بابک رفیعی علوی، عضو هیأت علمی گروه باستانشناسی دانشگاه هنر اصفهان، حاصل پژوهشهای میدانی و کاوشهای باستانشناسانهای را که از سال ۱۳۹۸ همراه با علی شجاعی اصفهانی، دیگر استاد این دانشگاه در مناطق شرق اصفهان انجام داده، اخیراً در کنفرانس ایکانه به سمع مخاطبان بینالمللی حوزه باستانشناسی رساند. گفتوگوی ایسنا با این باستانشناس، با هدف بهرهمندی عموم مخاطبان از جزئیات و نتایج این پژوهش انجامشده و مشروح آن، در ادامه آمده است.
از هدف اصلی شکلگیری این تحقیق بگویید.
یافتن پاسخ برای پرسشهایی ازایندست که زایندهرود در طول مسیر خود باعث خلق چه فرهنگهایی شده، چه تأثیری روی شکلگیری این فرهنگها داشته و این فرهنگها چه تأثیری بر طبیعت پیرامون خود داشته است، باعث شد این تحقیقات از سال ۱۳۹۸ توسط گروهی که در رأس آن بنده و دکتر علی شجاعی اصفهانی قرار داشتیم در دانشگاه هنر اصفهان آغاز شود.
از دید شما ویژگی اصلی زایندهرود چیست؟
زایندهرود از معدود رودخانههای دائمی مرکز فلات ایران است که دو اقلیم متفاوت را به هم وصل میکند؛ یک اقلیم پر بارش از کوههای سرد و برفگیر زاگرس و دیگری، اقلیمی نزدیک به کویر در پاییندست رودخانه که به تالاب گاوخونی ختم میشود و زنده رود پس از طی مسیر خود به آن میریزد.
تحقیق انجامشده، شامل مقایسه بین اقلیم پاییندست و بالادست هم میشود؟
بله. شکلگیری این دو اقلیم در اصل به زمینشناسی این منطقه بستگی دارد. صفحه عربستان با فشاری که به اوراسیا میآورد، باعث شکلگیری رشتهکوههای زاگرس میشود و این ارتفاعات با توجه به مسیر حرکت تودههای هوایی بارانزا، اقلیمهای مختلفی را شکل میدهند.
توده مدیترانهای که از سمت غرب وارد میشود بیشترین بارندگی را در زاگرس به همراه دارد و باعث میشود چند رودخانه بزرگ ایران از همین رشتهکوهها در همین منطقه سرچشمه بگیرند. بهجز زایندهرود که در فلات مرکزی ایران جریان دارد، کارون، کرخه و دز نیز از منطقۀ مشترکی سرچشمه میگیرند که در نهایت برخلاف جهت زایندهرود به خارج از فلات ایران و به سمت خلیجفارس و تالاب هورالعظیم میروند.
تالابهایی مثل گاوخونی، بقایایی از دریاچههای بزرگتری هستند که در دورههای قبلی زمینشناسی نسبت به امروز سطح وسیعتری داشتهاند. کما اینکه در داستانهای اسطورهای میشنویم که زمانی گاوخونی تا خود اصفهان وسعت داشته و کمکم عقبنشینی کرده است و یا اینکه ارتباطی بین گاوخونی و کرمان در کتب تاریخی دورۀ اسلامی مطرح میشود. این داستانها اگر واقعی هم نباشند انعکاسدهندۀ حقیقتی هستند که بازمیگردد به گذشتههای دور؛ وقتی در این منطقه، یعنی پاییندست رودخانه و در حوالی گاوخونی، اقلیم متفاوتی وجود داشته است.
تحقیقات شما در پاییندست زایندهرود به کجا رسید؟
پاییندست رودخانه زایند رود امروزه دارای اقلیمی خشک و بیابانی است، اما این اقلیم نمیتواند قدمتی بیش از چند هزار سال داشته باشد. رملهای ماسهای که روی محوطههای هزاره سوم را گرفتهاند، خبر از احتمال پدیده تغییر اقلیم در این محدوده را میدهند. وزش باد و فرسایش خاک باعث شده که بهمرور ریزگردها به سمت گاوخونی برده شود و به خاطر رطوبت موجود در آن محدوده، روی زمین بنشیند.
