شاید حرف گزافی نباشد اگر بگوییم نام سریال «درحاشیه» از معدود نامهایی در بین سریالهای تلویزیونی است که معنایش شباهت زیادی با محصول تولیدشده دارد!
به گزارش ایسنا، «شهروند» با این مقدمه نوشت: مهران مدیری نوروز ٩٤ درست پس از ٦ سال دوری از تلویزیون - که از زمان اولین حضورش در سال ٧١ تا امروز بیسابقه بود - با کلی بهبه و چهچه و انداختهشدن فرشقرمز زیر پایش «درحاشیه» را روانه آنتن تلویزیون کرد؛ سریالی که هنوز قبل از شروع ساخت، در زمان تولید و حتی قبل از پخش اولین قسمت با واکنش تند جامعه پزشکی مواجه شده بود و از چند روز قبل از آن هم نظامپزشکی کشور کمر به توقف پخش آن بسته و با یارکشی هفت هزار نفری از پزشکان برای اعتراض به پخش آن شرایطی شبیه آنچه سال پیش برای «سرزمین کهن» رخ داد، برایش بهوجود آمده است. در این بین مطمئنا زور محبوبیت مهران مدیری که یکی از افتخارات رسانه ملی بعد از انقلاب اسلامی به حساب میآید، بسیار بیشتر از پزشکانی است که همانند همه اصناف دیگر و اصلا همه جوامع، تشکیل شده از شخصیتهای مثبت و منفی هستند. البته برخی اظهارنظرهای رسمی مدیران تلویزیون در حمایت از مدیری و دعوت از جامعه پزشکان برای داشتن سعهصدر بیشتر نشان میدهد که به احتمال فراوان با اندکی تغییرات در بحث جهتگیریهای سریال، پخش این مجموعه متوقف نخواهد شد و مدیری میتواند ٩٠ قسمتی که از قبل وعده ساختش را داده بود، تمام و کمال بسازد.
اما نکتهای که در بین هیاهوی یکی دو هفتهای پیرامون سریال از سوی خیلیها - به عمد یا غیرعمد - مورد غفلت واقع شده، کیفیت خود سریال است. در اینکه همه مشاغل و جوامع خاص بومی در مواجهه با مقوله کمدی و طنز - و حتی مقولههای جدیتر - باید از ظرفیت بالایی برخوردار باشند، جای شک و شبههای نیست. اینکه بد نشان دادن برخی شخصیتهای حقیقی و حقوقی از طیفهای مختلف در فیلمها و سریالها - جز در موارد معدود و هدفگذاری شده در سطح کلان - لزوما نشاندهنده قضاوت درخصوص کل آن جامعه نیست، مسالهای است که از مدتها پیش در سطح سینما و تلویزیون جوامع پیشرفته حل شده اما مسالهای که اینروزها در خصوص سریال «در حاشیه» بیشتر از هر چیز باید به آن توجه داشت، بحث بیکیفیت بودن اثر تولیدشده توسط مهران مدیری است؛ مسالهای که از چهار سال پیش تاکنون درخصوص تمام آثاری که مدیری ساخته هم صدق میکند. بیایید برای بررسی این موضوع اول از همه کمی به عقب برگردیم.
