«بهرام رادان» اين روزها مدام گفتوگو ميكند و به همراه دوستانش كه آلبوم «روي ديگر» را منتشر كردهاند بر طبل ميكوبد تا توجهها را جلب كند. توجه به تجربهاي كه پيش از اين هم گريبان همكاران بازيگرش را گرفته بود، تجربه «خواندن» و حضور در وادي ديگري از سرزمين «هنر.» چند هفتهاي هم از عرضه اين آلبوم گذشته است، استقبال هم آنچنان اطرافيان را شاد كرده كه خبر آلبوم دوم و همكاري با محسن چاووشي و رضا يزداني را منتشر كردند. «بهرام رادان» بازيگري است كه دو سيمرغ جشنواره فيلم فجر و تجربه همكاري با داريوش مهرجويي، رخشان بنياعتماد و بهروز افخمي را در كارنامهاش دارد، كارنامهاي كه خوب و بد را به شكل متنوعي در بر ميگيرد. در طول گفتوگو درباره مسائل متنوعي صحبت شد، مسائلي كه رادان سعي ميكرد به باريكي از كنارش عبور كند كه به حيطه امن حضورش لطمهاي نخورد. به همين دليل مسائلي همچون ابراز عقيده درباره هديه تهراني، فعاليت كنوني معاونت سينمايي، مسائل سياسي كه برايش از اهميت خاصي حتي بيش از ديدن فوتبال دارد و مسائل پيشآمده در چند سال گذشته به بايگاني سپرده شد. يكي از نكتههايي كه بيش از هر چيز در طول گفتوگو جالب بود، ميل به زندگي و پيشرفت بود؛ نكتهاي كه در مقايسه با ديگران علاقهاي به نااميدي نداشت. اين مطلب ميتواند بخشهايي از آن چيزهايي را كه در اين مدت گفته نشده بازگو كند. اين گفتوگو بهانهاي شد تا در حاشیهاش به مساله حضور بازيگران در حوزههايي ديگر هم بپردازيم.
به گزارش ايسنا بخشهايي از گفتوگوي رادان با روزنامه شرق را ميخوانيم:
- «روي ديگر» بهرام رادان قرار است چه چيزي را به ما نشان دهد؟ حستان نسبت به اين آلبوم چيست؟
حسم نسبت به اين آلبوم بيان علايق و دلمشغوليهايم بود با زبان موسيقي. در تمام مدتي كه روي آلبوم كار ميكرديم، انتظار داشتيم ابتداي انتشار با يك هجمه روبهرو شويم. اساسا وقتي آدمي كه در حرفه ديگري مشهور است پا در داخل سرزمين حرفه ديگري ميگذارد، اولش با يك جبههگيري مواجه ميشود. با پيشفرضهاي گوناگون. بهخصوص كه اين آلبوم پاپ نيست، موسيقي عامه نيست، يعني چنين نيتي نداشته، از اول دنبال مخاطب مخصوص به خود بوده. برخي گوش دادند و دوست داشتند و بعضي شعرهايش را حفظ شدند و عدهاي خوششان نيامد و حتي تنها يكي، دو ترك گوش دادند و نظرشان را فورا اعلام كردند.
- ارتباط برقرار نكردند؟
بله، خب سليقهها متفاوتند، در ضمن اين آلبوم، آلبومي نيست كه بتوان آن را در جمع گوش كرد. نيتش ارتباط تكبهتك با مخاطب است. از طرفي طيف گستردهاي از ژانرها را دربر ميگيرد.
- چرا اين همه تنوع؟
اين هم نوعي از بيان است. در سينما هم اينگونه هست. ما فيلمهايي را ميبينيم كه طيف گستردهاي از ژانر را دربرميگيرند. مثلا در «پالپ فيكشن». در خيلي از فيلمها مثلا «تارانتينو» با اين تناقض در ژانرها روبهرو هستيم. مثل يك سفر ميماند. شما وقتي از سفر بر ميگرديد و خاطراتتان را مرور ميكنيد، ميبينيد هم خنديدهايد، هم استرس داشتهايد، هم خاطره شادي برايتان ميماند، هم لحظه ريلكس و استراحت داريد و.... اين آلبوم هم مثل يك سفر ميماند. اما نكتهاي كه من در مخالفان در پياش هستم، پرهيز از اظهارنظرهاي احساسي است، یعنی از روی عقل است.
