمان چند سال داشتید؟
حدود بیستوسه یا چهار سال داشتم.
خیلی جوان بودید، مسئولیت سختی نبود؟
درواقع کار فرهنگی کردن در آن زمان به خاطر فضای حاکم بر جامعه واقعاً سخت بود، فضایی که حتی گرفتن آلات موسیقی در دست هم جرم محسوب میشد! زمانی که این مسئولیت را عهدهدار شدم، فهرستی از هنرمندان اصفهان در رشتههای مختلف تهیه کردم و شخصاً به دیدار آنها رفتم، با آنها به گفتوگو نشسته و خواستهها و نقطه نظراتشان را یادداشت میکردم. وقتی با همهی آنها صحبت میکردم نگاهم این بود که چه بسیار جوانهایی میتوانند در کنار این بزرگان آموزش ببینند و کار یاد بگیرند و برای من خیلی ارزشمند بود که این اتفاق بیفتد، گرچه در همان صحبتهای اولیه گاهی متوجه میشدم بسیاری از این هنرمندان که متأسفانه هماکنون در قطعه نامآوران در خاک خفتهاند، نمیپذیرفتند که جوانان در کنارشان کار کنند و بیاموزند. به هر تقدیر خداوند به ما لطف داشت و هنرمندان با ما و حوزه هنری ارتباط گرفتند، اعتماد کردند و نتایج بسیار خوبی هم به همراه داشت.
یادم هست زمانی که برای اولین بار هنرمندان را به جلسهای دعوت کردم، بسیاری از هنرمندان از هم دلخوشی نداشتند و بسیار باهم اختلافنظر داشتند اما به لطف خدا و برگزاری جلسههای هفتگی، از هم شناخت بیشتری پیدا کردند و همراه و همفکر شدند.
من به هنرمندان گفتم که آمدهام در کنار شما باشم و با کمک هم هنر شما را نهتنها به مردم ایران بلکه به سراسر جهان شناسانده و عرضه کنیم. با آنها در خصوص وضعیت کشور و نیازهای فرهنگی و هنری کشور و رویدادهای خوبی که با کمک هم میتوانست اتفاق بیفتد صحبت کردم و شد آنچه باید میشد. در ابتدا تصور میکردم که ایجاد رفاقت با هنرمندان و همچنین ارتباطگیری هنرمندان با یکدیگر به زمان زیادی نیاز داشته باشد اما خیلی زود این رفاقت و همدلی به وجود آمد.
من با دلم با هنرمندان ارتباط برقرار کردم، به آنها نگفتم که رئیس حوزه هستم، گفتم آمدهام کنار شما باشم و برای شما کار کنم. ما سعی میکردیم که بفهمیم هنرمندان چه چیزهایی نیاز دارند، آنها حتی مشکلات خانوادگی خودشان را نیز با من مطرح میکردند.
آن زمان کدام ساختمان برای حوزه هنری اصفهان انتخاب شد؟
اولین ساختمانی را که با آقای زم روی این کار توافق کرده بودیم روبه روی هتل عباسی بود. یک زیرزمین بسیار بزرگ که قبل از انقلاب ساختهشده و تعطیل بود و آنقدر وضعیت آن بد بود که تا آن سال بدون استفاده مانده بود. وقتی من رفتم آنجا را ببینم هیچ امکاناتی نداشت، برق نداشت و فاضلاب آنجا پر بود و بوی بدی همهجا پیچیده بود.
ما با کمک شهرداری اصفهان ساختمان را تحویل گرفتیم و کار بازسازی و تعمیر ساختمان را شروع کردیم. بهاینترتیب همزمان با جشنوارۀ فیلمهای کودکان و نوجوانان، فعالیت ما در حوزه هنری هم شروع شد اما چون ساختمانی که برای حوزه در نظر گرفتهشده بود در دست تعمیر بود، کار حوزه هنری را هم در دفتر جشنواره شروع کردیم تا ساختمان حوزه آماده شود که البته بعد از حدود هشت ماه از انتخاب من بهعنوان مسئول حوزه هنری، آن ساختمان را نیز برای استفاده مناسبسازی کردیم.