دوران اوج مدیری چگونه شکل گرفت؟
در ابتدای دهه ٧٠ مهران مدیری برگ برنده پرحاشیهای بهنام «ساعتخوش» را رو کرد که خیلیها آن را مهمترین تحول تلویزیون در زمینه کمدی میدانند. بعد از آن و تا سالهای انتهایی دهه ٧٠ مدیری سریالهایی ساخت که هرکدام به لحاظ کیفی عقبنشینی محسوسی نسبت به «ساعتخوش» داشتند. کار به جایی رسید که سریالهایی چون «٩٠ شب»، «پلاک ١٤» و «طنز ٨٠» به شکستهایی تمامعیار تبدیل شدند و آنجا بود که خیلیها مدیری را کارگردانی تمامشده تصور میکردند؛ آن هم درست زمانی که چهرههایی چون رضا عطاران، مهران غفوریان، مجید صالحی و حتی سیدجواد رضویان در حال رسیدن به روزهای اوجشان بودند. اما ناگهان او به برگ برنده جدیدی رسید که بهکل مسیر سرنوشت او را تغییر داد: پیمان قاسمخانی. نتیجه اولین همکاری این دو نفر، «پاورچین» بود اما این همکاری اولیه که پیشتر قرار بود در زمان ساخت «ببخشید شما» رخ دهد، در قدم بعدی ادامه پیدا نکرد. مدیری بدون قاسمخانی «نقطهچین» را ساخت و قاسمخانی بدون مدیری «لطفا کمربندها را ببندید» را برای مهدی مظلومی نوشت. نتیجه هر دو سریال بهگونهای رقم خورد که این دو بلافاصله به سمت هم بازگشتند؛ اتفاق خوشایندی که نتیجهاش به ساخت تعدادی از موفقترین سریالهای کمدی دهه ٨٠ ازجمله «شبهای برره» و «مرد هزار چهره» منجر شد.
اما پس از «مرد هزار چهره» باز هم این همکاری قطع شد و اینبار فقط مهران مدیری متضرر شد؛ چراکه قاسمخانی از آخرین همکاریاش با مدیری روزبهروز پیشرفت بیشتری کرد، هم در سینما و هم در تلویزیون. نگارش سریالهای بسیار موفقی چون «ساختمان پزشکان»، «پژمان»، «مسافران» و «دزد و پلیس» در کنار آثار سینمایی پرفروشی چون «سن پترزبورگ»، «ورود آقایان ممنوع» و «طبقه حساس» به خوبی این مسأله را تأیید میکنند.
وقتی همه کپیهای ناقص خودشان میشوند!
بزرگترین ایراد مجموعه «درحاشیه» این است که آدمهای حاضر در آن دیگر خلاقیت مورد نیاز برای جذب مخاطب امروز را - حداقل تا اینجای کار - ندارند؛ چه نویسندگان و چه بازیگرانش. حتی به نظر میرسد خود مدیری هم به همین مشکل دچار شده است. کمی به شخصیتپردازی کارهای موفق مدیری در سالهای اخیر دقت کنیم. داوود برره، یاسمن، شادی، طغرل و مهتاب در «پاورچین»، بامشاد در «نقطهچین»، کیانوش استقرارزاده در «شبهای برره»، مسعود شصتچی در «مرد هزار چهره» و بابا اتی و بابا شاه در «قهوه تلخ» بهعنوان پرسروصداترینها که البته کلی شخصیت محبوب دیگر هم میتوان به آنها اضافه کرد. اینها شخصیتهایی بهشدت متفاوت و جذاب هستند که حتی اگر مدیری هر بار از یک بازیگر تکراری هم برای ایفای نقش آنها استفاده میکرد، باز نتیجه متفاوتی میگرفت؛ شخصیتهایی که باعث میشدند بازیگران مدام وجوه و تواناییهای جدیدی از خودشان بروز دهند. این همان خلأ مهمی است که تا اینجا نقطهضعف مهم سریال «درحاشیه» است. در این سریال تا اینجا که مدیری تقریبا همه برگ برندههایش را رو کرده، شخصیت یا شخصیتهایی وجود ندارند که بدیع و نو باشند. انگار همه، مخلوطی از همان نقشآفرینیهایی هستند که یا خودشان یا بازیگر دیگری قبل از آنها در کارهای مدیری بازی کرده است. با این تفاوت که غلظت لودهبازیها و هجو و هزلها خیلی بیشتر از کارهای قبلی مدیری در تلویزیون است.
