سالهای سال روبروی هتل عباسی مغازه داشت؛ یک عطر فروشی به نام «پرتو» که پاتوق خریداران عطر اصل بود. آنقدر با کارش یکی شده بود که مشتریانش، به جای آقای آبدار، صدایش میکردند: «آقای پرتو» و حالا که از دنیا رفته نیز، او را با ریزترین جزئیات به یاد میآورند.
همایون صادقی، یکی از مشتریان مغازۀ پرتو به ایسنا میگوید: «آنهایی که دورۀ نوجوانی و جوانیشان را در دهۀ شصت گذراندهاند، کمبودهای این دوره را خوب یادشان هست؛ زمانی که واردات کالای خارجی سخت بود و حضور پر رنگ اصفهان در جنگ، کل شهر را متأثر کرده بود. در چنین فضایی، یک گوشه از شهر ارتباط علمی ادبی اصفهان را با کشور برقرار میکرد؛ جایی مقابل هتل شاهعباس که بعداً خلاصه شد در کلمۀ عباسی.
مغازۀ پرتو همینجا بود. البته چیزی بیش از یک مغازۀ معمولی؛ میشد گفت موزه کوچکی از اشیای تزئینی، که ما را ساعتها پشت ویترین غرق تماشا نگه میداشت. آقای آبدار، صاحب مغازه برای هر یک از این اشیاء که حاصل سفرهایش به کشورهای مختلف بود، روایتی شنیدنی داشت. سوغاتیهایش را میآورد و میچید پشت ویترین که همه حظش را ببرند.
از اواخر دهۀ چهل و اوایل دهۀ پنجاه، مغازۀ او به مرکز معتبر فروش عطر و ادکلن اصفهان بدل شده بود و این خاصیت را در دهه شصت همچنان داشت. مشتریانش سه دسته بودند؛ عروس و دامادها، عاشقها و مردان و زنان میانسالی که عادت به خرید جنس باکیفیت و معتبر داشتند، به همین خاطر هم اغلب سرش شلوغ بود.
آقای آبدار از همۀ مشتریانش پذیرایی میکرد، اما روی رعایت نوبت حساس بود؛ حتی اگر بستهبندی یک ادکلن، نیم ساعت طول میکشید. باحوصله عطرها را میآورد، نظر میداد و در نهایت آنچه مشتری میخواست به او میفروخت. در هنر بستهبندی هم بینظیر بود؛ تا حدی که هر خریداری را مسحور میکرد و به تحسین وامیداشت.
در دهه شصت که واردات عطر و ادکلن با مشکل مواجه شده بود، او با سفر کردن به کشورهای دیگر نیاز شهر را تأمین میکرد. اصفهان، دهها کاسب دارد که مثل آقای آبدار در ذهن مشتریانشان جاودانه میمانند، تنها به این دلیل که با عشق کار میکنند؛ این عشق، خیلی مهم است.»
مشتری دیگر نیز عطر فروش مشهور شهر را اینگونه به یاد میآورد: «او و مغازۀ رنگارنگش حتماً بخشی جذاب از خاطرۀ مشترک نسل ماست. اگر از شخص عطرشناسی توصیۀ مغازهای را برای خرید عطر اصل میخواستید، پیشنهاد اولش پرتو بود. عادت داشت شوخی کند و در یکی دو دقیقۀ اول چنان گرم میگرفت که گویی چند سال است تو را میشناسد. عطر ورساچۀ مورد علاقهاش را در جیب داشت و حتماً در اثنای صحبت، به طریقی آن را به رخت میکشید. به یاری ذائقهات میشتافت و کمک میکرد به آن چیزی که در ذهن داری برسی. با سلیقه و ملاحظه جنسها را کادو میکرد و حتماً پروانه و روبانی هم روی آن میچسباند. او خرید را به تجربهای غنی تبدیل میکرد؛ با توصیههایش، با خاطرات جذابش و البته، با یادآوری شور زندگی.»
روایت دیگر مشتری قدیمی مغازۀ «پرتو» چنین است: «آقای آبدار، اول یک مغازۀ باریک و بلند توی چهارباغ داشت، کنار مادی نیاصرم و از همان زمان هم بستهبندی عطرهایش با بقیه فرق داشت. شبها مینشست و گلهایی که باید روی کادوهایش میزد، با دقت و حوصله درست میکرد و با چسب ماتیکی و اوهو میچسباند. بعدها که آمد روبروی هتل عباسی با چسبِ تفنگی این کار را میکرد. ما کیف میکردیم وقتی با این دستگاه، روی هدیهای که خریده بودیم گل میزد.
وقتی مشتریها میآمدند و میپرسیدند «تازه چی دارید؟» میگفت «مچ دستتان را بیاورید جلو» و بعدازاینکه دو سه عطر را بو میکردند و سردرگم میشدند، قهوه میآورد و از سرگردانی نجاتشان میداد.
معروف بود که عطر اصل را «پرتو» میفروشد و هر عطری که مد بود توی مغازۀ او پیدا میشد. هر مشتریای که میآمد، حال و احوال همۀ اقوامش را میپرسید و این خیلی خوب بود. او با این روحیه و آن بستهبندی خاص برای هدیههایش، در خیلی از جشنها حضور داشت.
بعدها کمکم کنار عطر، وسایل تزئینی هم آورد تا مشتریانی که دنبال کالاهای دیگر بودند را دستخالی برنگرداند. روز مادر و قبل از عید نوروز، داخل مغازهاش پر میشد از مشتری و او گاهی تا پنج صبح توی مغازه میایستاد تا بستهبندی هدیهها همچنان ظریف و دقیق باشد.
پشت ویترین مغازۀ آقای آبدار یک شیشه عطر خیلی بزرگ بود که مثل خاطرات خودش، تمامنشدنی به نظر میرسید. او خاطرههای اصفهان را خوب به یاد داشت و برای آدمهای مد روز اصفهان، چهرۀ آشنایی بود. همانطور که شکرچیان جلفا با «لوز» در خاطر همۀ ما ماندگار شده، آقای آبدار هم بهعنوان کسی که یک تکه از عطر اصفهان را در خودش ذخیره داشت در خاطر ما باقی میماند.»
رود روایت همۀ مشتریان آقای آبدار، به یک دریا میریزد: «عطر اخلاق، ماندگارترین عطر است.»
انتهای پیام