دفتر جشنواره کجا بود؟
ساختمان جشنواره در ابتدای چهارباغ بالا جنب هتل کوثر قرار داشت.
خانه هنرمندان چگونه شکل گرفت؟
آن زمان آقای عظیمیان شهردار اصفهان بودند و ایشان با توجه به سوابق حوزه هنری و شناختی که از من داشتند، اعتماد کردند و این ساختمان را در اختیار حوزه هنری قراردادند. جناب آقای جهانگیری، استاندار اصفهان هم در امور فرهنگی هنری آدم بسیار روشنی بود و به من گفت «حالا این ساختمان را میخواهی چهکار بکنی؟» یکلحظه فکر کردم و گفتم میخواهم اسمش را خانه هنرمندان بگذارم و بهاینترتیب خانه هنرمندان اول در اصفهان تشکیل شد و بعد در تهران.
جلسههای هنرمندان را بهصورت هفتگی در آنجا برگزار کردیم؛ یعنی یک روز هنرمندان هنرهای تجسمی، یک روز شاعران و روزهای مختلف هفته به جلسههای رشتههای مختلف هنری اختصاص پیدا کرد و خانه هنرمندان به پاتوق مردم تبدیل شد. میآمدند و آثار هنرمندان را میدیدند و میشنیدند.
ساختمان را از کجا گرفتید؟
ما ساختمان را از شهرداری گرفتیم اما آن موقع در مورد این ساختمان بین آموزش و پرورش، بنیاد شهید و شهرداری اختلافاتی وجود داشت. شهرداری یک مکانی را به بنیاد شهید داد و خانه هنرمندان را از او گرفت اما نمیدانم چه مکانی را به بنیاد شهید داد. الان هم که بنیاد شهید روی خانه هنرمندان دست گذاشته است، اگر من بودم جلوی این کار را میگرفتم و نمیگذاشتم این اتفاق بیفتد چون خانۀ هنرمندان برای خیلیها مأمن و پناه و بهنوعی خانهی امید بود هنرمندان و هنردوستان زیادی در این خانه خاطرات بهیادماندنی رقم زدند که تا سالها در ذهن و اندیشهی آنها ماندگار است. این خانه باید تا همیشه خانهی هنرمندان بماند.
ما حتی صندوق قرضالحسنۀ هنرمندان راهاندازی کرده بودیم و وامهای بدون بهره به هنرمندان و کارکنان پرداخت میکردیم که فکر میکنم هنوز هم پابرجاست.
دلیل شما برای راهاندازی دانشگاه سوره چه بود؟
نگاه من این بود که باید آموزش در زمینههای مختلف هنری را داشته باشیم و از مهدکودک تا دانشگاه را برای این هدف راهاندازی کرده و بر اساس تفکر فرهنگی کشورمان ساختار ایجاد کنیم. با همین هدف دانشگاه و موسسه آموزش عالی سوره را ایجاد کردیم.
آن زمان در دبیرستان سعدی نیروی انتظامی مستقر بود و ما توافق کردیم که آن را به یک مجموعه آموزشی و فرهنگی تبدیل کنیم. ببینید چقدر تفکر فرهنگی و هنری آن زمان پیشرو بود که فرماندهی نیروی انتظامی تشریف بردند و جای خود را به هنر و فرهنگ دادند و ما دانشگاه سوره را ایجاد کردیم و بهترین اساتید را به این دانشگاه دعوت کردیم؛ اساتید پروازی داشتیم. بزرگترین آرشیو فیلمهای سینمایی ایران را در دانشگاه سوره داشتیم، یعنی شاید پنج شش ماشین خاور فیلمهای ۳۵ میلیمتری از تهران گرفتیم و آرشیو کردیم و فکر میکنم که الان در حوزه هنری موجود است.
الان من در زیر بیشتر تیزرهای سینما و تلویزیون اسمهایی را میبینم که زمانی دانشجوی ما بودند و هنوز هم با بعضی از این دوستان ارتباط دارم و بعد هم پیشدانشگاهی هنر مخصوص خانمها ایجاد کردیم.
