این عضو هیئت علمی گروه زبانها و گویشهای ایرانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی و پژوهشگر در پاسخ مکتوب به پرسش ایسنا درخصوص اهمیت و ضرورت حفظ زبانها و گویشهای ایرانی آورده است: «بارها و بارها درباره اهمیت گویششناسی گفته و نوشته شده است. بیشترین تاکید نیز بر گردآوری گویشها بوده و هست. اما آیا فقط صرف گردآوری گویشهاست که اهمیت دارد؟ (هر چند هنوز این امر هم بهطور کامل میسر نشده). مشخصا پاسخ منفی است. تنها زمانی میتوان از این منابع غنی سود برد که به شکلی علمی و درست از آنها استفاده کرد. بویژه در ایران که گسترهای از اقوام با زبانها و گویشهای گوناگون گرد هم آمدهاند، گنجیه ارزشمندی را در اختیار میگذارند که به مدد آن میتوان زوایای تاریک زبانی و فرهنگی و تاریخی را روشن کرد.
زبانها و گویشهای ایرانی همانند موزه گستردهای هستند که به جای اشیاء مادی، آواهای زندهای را در قالب نام و کلام به نمایش میگذارند؛ انبوهی از نمادها، باورها و اعتقاداتی که روزگاری بر اقوامی که در این سرزمینها به سر میبردند، تسلط داشته و از اهمیت و یا احترام بسیاری برخوردار بوده و تا به امروز حفظ شده است. برای آشکار شدن و شناخت گنجینه نهفته پس پشت واژهها که بیانگر فرهنگ بشری هستند و انتقالدهنده مفاهیم خاص، نیاز به پژوهشهای نو و نگرشی متفاوت به زبانها و گویشها ضروری است. همانگونه که در تاریخ ایران، زمانی که تخت جمشید کشف و شناسایی شد، اهمیت آن در تاریخ ایرانیان روشن شد. پیش از آن، از این سازه گسترده در منابع تاریخی به ندرت نام برده شده و یا آن را به نام تخت سلیمان معرفی کردهاند، بدون هیچ اشارهای به گذشته آن.
گویشها منابع شفاهی هستند که گاه عناصری را در خود نگه داشتهاند که از منابعی مانند اوستا و دیگر متنهای مکتوب دوره باستان نیز کهنترند. بعد از کشف و خواندن اوستا، بخش گستردهای از تاریخ ما روشن شد. اما اهمیت اوستا به دست پژوهشگرانی مانند نیبرگ، ایرانشناس سوئدی، بسیار ارزشمندتر شد که توانست با استفاده از مفاهیم و واژههای اوستایی، دینهای ایران باستان را بازسازی کند؛ و بسیاری از مطالب درباره این ادیان را از درون تاریکی بیرون بکشد.
زبانها و گویشهای ایرانی نیز این توانایی شگفتانگیز حفظ واژههای کهن را دارند و نامها و مفاهیمی در آنها یافت میشود که در متون مکتوب سخنی از آنها نیست.
برای روشنتر شدن موضوع مثالی میزنم؛ «چموش» واژهای است که در زبانها و گویشهای ایرانی به کار میبریم و ریشه و خاستگاه آن برای ما روشن نیست. در فرهنگهای فارسی، این کلمه صفت به معنی اسب لگدزن ثبت شده است. اما در زبان و گویشهای شفاهی ایران، حتی فارسی، به معنی آدم سرکش، نافرمان و مغرور به کار برده میشود. یک تحقیق نشان میدهد که این لفظ با نام خدای موآب که در عهد عتیق از او نام برده شده، مربوط است. در کتاب مقدس، این قوم به گستاخی، تکبر و غرور شناخته شده بودند. و یَهُوه آنها را قوم چموش (مهارکننده) خطاب کرده است. چموش بدون هیچ آگاهی و نشانی از پیوند با نام خدای چموش در زبانها و گویشهای ایرانی رایج است، این واژه حامل همان مفهوم غرور و گستاخی قوم موآب یا قوم پرستنده خدای چموش، یعنی قومی غیرایرانی است که به صورت نوعی دشنام یا سرزنش در زبانها و گویشهای ایرانی زنده مانده است. بنابراین به احتمال بسیار، نام این خدا در باورها و اعتقادات اقوام کهن ایرانی دارای کاربرد خاصی بوده، که بر اثر گذشت زمان، از معنای اولیه و اصلی خود جدا شده است.
در این پژوهش، مهمترین و تنها منبعی که به کشف مفهوم این پیوند و بازشناخت این واژه یاری رساند، گنجینه کهنواژههای زبانها و گویشهای ایرانی بود. این اتفاق که واژهای تقریبا با کمترین تحول و تغییری آوایی، در زبان حفظ شده باشد، بسیار نادر است و نشان میدهد که زبانها و گویشها از چه توانایی بالایی برای حفظ واژههای کهن پیشینیان ما برخوردارند، که البته بدون تحقیق و بررسی، امکان دستیابی بدانها هیچگاه میسر نخواهد شد.
با پیشرفت تکنولوژی و برنامهنویسی رایانهای، امکان گستردهتری برای استفاده از واژههای گویشی برای غنیتر ساختن زبان فارسی و واژهگزینی نیز وجود دارد که این امر نیز نیازمند دانش کسانی است که در این حوزه کار میکنند تا بتوانند از این گنجینهها، به نفع واژهگزینی استفاده کنند.»
انتهای پیام