در حالیکه تقریبا یکجین بازیگر شناختهشده کمدی در این سریال حضور دارند و ظرفیت و پتانسیل بالایی برای خلق شخصیتهای متنوع دارند اما جنس بازیها و شخصیتپردازیها بهگونهای است که مخاطب ناخودآگاه به یاد سری دوم و سوم مجموعه «خندهبازار» میافتد. شخصیت دکتر کاشف (مدیری) چه از لحاظ لحن و چه از لحاظ حرکات بدن، مخلوطی از بلوتوث کبیر، فرهاد و بیژن جمالی (مجموعه جایزهبزرگ) است، فقط لباس دکتر تنش کرده و تکهپرانی میکند. هومن صحرایی (انصاری) هم یکنوع کیانوش استقرارزاده یا نیما زندکریمی است با این تفاوت که به دنیای امروز آمده و بهجای سر و کلهزدن با بررهایها و اهالی دربار با یکسری شبهدکتر قالتاق مشکل پیدا میکند. دکتر بهروز عشقی (غفوریان) انگار همان متهم آیتم بازجویی در مجموعه «شوخی کردم» است که دکترای امحا و احشا گرفته؛ به جنس خندهها و مدل حرف زدن او دقت کنید. ماندانا (زکریا) شمایل مهتاب پاورچین را تداعی میکند. محمدرضا هدایتی هم زیر آن گریم سنگین و حرکات اغراقآمیزش نسخه آرامتر و کمی جوانتر از «طغرل» را با درونمایه بدجنسی بیشتر به نمایش گذاشته. حرکات موزون و شکل حرفزدن دکتر فیزیوتراپ (لکپوریان) هم شباهت انکارناپذیری با شخصیت دامبولالسلطنه دارد. حتی طرز حرفزدن و برخوردهای پر از تنش و عصبی شخصیت هاله (شبنم فرشادجو) بسیار شبیه شخصیتی است که در آیتم زن و شوهر پیر مجموعه «شوخیکردم» به تصویر کشیده بود. تنها جواد رضویان در نقش زهتاب است که تاکنون توانسته کمی متفاوتتر از قبل ظاهر شود، آن هم به واسطه اینکه رضویان تقریبا در تمام کارهایش نقش آدم مثبت و خنگ یا مثبت و تو سریخور را ایفا کرده و اینجا شخصیتی فرصتطلب و قالتاق دارد که با تنها تکیهکلام «واسماس» و «ماسماس» و کمی هم لحن و لهجه خاصش توانسته کمی گلیم خود را از آب بیرون بکشد. فقط مشخص نیست که این دو تکیهکلام چگونه قرار است ٩٠ قسمت جذابیت خود را حفظ کند.
حرکت در مسیر آثار دورهمی!
نقطهضعف بعدی سریال «در حاشیه» جنس دیالوگهایی است که از زبان بازیگران گفته میشود. در اکثر سریالهای کمدی موفق جهان شخصیتها با دیالوگ ساخته نمیشوند، بلکه این دیالوگها هستند که با توجه به مختصات هر شخصیت به نگارش درمیآیند. وقتی با چنین روشی دیالوگ برای هر شخصیت نوشته میشود، گلدرشتبودن آن دیالوگها کمتر بهچشم میخورد. مثلا اگر قرار باشد تکهای سیاسی - اجتماعی با هدف و موضوع مشخصی از زبان شخصیتی گفته شود، آنقدر در بکارگیری کلمهها و جملهبندی نهایی دقت میشود تا مخاطب کاملا احساس کند ویژگیهای این شخصیت باعث شده چنین دیالوگی بگوید، نه اینکه کاراکتر فقط بهانهای باشد که هر چند دقیقه یکبار تکیهکلامهای ظاهرا بامزهای که کارگردان یا نویسنده بهخاطر دارند را بدون هیچگونه توجیه منطقی، شخصیتی و حتی زیباشناسانهای بهزور درقالب طنز ارائه کند.