پیشدانشگاهی هنر قبلاً چه ساختمانی بود؟
آنهم ابتدا متعلق به نیروی انتظامی بود و بعد به پیشدانشگاهی سوره تبدیل شد. صبحها مکان تحصیل خانمها بود و بعدازظهرها هم واحد موسیقی حوزه هنری در آنجا برگزار میشد.
چرا نام سوره برای این مکان انتخابشده بود؟
سوره اسمی بود که حوزه هنری انتخاب کرده بود و قصد داشت آن را به الگویی برای اقداماتش تبدیل کند. ما هم دانشگاه سوره، پیشدانشگاهی سوره، کتابفروشی سوره و خانۀ سوره را بر اساس آن انتخاب کردیم.
خانۀ سوره الان نمایشگاه آثار هنرمندان است؟
بله خانۀ سوره یک گالری بود که آن را در حوزه هنری راهاندازی کردیم.
و کتابفروشی سوره هم در محوطه کتابسرای آمادگاه قرار داشت؟
آن سالها علاقهمندی جوانان به مطالعه و کتابخوانی بسیار زیاد بود، مثل حالا نبود که همۀ سرگرمی آنها گوشیهای همراهشان باشد. کتابفروشیها مملو از جوانان مشتاق بود. آن زمان یک مجموعه کتابفروشی بزرگ در زیرزمین کتابسرا ایجاد کردیم که به حوزه هنری تعلق داشت.
اولین فروشگاهی که در افتتاح ترمینال کاوه به وجود آمد، فروشگاه کتاب حوزه هنری بود که ما آن را ایجاد کردیم. فروشگاهی را در آنجا از آقای نیک کار شهردار اصفهان گرفتیم و به کتابفروشی تبدیل کردیم تا مردم وقتی در اتوبوس مینشینند کتاب بخوانند و فرهنگ کتابخوانی ترویج پیدا کند، آن موقع هنوز مغازههای خوراکی و بستنی و آبمیوه در ترمینال کاوه راه نیفتاده بود اما کتابفروشی حوزه هنری کارش را شروع کرده بود.
در حوزه هنری کتاب هم منتشر کردید؟
بله کتابهایی با مضمون جنگ خاطرات جنگ. ما گروهی از بازنشستگان هوانیروز و سپاه که هنوز در ارتش کار میکردند و از بچههای جنگ بودند را به حوزه هنری آوردیم و یک اتاق در دانشگاه سوره به آنها دادیم و گفتیم خاطرات جنگ را بازنویسی کنند و بهصورت کتاب دربیاورند و این اتفاق افتاد. به نویسندگان دیگر هم وام میدادیم تا بتوانند برای چاپ کتابشان اقدام کنند.
بیمه هنرمندان در زمان شما ایجاد شد؟
بعد از راهاندازی خانه هنرمندان و برگزاری جلسههای هفتگی با هنرمندان، مشکل بیمه آنها را هم در همان زمان پیگیری کردیم. با حمایت آقای مهندس مرتضی کاظمی که قبلاً رئیس اداره ارشاد اصفهان بود و بعد معاون وزیر ارشاد شد، برای اولین بار این اتفاق در اصفهان شکل گرفت و بیمۀ هنرمندان ایجاد شد.
نمایشگاههای آثار هنرمندان در خارج از کشور را چطور برگزار کردید؟
اولین بار بعد از انقلاب برای هنرمندان برنامۀ سفر به خارج از کشور و برگزاری نمایشگاه از آثار آنها را برنامهریزی کردیم؛ سال ۱۳۷۴ یک ماه و نیم در دوبی نمایشگاه هنری داشتیم و بعد از آن در انگلیس. آن زمان به خاطر فشار ناشی از کار و سختگیری گمرک در جابجایی آثار هنری و نگرانی بابت اینکه نکند آثار بهموقع به نمایشگاه نرسد، آنقدر خسته شدم که وقتی در هواپیما نشستم خوابم برد و در لندن بیدار شدم و اصلاً نفهمیدم که شش ساعت پرواز داشتیم!
