«امین»، صاحب فروشگاه لباس زنانه در یکی از پاساژهای غرب تهران است و تا کنون روشهای دزدی زیادی دیده است: «بعضی از فروشندههای غیرحرفهای خودشونو با فروشندههای حرفهای فروشگاهای دیگه مقایسه میکنن و از پایینبودن حقوقشون ناراضیان. همین نارضایتی شرایطو برای کمکاری یا دزدی فراهم میکنه. دزدی تو این کارم روشهای مختلفی داره. مثلا فروشنده یه لباس میفروشه و به مشتری میگه دستگاه پُز خرابه و باید پولشو کارت به کارت کنه و شماره کارت خودشو میده. گاهی هم فروشنده، یکی از لباسای مغازه رو با قیمت بالا میفروشه و پولشو نقد میگیره اما تو دفتر مغازه بالاترین قیمت موجودو مینویسه و مازادشو واسه خودش برمیداره.»
به گفته او بیشتر فروشندهها کارشان را از ۱۷ سالگی شروع میکنند و صاحبان فروشگاهها هم بیشتر سراغ دختران و پسران جوان میروند بویژه اگر کارشان پوشاک باشد: «ما درصدی کار میکنیم. تا دو میلیون تومن حقوق ثابته و از فروش هم یه درصدی به فروشنده میدیم. مثلا اگه کسی ۱۰۰ میلیون تومن فروش داشته باشه چهار میلیون تومن حقوق میگیره. معمولا فروشندههای خوب حقوق ثابت نمیگیرن و دوست دارن درصدی کار کنن اما فروشندههای معمولی حقوق ثابت بیشتر و درصد کمتری از فروش میخوان. فروشنده یکی از فروشگاهای من، همین روزای کرونایی که کار پاساژا تق و لق بود، شب عید ۱۴ میلیون تومن حقوق گرفت. فروشنده هم داشتم که جنس ۳۰۰ هزار تومنی رو یه میلیون تومن فروخته، پول جنسو تو صندوق گذاشته و ۷۰۰ تومن بقیه رو واسه خودش برداشته.»
«بهنام»، ۲۰ سال است که مدیریت چند فروشگاه را بر عهده دارد و تا کنون با فروشندههای مختلفی سروکار داشته. باسابقهترین فروشندهاش ۱۰ سالی میشود همراهیاش میکند. میگوید عادت ندارد فروشندهای را اخراج کند مگر آنکه کار اشتباهی مثل دزدی یا کمکاری از او سر بزند. در تمام این سالها فقط یک فروشنده را اخراج کرده؛ آن هم زمانی که متوجه شده دزدی کرده است.
او سعی میکند با فروشندهها طوری رفتار کند که وجدان کاریشان را در نظر بگیرند: «به فروشندهها آوانس میدم که واسه انجام هر کاری وجدانشونو در نظر بگیرن. به نظر من باید هوای فروشنده رو داشت تا دزدی نکنه چون دزدنبودن مهمترین و بزرگترین خصوصیت یه فروشندهست. حتی اگه کسی کار رو بلد نباشه، بعد از ۵ ماه میتونه فروشندگی رو یاد بگیره و اگه زرنگ باشه از این کار پول خوبی دربیاره. فروشندههایی میشناسم که ماشین میفروشن و ماهی ۳۰ تومن درآمد دارن. فروشندگی حوصله و فن بیان خوب میخواد.»
بهنام که در بازار تهران هم فروشگاه دارد، میگوید: «بیشتر کسایی که توی بازار تهران کار میکنن آقا هستن، به همین دلیل محیط بازار مردونهتر از محیط بعضی از پاساژاست. البته حضور کارفرما هم باعث میشه حاشیهها کنترل بشه. مصرف مواد مخدر توی پاساژا زیاده و فقط کافیه یکی از فروشندهها مصرفکننده باشه تا به صورت تفننی بقیه رو هم درگیر کنه. وقتی یه نفر ماهانه دو سه تومان حقوق بگیره بدون اینکه بیمه باشه یا آینده و پیشرفتی داشته باشه، خود به خود انگیزه و امیدی هم نداره و ناخواسته به این سمت کشیده میشه. کارفرما باید برای بیمه ماهی یک و ۲۰۰ بده که براش نمیصرفه. من میتونم به فروشنده بگم اگه بخواد هزینه بیمهشو میدم ولی از حقوقش کم میکنم اما کسی قبول نمیکنه. بیشتر فروشندهها هم بین ۱۸ تا ۳۰ سال دارن و حقوقگرفتن رو به بیمهداشتن ترجیح میدن.»