- عقل؟
يعني نكتهاي بگويند كه بر سواد من و گروهي كه اين آلبوم را كار كردند، بيفزايد يا اينكه ما جا بخوريم و بگوييم عجب مسالهاي را فراموش كرديم و چه اشتباهي انجام داديم و چه گافي داديم... هر كدام از اين اظهارات مبتني بر سليقه است و احساس، نه يك واكنش عقلي. ما هم بايد يك چيزي ياد بگيريم و دچار چالش شويم.
- بايد زمان بگذرد ولي احتمالش هست كه بيتفاوت از كنار آلبومتان بگذرند؟
اين خيلي بد است. كل گروه از اين نكته خوشحالند كه كسي بيتفاوت از كنار آلبوم نميگذرد، يا طرفدارند يا مخالف، ولي هر طيف و سليقه محترم است. البته تازه ٥٠درصد كارمان با انتشار كليپهايمان نمايان ميشود. ولي انتشار آلبومتان خيلي طول كشيد.
براي من زمان ايدهآل براي پخش آلبوم هفته آخر بهمن بود. من سرما را براي آلبوم دوست داشتم. به نظر من هوا در علايق روزمره انسان تاثير دارد، كنسرت رفتن، فيلم ديدن، غذا خوردن، موسيقيای گوش دادن، كتاب خواندن و... تاثير دارد و من اين سرما را براي كارم لازم داشتم. اين يك عقيده شخصي است. حسم اين است كه در هر جامعهاي، آب و هوا بر تمايلات مردم تاثير ميگذارد. به هرحال، بقيه كارها كه چه روزي پخش شود، برعهده شركت بود اما براي فصلش علاقهام به سرما بود كه نشد. آدمها در سرما بيشتر دوست دارند هدفون را در گوششان بگذارند و در تنهايي خودشان موسيقي گوش كنند. هرچند نظرم بيشتر حس شخصي است.
هدف بزرگ داشتن جزو نكات مثبت كارمان بود. ما ميخواستيم ببينيم علاقه، سليقه و تواناييهايمان چيست و براساس آن بهطرف هدفمان برويم.
- علاقه يا پرنسيب و ژست؟ اينكه بگذار يك كار مهم انجام دهم سطحم پايين نيايد و... .
اگر اينجوري فكر كنم كه فلان كار سطحم را پايين ميآورد ريسك انجام آن پايين ميآيد و ريسك جزئي از زندگي است، فكر ميكنم ريسكپذيري عاقلانه به زندگي طراوت ميدهد، وگرنه بايد خانه ماند و هيچ كاري نكرد.
- اين سطح براي شما در بازيگري به وجود آمده است، وقتي شما در «گاوخوني»، «سنتوري» يا «گيلانه » بازي ميكنيد.
در هر موقعيتي سعي كردم بهترين انتخاب را داشته باشم. به عنوان مثال ميگويم اگر رفتهام و فيلم ناموفقي را بازي كردهام، نيتم از ابتدا عكس آن بوده. شما در لحظه انتخاب ميكنيد هرچند شايد گاهي نرسيدن به هدف، شما را كمي به فكر وادارد، سرعت عمل در انتخاب را از شما بگيرد، دو سال گذشته من غير از «پل چوبي» فيلمي كار نكردم.
- آن را هم كه به دليل رقم بالاي دستمزد بازي كرديد؟
بههيچوجه به اين دليل نبود، خاطره خوبي از كار فقط به دليل پول زياد در ذهنم وجود ندارد،
-پس به خاطر دوستي بوده؟
با آقاي «كرمپور» آشنايي مختصري داشتم، بار اول هم كه فيلمنامه را خواندم دوست نداشتم. دوباره كه بازنويسي شد بعد از ششماه براي دفعه دوم آن را خواندم دوستش داشتم. خيلي با آن ارتباط برقرار كردم، يكي از دوست داشتنيترين نقشهاي زندگيام است كه بازي كردهام. «امير » كه حرف ميزد مو بر تنم سيخ ميشد. نميدانم دفعه دوم در چه حال و هوايي آن را خواندم يا چه چيزهايي تغيير كرده بود فقط گفتم من هستم.
- چقدر حضور اين جمع در انتخابتان تاثير داشت؟
آن زمان حضور خانم «مهناز افشار» در آن قطعي شده بود، هنوز بحث آمدن خانم «هديه تهراني» نبود و گفتند با «مهران مديري» در حال مذاكرهاند. مطمئنا عوامل، در علاقهمندي من به پروژه تاثير داشت و... .
- كدام صحنه از فيلم را بيشتر دوست داشتيد؟
كدام صحنه از فيلم را دوست داشتم؟ ...... سكانس داخل ماشين با هديه و سكانس آواز خواندن دستهجمعي در بالكن ويلاي شمال.