یکی دیگر از خاطراتم مربوط به زمانی است که برای برگزاری نمایشگاه آثار هنرمندان به ایتالیا میرفتیم. استاد بدرالسماء در هواپیما حوصلهاش سر رفته بود و یک دستمالکاغذی برداشت و روی آن نقاشی کشید و بعد تمام مهماندارها آمدند و دستمال آوردند تا آقای بدرالسماء بر روی آنها برایشان نقاشی کند!
صادرات آثار هنرمندان چطور؟
یکبار مقام معظم رهبری به اصفهان آمدند و ما تمام هنرمندان را دعوت کردیم و به دیدار ایشان رفتیم و چندین ساعت تا وقت شام خدمتشان بودیم. ایشان گفتند «چه خواستهای دارید؟» گفتیم ترتیبی لحاظ شود تا آثار هنرمندان صادر شود و بعدازآن بود که صادرات آثار هنری انجام شد.
نگاه و علاقۀ مقام معظم رهبری به هنر خیلی عجیب بود. سال ۱۳۷۳ بود و قرار بود که ایشان ساعت ۹ صبح برای بازدید به نمایشگاه بیایند و ۱۰ صبح بروند اما آنقدر جذب شدند که ماندند و ما نماز جماعت را نیز با ایشان خواندیم و بعد رفتند. یعنی رهبر اینقدر به هنرمندان اهمیت میدادند. یکییکی با هنرمندان بحث هنری میکردند، به آقای افتخاری هم توصیه کردند که بخوانید. صدای شما مرز نمیشناسد.
یکچیز خیلی عجیبتر که من از مقام رهبری دیدم این بود که یکی از هنرمندان تصویری کشیده بود و مقام رهبری گفتند من این عکس را شش ماه پیش در نمایشگاه فلانجا دیدم و چقدر تو زیبا کار کردی. خیلی برای من جالب بود که رهبری آن اثر را در اخباری در حد چند دقیقه دیده بودند! الان خیلی از آن هنرمندانی که خدمت مقام رهبری رسیدند، از دنیا رفتهاند.
در آن جلسه خدا رحمتش کند استاد ساغری، سنتور کار میکرد. آن موقع یک تنبک ساخته بود و آن را خاتم کاری کرده بود و برای مقام معظم رهبری توضیح میداد. ایشان به سازش ایراد گرفتند و وقتی رهبری رفت، استاد ساغری گفت: «ایشان خیلی تبحر دارند و ایراد کار را درست گفتند».
شاعران برای رهبری شعر میخواندند و ایشان توجه میکرد. خیلی از این هنرمندانی که الان در جلسات برای رهبری شعر میگویند آن موقع پیش ما بودند. ما هفتهای یکبار شبشعر داشتیم و آقای سعید بیابانکی و خیلی از هنرمندان دیگر در این شبشعرها حضور داشتند؛ و همچنین کتابهایی را که در حوزه هنری با مضمون خاطرات جنگ چاپ کرده بودیم، رهبر معظم آنها را خوانده و حاشیهنویسی هم کرده بودند.
آثار هنرمندان را میخریدید؟
بله تلاش زیادی کردیم و بسیاری از آثار هنرمندان شهر را با درآمد حوزه هنری خریداری کردیم. اولین کاری که ما در حوزه هنری انجام دادیم این بود که گفتم نباید چشممان به تهران باشد که پول برایمان بیاید، یعنی گفتیم ما باید اینجا خودمان درآمد کسب کنیم و خودمان خرج حوزه هنری را بدهیم.
بازوها و همراهان بسیار خوبی داشتم؛ کارکنانی که آن زمان با من کار میکردند و هنرمندانی که به من اعتماد کردند. همین باعث شد آن موقع حوزه هنری شکل بگیرد و اتفاقات خیلی خوبی در آن بیفتد. الان بعد از تهران بهترین و پیشرفتهترین و بهترین تجهیزات و ساختمانها متعلق به حوزه هنری اصفهان است. اگر فلان هنرمند میگفت این اثر دویست هزار تومان میارزد، من از او تخفیف نمیگرفتم و به همان قیمت خریداری میکردم و بهنوعی از آنها حمایت میکردم، این آثار الان باید در حوزه هنری باشد.