در هزاره سوم پیش از میلاد فرهنگ شکوفایی در این خطه وجود داشته و شهر و روستاهای زیادی در همین محدوده بیابانی امروز پدید آمده بوده که همه از گاوخونی و زایندهرود بهعنوان اصلیترین منبع آب خود احتمالاً با روشهایی چون کانالکشی و ... استفاده میکردهاند.
اهالی ورزنه به یاد دارند که تا حدود نیمقرن پیش، پدرانشان درست در نقطهای که رود به تالاب میریزد هندوانه میکاشتهاند و این یعنی آب، تا آن زمان شیرین بوده است. همین آب شیرین میتوانسته تمدن شکوفای عصر مفرغ را در این محدوده شکل بدهد، اما بعد به دلیل تغییر اقلیم و مسائلی همچون شور شدن آب و خاک که زمین را غیرقابلکشت کرده، این منطقه متروکه شده است.
در برخی از تاشههایی که ما برای کاوش باستانشناسی حفر میکردیم نیز، در عمق منفی دو متر به آبشور و تلخی رسیدیم که بیانگر همین امر بود.
دورهای که از آن سخن گفتم، عصر مفرغ قدیم است و تنها جایی که ما در مرکز فلات مرکزی ایران آثار گستردهای را به برکت وجود تالاب گاوخونی و زایندهرود از این دوره داریم، همین محدوده است وگرنه در دشت کاشان، تهران، قزوین و یا فارس این دوره کاملاً ناشناخته است. البته لازم به ذکر است که همزمان با این منطقه در حوضۀ آبریز هلیل رود نیز دوران شکوفایی برقرار بوده است که در بین عموم با نام تمدن منطقۀ جیرفت شناخته میشود.
در بخش بالادست چه کشفیاتی داشتید؟
برای بخش بالادست ما با همکاری میراث فرهنگی چادگان در این محدوده تحقیقاتی را انجام دادیم. اگر چه چادگان فاصله خیلی زیادی با ورزنه ندارد، اما اقلیم و فرهنگ آن با ورزنه بسیار متفاوت است و در آن ما با درهها و رودها و دشتهای کوچکی روبروییم که امکان دسترسی به آب را برای مردم فراهم میکرده است.
در این درههای تنگ و دشتهای کوچک، محوطههای متعددی وجود دارد که تاریخهای متفاوتی با آنچه در پاییندست رودخانه شاهد آن بودیم، دارند. ما در بالادست، آثاری از دوران مس سنگی و نوسنگی داریم و در پاییندست به نظر میرسد که به چنین یافتههایی، هنوز دست نیافتهایم. در مقابل دوره مفرغ قدیم در بالادست هنوز قابلشناسایی نیست.
دیگر تفاوت موجود بین این دو اقلیم، این است که محوطههای پاییندست شکل افقی دارند و در عرض گسترده شدهاند، درحالیکه محوطههای باستانی در بالادست شکل تپه دارند و دلیل آن هم احتمالاً این بوده که انسانها برای اشغال نکردن زمینهای قابلکشت ترجیح میدادهاند در بالادست به شکل متمرکزتری استقرار داشته باشند.
برآیند شما از این پژوهش میدانی چه بود؟
قصد داشتیم دریابیم که چه رویدادهای طبیعی و اقلیمی در شکلگیری زندگی بشر در دورههای مختلف در حوضه آبریز زایندهرود نقش داشته و این اقلیم چه تأثیری بر زندگی مردم در بالادست و پاییندست رودخانه گذاشته است.
مسئله خشکسالی یک مسئله بسیار مهم است که میتواند تا چند قرن طول بکشد و تأثیرات فرا منطقهای داشته باشد. اقداماتی مثل احداث سد و انتقال آب از یک حوضه به حوضه دیگر در بروز این مسئله مؤثر است. ما شاهد بودیم که در بالادست، آب زایندهرود با لولههای عظیم از بین کوهها به سمت چهارمحال و بختیاری میرود و در حالی که آن منطقه بیآب نیست. گرفتن آب از سرچشمه زایندهرود و بردن آن به یزد و قم را هم که باید در نظر داشته باشیم. همۀ این مسائل باعث خشکی و فقر در پاییندست رودخانه شده که خود در روی آوردن مردم منطقه به حفاریهای قاچاق و زدن صدمههای اساسی به تاریخ منطقه نقش زیادی داشته است.