او از فروشندهای که استخدام میکند سفته، شناسنامه و معرف به عنوان ضمانت میخواهد: «جوونا از یه زمانی به بعد تصمیم میگیرن دستشون توی جیب خودشون باشه و سادهترین راه واسه درآمد هم فروشندگیه. یه سریا هم چون مهارتی ندارن سراغ فروشندگی میرن. اکثر فروشندهها از لحاظ مالی شرایط خوبی ندارن یا از طرف خانواده ساپورت نمیشن یا حرفهای بلد نیستن گرچه بعضیا هم حرفه و مهارت دارن اما شرایطشون واسه پول درآوردن از مهارت جور نیست.»
«حسین» یکی از فروشندههای دانشجویی است که چند سالی میشود در یکی از پاساژهای تهران مشغول به کار است. چون هیچ مهارتی نداشته وارد این کار شده و تا زمانی که فارغالتحصیل شود مجبور است همین کار را ادامه دهد تا بعد سراغ یک شغل درست و درمان برود. او از شغلش راضی نیست: «فروشندگی یه شغل موقته مگه اینکه سرمایه داشته باشی و کمکم خودت یه کاری دست و پا کنی و بشی آقای خودت وگرنه با این حقوقای کمی که کارفرما میده نمیشه سرمایه جور کرد. اونایی که میان سمت فروشندگی مهارت عملی ندارن. من خودم چون هیچ حرفهای بلد نبودم اومدم سراغ این کار و از سوم دبیرستان مشغول به کار شدم. من بازار هم کار کردم. اونجا ساعت کاریش کمتره و فشار کار بیشتره اما چون تعطیلات رسمی همه جا بستهس، منم تعطیلم و وقتم دست خودمه اما کار تو پاساژ از ۱۰ تا ۱۲ شبه، تعطیلی هم نداره و سخت هم میشه مرخصی گرفت.»
او به آسیبهای اجتماعی این کار هم اشاره میکند: «۸۰ درصد فروشندهها سیگاریان و خیلیاشونم مواد مخدر مصرف میکنن. یه وقتایی پاساژا خیلی خلوت میشه و خیلیا حوصلهشون سر میره و مجبورن با همسایهها ارتباط بگیرن. بیشتر فروشندهها هم جوونن، واسه هواخوری میرن جاهایی که مخصوص سیگار کشیدنه و همینجوری کمکم سیگاری هم میشن و رابطهها شکل میگیره و برنامه پارتیای شبانه رو هم میچینن.»
«محمد» هم مدتی در یکی از پاساژهای تهران فروشنده بوده. وقتی وارد کار میشود فقط سیگار میکشیده و کمکم با تعارف فروشندههای دیگر به مواد مخدر هم گرایش پیدا میکند: «یه وقتی فقط روزی چند نخ سیگار میکشیدم اما وقتی مشغول به کار شدم و دور و برم پایه زیاد بود روزی چند نخ سیگار، شد یه بسته در روز. یه وقتایی یه کام علف واسه سه روزم بس بود اما وقتی دورم شلوغ میشد همونو با بچهها یه روزه میکشیدیم. خانوم، پایه خیلی مهمه. اینجوری مجبوری هر قدر پول درمیاری خرج خودت کنی واسه همینه که کمتر فروشندهای به جای درست و درمونی میرسه. محیط پاساژا اصن خوب نیس و حتی کسی هم که از صفر شروع میکنه و میبینه بقیه سیگار و چیزای دیگه میکشن یه کام یه کام میگیره و میشه دیوید بکام!»
او به آسیبهای دیگر مثل دزدی هم اشاره میکند: «تو بعضی کارا نمیشه دزدی کرد مثلا کسی که لوازم و ابزار موسیقی مثل پیانو میفروشه چه جوری میخواد دزدی کنه؟ معمولا دزدی تو کار پوشاک، لوازم آرایشی و بهداشتی، عروسک و اینجور چیزا راحته. بین مشتریا هم زیاد دزد پیدا میشه که خیلیاشون حرفهایان و نمیشه مچشونو گرفت و وقتی دوربینا رو چک میکنی متوجه میشی چی کِش رفتن. بعضیاشون تگ لباسا رو تو اتاق پرو میبُرن و لباسدزدی میکنن.»
محمد سیگارش را درمیآورد و روشن میکند و یک پُک عمیق میزند: «اگه تو این کار رابطه خوبی با صابکارت داشته باشی چن سالی دووم میاری اما اگه همچین میونه خوبی بینتون نباشه، بیشتر از چند ماه دووم نمیاری. اگرم فروشنده قدیمی باشی و سابقهت خوب باشه بین صابمغازهها پاسکاری میشی. بعضی فروشندهها هم انقدر پاسکاری شدن و تو این کار دووم آوردن و جنم داشتن که خودشون صابفروشگاه شدن.»
انتهای پیام