معتقد بودم زمانی که هنرمند بتواند آثار خود را ارائه کرده و بفروشد میتواند یک اثر دیگر نیز خلق کند اما وقتی در گوشۀ خانه باشد شاید بیانگیزگی ایجاد شود و نمیتواند بازهم ایدۀ خلاقانه داشته باشد. به همین دلیل هنرمندان را به مسافرت میبردیم، برای آنها نمایشگاههای مختلف داخلی و خارجی برگزار کرده و آثارشان را میخریدیم. در حوزه هنری نیز در این ۱۲ سال بهترین حوزه هنری کشور بودیم و خودمان پول درمیآوردیم و خودمان خرج میکردیم. خودمان بودجهها را تأمین میکردیم. خیلی خودکفا بودیم.
نمایشگاههای داخلی در آن زمان چه تغییری کرد؟
آن موقع اداره ارشاد یک گالری در میدان نقش جهان داشت، یکی دوتا گالری دیگر هم در سطح شهر بود اما حوزه هنری بهصورت دائم نمایشگاه داشت و آنها را رایگان برگزار میکردیم. ما در همان سال ۱۳۷۰_۷۱ وقتیکه میخواستیم نمایشگاه برگزار کنیم، آنقدر جوانها به ما اعتماد کرده بودند که برای برگزاری نمایشگاه آثارشان باید برای یک سال بعد به آنها نوبت میدادیم.
آن موقع اداره ارشاد هم به خاطر یکسری مسائل سیاسی ضعیف بود چون بعد از مهندس کاظمی که بعدها معاون وزیر شد، تفکرات فرهنگی موجود باعث ضعف اداره ارشاد شده و کار ما در حوزه هنری پررنگ بود. از آنطرف استاندار اصفهان آقای جهانگیری نگاه بسیار خوبی به امور فرهنگی داشت، همچنین آقای اسلامیان که معاون سیاسی امنیتی استانداری بود و آقای نیک کار و بعد هم آقای عظیمیان شهرداران اصفهان ما را حمایت میکردند. یکبار نشد نزد آقای جهانگیری بروم و از ایشان برای هنرمندان درخواستی کنم و ایشان مخالفت کند.
خانۀ سوره در میدان نقش جهان، نمایشگاه دائمی آثار هنری بود و روزهای جمعه نمایشگاه و فروشگاه را جلوی خانه هنرمندان نیز برگزار میکردیم. برگزاری نمایشگاهها به حدی زیاد بود که مابین نمایشگاههایمان وقت نداشتیم. شب مهلت یک نمایشگاه تمام میشد و آثار جمعآوری میشد و صبح روز بعد یک نمایشگاه دیگر برپا میشد. بعضی مواقع آنقدر استقبال بود و فضا کم میآوردیم که در سالنی متعلق به اداره برق در چهارباغ هم نمایشگاه برگزار میکردیم. ضمن اینکه محل دائمی نمایشگاه خط نستعلیق را به اصفهان آوردیم.
منظورتان موزه خط است؟
بله یکزمانی بحث ایجاد موزه آثار میرزا رضای کلهر پیش آمد و حوزه هنری در تهران آثار این استاد را در هر کجایی که اطلاع داشت خریده بود، اما مکانی برای نمایش آنها نداشت. به آقای زم پیشنهاد دادم که اصفهان شهر هنر است و موزه خط را در اصفهان راهاندازی کنید، یادم نیست در زمان کدام شهردار اصفهان این اتفاق افتاد اما آقای جهانگیری استاندار بودند و مرا حمایت کردند و یک ساختمان بهعنوان موزه خط کلهر گرفتیم که در کنار خانه هنرمندان بود. متأسفانه الان به محلی مربوط به فضای سبز تبدیلشده است و نمیدانم الان آثار آن موزه کجاست.