اگر بهخاطر داشته باشید، یکی از مهمترین ایراداتی که منتقدان به مجموعه شوخیهای سهگانه «اخراجیها» میگرفتند، بحث شوخیهای اساماسی بود که بهعنوان دیالوگ از زبان شخصیتهای اصلی آن سهگانه شنیده میشد. دیالوگها و شوخیهایی که نه به حال و هوای اثر میخورد، نه به جنس آدمهای داستان؛ اتفاقی که مدل دیگرش اینبار در «درحاشیه» افتاده است. بسیاری از شوخیهای کلامی و موقعیتهای ایجادشده در این مجموعه بیشتر همان شوخیهای کلامی و موقعیتی شبکههای اجتماعی مختلف اعم از توییتر، فیسبوک و وایبر است که البته سعی شده تا جای ممکن نسخه پاستوریزهشدهای از آنها ارائه شود تا خطر رد شدن از خطقرمزهای تلویزیون و ممیزیخوردن سریال برای پخش بهحداقل برسد. تلقی نویسندگان این مجموعه از مشکلات و معضلات روز جامعه، تلقی دقیق و عمیقی نیست، درست برعکس آنچه مخاطب در مجموعههایی مثل «شبهای برره» و «قهوه تلخ» بهخوبی میتوانست آن را ببیند و همان لحظه دوزاریاش بیفتد بدون آنکه مستقیمگویی خاصی در بین باشد. به عبارت دیگر، بسیاری از مشکلاتی که نویسندگان مجموعه «درحاشیه» به آن اشاره میکنند، کاملا درست است و در بطن جامعه و حتی جامعه پزشکان هم قابل رؤیت است اما زبانی که آنها برای بیان این مشکلات استفاده میکنند، بسیار سطحی و سخیف است و همین مسأله هم باعث میشود بیشتر از آنکه مخالفان و موافقان در خصوص اصل حرفهایی که این مجموعه میزند بحث کنند، بیشتر به حاشیههای سریال میپردازند و بهجای آنکه مخاطب برای خندیدن امیدش به بخشهای داستانی سریال باشد به چند دقیقه پشتصحنهای است که در انتهای هر قسمت پخش میشود. انگار آنجا همهچیز طبیعیتر است. شاید به همین دلیل هم مدیری از پخش ٢ دقیقه پشتصحنه در قسمتهای اول، الان به پخش بیش از ٨ دقیقه رسیده است. هر از چند گاهی ممکن است مخاطب با دیدن بخشهایی از این پشتصحنهها برایش سوال پیش بیاید که چرا عوامل پشتصحنه به فلان پلان اینگونه میخندند و برای اجرای درست آن مجبورند چند بار کات بدهند ولی در اجرای نهایی آن پلان، هیچ نکته خندهداری برایش ندارد. این همان مسالهای است که این روزها در همه زمینههای هنری بر سر آن بحث و درگیری وجود دارد. محصولاتی که برخی منتقدان مستقلتر و نترستر! به آنها آثار دورهمی میگویند؛ آثاری که به قول قدیمیها، خالقان و مجیزگویانشان تنها خود گویند و تنها خود خندند. عدم شناخت مخاطب گسترده و ندانستن این نکته که آنها این روزها بیشتر از هر زمان دیگری به آثار باکیفیت جهانی در همه زمینهها دسترسی دارند باعث شده فعالان عرصههای هنری روز بهروز از سلیقه مدام بهروز شده مخاطب دورتر شوند. دقت کنید در ٥ سال اخیر تعداد آثار تلویزیونی و سینمایی که در زمینه کمدی (یا زمینههای دیگر حتی) توانسته موجی از هیجان را در جامعه ایجاد کند، چقدر از ١٠سال گذشته، ١٥ سال گذشته یا ٢٠ سال گذشته کمتر است. دلیلش خیلی ساده است؛ کارگردانان، نویسندگان و حتی بازیگران ایرانی تلاش نکردهاند سلیقه خود را با سلیقه بهشدت جهتیافته مخاطب ایرانی همسو و هماهنگ کنند. آثاری تولید میکنند که - با توجه به طیف وسیع تعارفات، عدم نقدپذیری و ژستهای گاه روشنفکرانه و گاه ارزشیمآب - مخاطبی جز دوستان و رفقا و شیفتگان شخصیشان ندارد؛ شیفتگانی که گاه محدود میشوند بهتعدادی لایک فیسبوکی یا کامنتهای محبتآمیز اینستاگرامی!