به نظر شما حاصل این دخالتها در مسیر طبیعی رود چیست؟
این مسائل در نهایت تابآوری فرهنگهایی را که با تکیه بر وجود منبع آبی شکلگرفتهاند پایین میآورد. وجود رودخانۀ دائمی در مرکز فلات ایران باعث میشد که در گذشته مردم خشکسالیهای گاهبهگاه را تحمل کنند، آب مورد نیازشان را با زحمت بسیار تأمین کنند و در استفاده از آن نیز دقت و حساسیت زیادی به خرج دهند.
وجود بندهای متعدد در پاییندست رودخانۀ زایندهرود با سیستم دقیق انتقال آب و میزان مشخص بهرهبرداری هر روستا از آب، نشان از حساسیت بالای مسئلۀ استفاده صحیح و به قدر نیاز مردم منطقه دارد، اما وقتی ما با استفاده از تکنولوژی جدید و بدون توجه به این حساسیتها، آب را به مناطق دوردست انتقال میدهیم یعنی انگار تمام این دانش و حساسیت پیشینیان را فراموش کردهایم.
اصفهان و ایران، دیروز یا پریروز شکل نگرفته که ما چنین بدون توجه به گذشته، با دانشی وارداتی و از سر ناآگاهی، درک شکل گرفتۀ بشر از مقتضیات زندگی در این اقلیم را فراموش کردهایم. حضور زایندهرود در طول هزاران سال به زندگی ساکنان اطراف آن در این منطقه معنا میداده است و هنوز هم میدهد.
از دیگر دخالتهای عجیبی که در بالادست رودخانه شاهد آن بودیم، واگذاری بخش زیادی از سواحل جنوبی رودخانه به استان همسایه در دهههای اخیر بود که موجب شده بود انسانهایی که سالیان سال بدون توجه به این مرزبندیهای جدید استانی در کنار هم زندگی میکردند و میان خود به تعادلی در استفاده از آب رودخانه دستیافته بودند، در مقابل هم قرار بگیرند. حتی این مرزبندیهای جدید در کار بررسی ما نیز موجب اخلال میشد، چون دو محوطه باستانی با فاصلۀ حدود صد متر از همدیگر در دو استان مختلف قرار میگرفت و مجوز بررسی چون از طریق استان صادر میشود، ما تنها اجازۀ بررسی یکی از آنها را داشتیم. در حالی که ما در یک اقلیم مشابه و یکسان از نظر زیست بشر قرار داشتیم. این یعنی مسئلۀ جنگ بر سر آب رودخانۀ زایندهرود میتواند حتی موجب اختلال در شناسایی گذشتۀ تاریخی منطقه شود.
آیا هنوز سؤالهایی هست که برای یافتن پاسخ آنها مشتاق به ادامه انجام این تحقیق باشید؟
بله. فعلاً با مطالعات دیریناقلیمشناسی و باستانشناسی مشغولیم و امیدواریم بتوانیم در آینده به این سؤالها پاسخ بدهیم که دوره خشکسالی و ترسالی در حوضه آبریز زایندهرود از چند هزار سال قبل به چه شکل بوده، کنش و واکنش مردم در بالادست و پاییندست نسبت به تغییرات اقلیمی بهویژه در دوره خشکسالی چه بوده، بهرهبرداری از منابع آبی در دورههای مختلف به چه شکل بوده و سؤال مهم دیگر اینکه آیا مسیری که امروز زایندهرود دارد همیشه همین بوده یا تغییراتی کلی و جزئی در طول تاریخ داشته است و میتوان بسترهای دیگری را برای آن یافت؟
در انتها، آیا صحبت دیگری دارید؟
ابتدای کارم در این منطقه، خیلی امیدوار بودم که صنایع بزرگ و ثروتمندی که در استان اصفهان وجود دارند و بعضی از آنها اتفاقاً حیاتشان به رودخانه زایندهرود گرهخورده است، از مطالعات ما حمایت مالی کنند. حمایت مالیای که البته برای این صنایع رقم بسیار ناچیزی محسوب میشود، اما اکنون بعد از گذشت سه سال میبینم که با وجود پیگیریهای ما و جلسات و نامهنگاریها، ظاهراً چنین انگیزهای وجود ندارد حال آن که حمایت صنایع در ارتباط با زایندهرود، از مطالعات دیگری که در این حوزه انجام میشود میتواند باعث همافزایی بین دانشهای مختلف و فراتر رفتن از توسعۀ تنها فیزیکی دانش شود.
انتهای پیام