پس از اين همه سال بازي كردن با مهناز افشار و هديه تهراني چطور بود؟
خب، من اولين فيلمم را كه بازي كردم با خانم افشار بود و فيلم دومم با خانم تهراني. بعد از 12 سال با آنها همبازي ميشدم و جالب اينكه من در كل فيلم حضور داشتم ولي آنها با هم سكانس مشترك نداشتند. خب، به هرحال اين فرق را كرده بود كه همه بعد از اين همه سال بزرگتر، بالغتر و پختهتر شده بوديم.
- هديه تهراني خيلي با سالهاي قبل فاصله داشتند، بازگشت موفقي كه به نظر نميآمد؟
خب، دفعه اول كه من در مقابلشان قرار گرفته بودم در فيلم آبي، ايشان هديه تهراني بودند و من را كسي نميشناخت. حتي فيلم اولم – شور عشق - هم اكران نشده بود. رابطه ما هميشه كاملا مبتني بر روابط حرفهاي بود. ولي درباره نكته شما و بازگشت ايشان؛ اساسا به نظر من «هنر» سليقه است، مبتني بر استاندارد نيست. هنر گاهي خرق عادت است. شما ميتوانيد نظرتان را بگوييد ولي قضاوت موفق يا ناموفق بودنش شايد صحيح نباشد.
- اما به نظر نميآيد اين نكتههايي كه گفتيد در اين مورد مصداق داشته باشد؟!
منظورم اصلا توجيه نيست. وقتي شما ميگوييد بازگشت موفقي نبوده، به نوعي به همين سليقه برميگردد. توجيه نميخواهم بكنم، ما درباره هنر ميتوانيم بگوييم دوست داشتم يا دوست نداشتم، نميتوانيم قضاوت كنيم خوب بود يا بد بود. نظرمان را ميتوانيم بگوييم. بر فرض مثال شايد برخي نقشها حضور كم و عمق زيادي دارد، همه اينها تاثير ميگذارد.
-بعد از اين توجيه حرفهاي درباره همكارتان، ميخواهيم برويم سراغ آن كمالگرايي كه بارها از آن صحبت كردهايد،
ميخواهم بدانم اگر الان سراغ خوانندگي رفتيد، گفتيد هم فعلا قرار نيست فيلم بازي كنيد و اولويتتان نيست آيا به دليل اين است كه در بازيگري به آن كمال رسيدهايد؟
انسان در هر چيزي به كمال برسد رهايش ميكند. وقتي سرت ميخورد به سقفش، يعني به كمال ميرسي، ممكن است اين سقف را در پشت ميز خانهات احساس كني يا بر روي استيج كداك تئاتر. اما ويژگي هنر اين است كه هيچوقت نميتواني به كمال برسي چون هميشه بعد از تو و بهتر از تو هست. اگر نيامده خواهد آمد. بنابراين يك هنرمند تا پايان عمرش بايد كار كند، آن لحظهاي كه عمرش تمام ميشود، ميتواند آن موقع بررسي كرد و گفت چه كار كرده است. هيچوقت نميتوان گفت يك هنرمند تمام شده است، هميشه موقعيت براي بازگشت وجود دارد. ممكن است يك بازيگر در كارش افول كند، اما ناگهان در 60 سالگي با يك نقش ويژه به اوج بازگردد. يا برعكس يك بازيگري فوقالعاده باشد، اما اواخر عمرش اينقدر بد بازي كند كه از اوج فاصله بگيرد. اين خاصيت هنر است، به كمال رسيدن دلي است. خدا نكند هيچوقت آن انگيزه و جاهطلبي از من گرفته شود كه قانع شوم. معتقدم اگر قانع به همان چيزي كه داريد بشويد يك كفر واقعي است، خدا ميگويد همين؟ من اين همه انگيزه، نعمت و... گذاشتهام و آن وقت تو به داشتن اين حداقلها قانع هستي. حريص بودن و عشق داشتن به زندگي و خالقش هميشه بايد وجود داشته باشد. چي ميگويند كه دنيا به درد نميخورد، اين انگيزه را داشتن، اين جلو رفتن و اين ميل به خلق كردن هميشه بايد وجود داشته باشد.
- پس منظورتان همان جاهطلبي است.