امیدوارم از این آثار که میلیاردی قیمت دارد بهخوبی نگهداری شود.
آن موقع حوزه هنری تهران یک قطعه خط بسیار کوچک را به قیمت چهارصد میلیون تومان خریده بود تا اصل این خط را نگه دارد. کتابی هم از خط استاد کلهر چاپ شده بود که خیلی قطور و بزرگ بود. امیدوارم این آثار الان در حوزه هنری باشد و دوباره این موزه راه بیفتد. موزه خط اصفهان در اصل موزه خط کلهر بود ولی ما در آن آموزش خط نیز برگزار میکردیم و محل نمایشگاههای خط حوزه هنری که بهصورت هفتگی عوض میشد همان موزه خط بود، البته در خانه هنرمندان نیز نمایشگاه خط را داشتیم.
وضعیت الان گالریهای اصفهان را چطور میبینید؟
گالریها نباید بهعنوان کاسبی آثار هنری را نمایش دهند و بگویند روی هر تابلویی که گفتی من فلان درصد میگیرم تا آن را نمایش دهم. وقتی اثری در خانه سوره به نمایش گذاشته میشد ما خودمان هم برای آن تبلیغ میکردیم بدون دریافت هیچ مبلغی و گاهی پیش میآمد که هنرمندان بعد از پایان نمایشگاه یکی از آثارشان را به حوزه هنری هدیه میدادند. ما هیچوقت از آنها مطالبهای نداشتیم. من اعتقاددارم وقتی من از هنرمند پولی نگیرم و او درآمد داشته باشد دوباره اثر دیگری خلق میکند اما وقتی من بهواسطۀ کاسبی از یک هنرمند پول بگیرم و سودش را کم کنم، شاید دنبال کار جدید نرود و کار نکند.
در زمینۀ موسیقی چه فعالیتی داشتید؟
آن زمان مرکز آموزش موسیقی حوزه هنری را برای اولین بار راهاندازی کردیم. من برای اینکه هنرمندان موسیقی را تشویق به حضور در حوزه هنری کنم به آنها گفتم «بیرون چقدر اجاره پرداخت میکنید؟» میگفتند مثلاً اینقدر، میگفتم «چقدر درآمد داری؟» میگفتند اینقدر. من میگفتم «همینقدر را به تو میدهم اما نرو جایی را اجاره کن، بیا اینجا در حوزه هنری آموزش بده».
ما صنعت ساختن ساز را در هم در حوزه هنری راهاندازی کردیم؛ یعنی ساز میساختیم و به هنرجوهایمان میفروختیم و همزمان آموزش میگذاشتیم و هفتهای یکبار برای هنرجویانی که آموزش موسیقی میدیدند اجرای عمومی میگذاشتیم. خانوادههایشان میآمدند و اجرای فرزندانشان را در سالن سوره میدیدند.
ما آن موقع در حوزه هنری خودمان مجوز موسیقی میدادیم و خودمان اجرا میکردیم. ارشاد برای خودش بود و ما هم برای خودمان بودیم. اسم مرکز ما حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی بود اما اصلاً حوزه هنری جدا بود و سازمان تبلیغات اسلامی هم جدا کار میکرد، چون تفکرات با هم متفاوت بود.
سال ۱۳۷۲ یا ۷۳ برای اولین بار در ایران، کنسرت موسیقی بانوان در حوزه هنری با حضور بانوان برگزار شد بهطوریکه صدابردار، مجری و همه اعضای کنسرت، بانوان بودند، در باغ نور هم کنسرتهای موسیقی بسیاری برگزار کردیم.
در نوروز هم فعال بودید؟
در عید نوروز، بیشترین جذب مسافر را داشتیم و فعالیت ما چند برابر میشد. آقای جهانگیری، استاندار وقت اصفهان تماس میگرفتند و پیگیر فعالیتهای ما در ایام نوروز بودند، چون ایام عید بهترین زمان بود تا هنرمندان اصفهان و هنر آنها به مسافران و گردشگران شهرها و کشورهای دیگر شناسانده شود.
این گفتوگو ادامه دارد...