آیا درد «درحاشیه» بیپولی است؟
در ادبیات ایران ضربالمثلی وجود دارد که میگوید «هر چقدر پول بدهی همان قدر آش میخوری». با نگاهی به آثار باکیفیت مهران مدیری میبینیم که او هرگاه از لحاظ مالی توانسته به آنچه مدنظرش بوده برسد، نتیجه کاری که تحویل داده کاملا قابل قبول بوده، مثل «شبهای برره»، «مرد هزار چهره» و «قهوهتلخ»! البته ایرج طهماسب هم در این سالها نشان داده از این جهات خیلی شبیه مدیری است. هر سال نزدیک عید که میشود، تیم سازنده مجموعه «کلاهقرمزی» برای همکاری مجدد رقمی را اعلام میکند که تا چند وقت مورد بحث مدیران تلویزیون و رسانههاست. طهماسب و تیمش هیچگاه از مبلغی که میخواهند، پایینتر نمیآیند ولی در عوض کاری را تحویل تلویزیون میدهند که از نظر میزان مخاطب و رضایتمندیاش همیشه در صدر برنامههای نوروز قرار میگیرد و تا امروز هم برچسب تکراریبودن یا نداشتن جذابیت به آن نخورده؛ نه از سوی مخاطبان، نه از سوی رسانهها و نه حتی از سوی خود مدیران سازمان. با این حال بهنظر میرسد مجموعه «درحاشیه» بیشتر از تمام سریالهایی که تا امروز مدیری برای تلویزیون ساخته، دچار این کمبود بودجه بوده یا امیدواریم نتیجه بد کار به این علت باشد. در این سریال همهچیز در تقریبا همهزمینهها حداقلی است؛ مثلا طراحیصحنه بیمارستان و خانههای هرکدام از شخصیتهای اصلی یا نوع طراحیلباس شخصیتها را با کارهای قبلی مدیری مقایسه کنید. مدیری در کارهای قبلیاش از طراح صحنه و لباس خلاقی چون فروزان جلیلیفر استفاده میکرد اما اینبار خودش کار طراحیصحنه و لباس را برعهده گرفته است. هرچه کار مدیری بیشتر باشد و آدمهای دور و اطرافش کارنابلدتر یا مبتدیتر، قدرت تمرکز مدیری برای ارائه یک اثر منسجم کمتر و کمتر میشود. مطمئنا جمعکردن آدمهای کاربلد در هر زمینهای نیاز به داشتن بودجه کافی دارد. آدمی که کارش را بلد است، بالطبع انتظار دارد پول خوبی هم دریافت کند، چه نویسنده باشد، چه بازیگر و چه هرکدام از عوامل فنی. ولی احتمالا شرایط مالی سریال نامناسب است که مدیری مجبور شده از چهرههایی که کمتر برایش هزینهبر هستند، استفاده کند. تعدادی از بازیگران جوان که احتمالا یا دستمزد ندارند یا دستمزدهای بسیار پایینی دارند و آنتن تلویزیون شاید تنها کورسوی امیدشان برای دیدهشدن باشد، تعدادی از بازیگران درجهچند و همراهان همیشگیاش که خیلی هزینهبر نیستند، تعدادی از بازیگرانی که در این سالها افول جدی کردهاند و حاضرند برای دیدهشدن مجدد و کسب اعتبار از دسترفتهشان بین مردم آن هم زیر لوای کاری از مدیری به حداقلها تن دهند و حتی تیم نویسندگان ارزان و کوچکی که به جز سرپرستانش ثابت کردهاند شاید بتوان امیدوار بود در زمینههای دیگر نویسندگان موفقی شوند اما حداقل در زمینه کمدی از استعداد خوبی بهرهمند نیستند، یا لااقل کسی نتوانسته بهدرستی از خلاقیتی که دارند، استفاده کند. در این شرایط که همهچیز حداقلی است، قاعدتا نباید انتظار داشت که کاری فوقالعاده از سوی تیم مدیری تقدیم مخاطبان شود.
البته این وسط تا حدودی تلویزیون هم مقصر است. ریاست جدید سازمان با اینکه نیاز مفرطی داشت تا با برگرداندن یک چهره بسیار محبوب مثل مدیری و حمایت کامل از او شانس خود را برای بازگرداندن عده زیادی از مخاطبان که اینروزها جذب شبکههای ماهوارهای شدهاند، بیشتر کند اما با توجه به اوضاع و احوال خراب مالی و بدهکاریهای سر به فلک گذاشته تلویزیون، احتمالا نتوانسته از لحاظ مالی شرایط کاملا مناسبی را فراهم کند. چراکه تجربه ثابت کرده، بعید است اگر مدیری بودجه خوبی برای ساخت یک سریال داشته باشد، حاضر نشود از چهرههای مطمئن و کاربلد در همه زمینهها استفاده کند. خب این اتفاق ظاهرا برای «درحاشیه» رخ نداده و نتیجهاش اثری شده که تا امروز عقبگردی بزرگ برای کارگردانی است که پس از ٦ سال با هزار سلام و صلوات به تلویزیون بازگشته است.
برگ برنده باقیمانده برای مدیری
در پایان ذکر این نکته لازم است که در فرهنگ برخوردهای اجتماعی و سیاسی سالهای اخیر، معمولا مردم بین شخصیت محبوب خودشان و معترضان دولتی طرف شخصیت محبوب خودشان را میگیرند؛ حتی اگر کاری که ارائه میکند، چندان باب میل آنها نباشد، چراکه احساس میکنند دیدن چهرههای محبوبی که با آنها نوستالژیهای خوبی دارند، بهتر از ندیدنشان است. در این سالها تلویزیون آنقدر چهرههای محبوب تربیت کرده و مدتی بعد خودش آنها را حذف کرده که مخاطب به مطالبات حداقلی هم راضی شده. با این حال در بحث حاشیههای ایجادشده برای سریال «درحاشیه» میتوان نوع جالبی از بازخوردها - که روز به روز بیشتر هم میشود - را مشاهده کرد؛ بازخوردهایی که مخاطب از طرفی به رفتار و برخوردهای جامعه پزشکان معترض است و آنها را به سعه صدر بیشتر دعوت میکند و از طرف دیگر معتقد است سریال مدیری هیچ شباهتی با آثار موفق قبلیاش ندارد. البته این مواضع متعلق به مخاطبان معتدلتر است وگرنه طرفداران افراطی مدیری «درحاشیه» را در حد بهترین آثار مدیری میدانند.
اما شاید تنها علتی که باعث میشود نتوان به شکل قاطع از شکست سریال «درحاشیه» سخن گفت این است که در یکدهه گذشته، مدیری دو بار دیگر هم در چنین موقعیتهایی قرار گرفته و با تصمیمهای دقیق و بهموقع نهتنها سریالهایش را نجات داده بلکه آنها را تبدیل به آثار پرمخاطبی کرده است. بار اول در مجموعه «پاورچین» بود که پس از پخش چند قسمت که واکنشهای منفی زیادی از سوی مخاطبان به همراه داشت، ناگهان با تغییر مسیر داستان و اضافهکردن شخصیتهایی چون داوود برره، سپهر و یاسمن سریال نجات پیدا کرد و بار دوم هم زمانی بود که مدیری دید پس از ساخت چند قسمت از «نقطهچین» با محوریت کارگاه پشندی، بازهم سریال مورد اقبال قرار نگرفته و با اضافهکردن شخصیتهایی چون کوروش، ددی، منیژه، بامشاد پهنفر و مژده سریال را از مسیر اولیهاش دور کرد و سریال توانست مخاطب خوبی بهدست آورد. اما نکته مهم اینجاست که در هر دوبار مدیری از داشتن چهره خلاقی چون پیمان قاسمخانی سود میبرد؛ بار اول که قاسمخانی خودش نویسنده بود و بار دوم هم با اینکه سروش صحت این وظیفه را برعهده داشت، قاسمخانی با برگزاری چند جلسه و نهایتا نوشتن تکقسمتی که مسیر داستان سریال را عوض میکند، توانست مدیری را از یک شکست دیگر نجات دهد. به همین جهت فقط میتوان امیدوار بود اینبار هم فرد خلاقی مثل قاسمخانی پیدا شود و بتواند مدیری را از یک شکست دیگر نجات دهد.
درد بزرگی به نام نداشتن نویسنده خلاق
پس از «مرد دو هزار چهره» مدیری بهدلیل برخی اختلافات برای ساخت پروژه بعدیاش از تلویزیون خداحافظی کرد و با اتکا به یافتن نویسندگانی چون امیرمهدی ژوله و خشایار الوند - که تا پیش از این زیر نظر پیمان قاسمخانی بهعنوان یکی از اعضای تیم نویسنده در مجموعههای مختلفی حضور داشتند - مجموعه «قهوهتلخ» را روانه رسانه نوپای نمایش خانگی کرد؛ مجموعهای که اگر بدقولیهای مفرط تیم سازنده در توزیع قسمتهای مختلف مجموعه، به سرانجام نرسیدن داستان سریال، سختگیریها و ممیزیهای فراوان وزارت ارشاد در صدور مجوز توزیع و به تکرار افتادن آن پس از قسمتهای میانی نبود، میتوانست جایگاهی بینظیر در بین آثار کمدی ایران پیدا کند که اینگونه نشد. دو مجموعه «ویلای من» و «شوخیکردم» هم که باز با سرپرستی ژوله و الوند برای شبکه نمایش خانگی نوشته شدند، با وجود حضور یاران همیشگی مدیری و کمدینهای مطرحی که بعد از سالها با او همکاری میکردند - از جمله رضا شفیعیجم، سیدجواد رضویان و مهران غفوریان - و همچنین آزادی عمل بیشتر و خطقرمزهای کمتر در طراحی و اجرای شوخیها - که برگبنده شبکه نمایش خانگی نسبت به تلویزیون است - نتوانستند موفقیتی برای او بههمراه بیاورند و اوضاع مدیری در اوایل دهه ٩٠ شبیه اواخر دهه هفتادش شد؛ همان زمان که دیگر نویسنده خلاقی مثل رضا عطاران را در کنار خود نمیدید و هنوز با قاسمخانی آشنا نشده بود. البته با رعایت انصاف میتوان گفت چند آیتم محدود از مجموعه «شوخیکردم» قابل قبول و خندهدار بودند اما فقط چند آیتم محدود از جمله آیتم بازجویی با بازی سام نوری و مهران غفوریان.
حالا میرسیم به سریال «درحاشیه»؛ جایی که مدیری بدون توجه به دو تجربه ناموفق قبلیاش باز هم نگارش سریال جدیدش را به ژوله، الوند و تیمشان سپرده است. این دو نویسنده بارها و بارها در کارهای دیگرشان نشان دادهاند وقتی نویسنده دوم باشند، موفقترند. در بیشتر سریالهای کمدی، افراد خلاقی وجود دارند که موقعیتهای طنز را به شکل کامل ترسیم میکنند، چه از لحاظ اتمسفر، لوکیشنها و موضوعات و چه از لحاظ خلق شخصیتها. در این بین افراد دیگری هم در تیم نویسندگان وجود دارند که بهعنوان شوخینویس، دیالوگهای آن موقعیتهای کمدی را مینویسند. ژوله و الوند در زمینه شوخینویسی دو نفر از بهترینها هستند اما در خلق فضا، موقعیتها و مهمتر از همه شخصیتپردازی بارها نشان دادهاند که افراد توانایی نیستند. متاسفانه کارنامه سالهای اخیر هر دو نفر نشان میدهد که مجموعه «قهوه تلخ» تنها و تنها یک اتفاق استثنا بوده، از همان دست موفقیتهایی که ممکن است یکبار برای خیلی از نویسندگان رخ دهد و تداومی هم نداشته باشد. از طرفی مدیری هم نشان داده بیش از آنکه خودش خلاق باشد، میتواند خلاقیتها را بهدرستی مدیریت کند و به آنها بها دهد تا آدمها هر آنچه در چنته دارند، برایش رو کنند. حالا گاهی آدمهایی که در این بیست و چندسال با آنها کار کرده، چند بعدیاند و مدام میتوانند بیشتر و بیشتر خودشان را نشان دهند؛ مثل عطاران و قاسمخانی و گاه نمیتوانند بیش از یک بار کاری برای او انجام دهند.
انتهای پیام
نظرات