كمالگرايي، رفتن به سوي كمال است نه رسيدن به آن. ما بايد حساب بكنيم كه روحمان به دنبال يك موفقيت است. شعار اين آلبوم هم همين است كه موفقيت يك مقصد نيست، يك سفراست، ميليونها نفر موفقتر از تو هستند و تو بايد تا آخر عمرت مشغول تلاش باشي.
- ببينيد! خود شما حداقل در طول دو سال گذشته روي پرده سينما نبوديد، ترس اينكه فراموش شويد را نداشتيد؟
معروفيت و محبوبيت از آن ثروتهاي هميشگي نيست. من ديدهام كه بازيگري پشت سر هم كار كرده و حالا يك ماشين گرانقيمت هم زير پايش هست و تو خيابان هم نشانش ميدهند، بعدش چه ميشود؟ بازيگري شغلي است كه بايد انتخاب شوي، . يك زماني تلفن مدام زنگ ميزند، پول پول، پول، معروفيت معروفيت، معروفيت و... سعي ميكني همه را بگيري. نميداني كه وقتي همه اينها را عجولانه بگيري سهم آيندهات را خالي ميكني، اتفاقي هم كه ميافتد اين است كه بعد از چند وقت سيل كارها كم ميشود و اتفاق ديگر اين است كه فارغ از مسائل مالي و معروفيتي، در درون خودت بحران هويت پيش ميآيد، تلفن هم ديگر زنگ نميزند. مخاطب سير ميشود و تهيهكننده اين نكته را فهميده و ديگر سراغت نميآيد. ويژگي نقشها و كارهايي كه ميخواهند كمتر و كمتر ميشود، آدمبزرگها كمتر سراغت ميآيند، بعد كار به جايي ميرسد كه آدمكوچكترها هم به سراغت نميآيند.
- يعني خودتان انتخاب كرديد كه نباشيد؟ اما برگشتيد اين بار نه با سينما بلكه با موسيقي. اين اعلان را هم داشتهايد كه بياييد من بهرام رادان را از منظر ديگري، «روي ديگر»ي ببينيد. دوباره معرفي كردن خودتان است؟
اين برگشت نيست، ابراز عقيده است به زبان موسيقي. ما اين آلبوم را خيلي وقت است داريم كار ميكنيم. قبل از اينكه در سينما اين تشتت پيش بيايد و اهالي سينما دچار آن بشوند و عدم امنيت سرمايهگذاري كه تهيهكنندهها با آن روبهرو شدند، پيش بيايد. رمقي كه از سينما گرفته شد سبب شد در سينما كار نكنم. ممكن بود كه اين آلبوم در شرايطي بيرون ميآمد كه من شش تا فيلم روي پرده داشته باشم. اگر سناريو خوب باشد، چرا بازي نكنم. من الان مدتهاست سناريويي نخواندم كه بتوانم از صفحه 10 آن رد شوم، من را درگير كند. هرچند نگران اكران نيستم، همين الان من دو فيلم و يك انيميشن آماده پخش دارم. پل چوبي و تهران ١٥٠٠ و زادبوم ناكام كه اتفاقا خيلي هم دوستش دارم.
- به نظر ميآيد آدمها و فضايي كه در هنگام ساختن فيلم به وجود آمده در اين دوست داشتنهاي شما تاثير دارد، شايد هم تجربههاي جديد مثلا «راه آبي ابريشم»؟
مجموعه همه اينهاست، نميتوان تنها از يك منظر نگاه كرد، عوامل، طول دوران فيلمبرداري، پشت صحنهها و در آخر اقبال عمومي در دوست داشتن فيلم تاثير ميگذارد در نهايت هم وقتي در سالن مينشيني و آن را نگاه ميكني، ميبيني فيلم شريفي است، من تجربه كردن را دوست دارم. اينجوري كه معلوم است اگر در سال 91 فيلمي بازي نكنم، اكراني هم براي ٩٢ نخواهم داشت، مگر برخلاف پيشبينيها اتفاق غيرمنتظرهاي بيفتد.
- هميشه يك اماها و اگرهايي هست كه پيشبينيها را بههم ميريزد.
اميدوارم هرچه ميشود خير باشد، بينهايت تشنه يك نقش تازهام، يك فيلم خوب.
- خوب بودن يعني حرفهاي بودن يا جمع دوستانه يا... .
حرفهاي بودن به معناي پير بودن نيست، حرفهاي بودن به معناي داشتن تفكر است، اتفاقا خيلي دوست دارم با جوانها كار كنم، خوب بودن سناريو هم هست كه وقتي ميخوانم بتوانم با نقش ارتباط برقرار كنم. مجموعه اين اما و اگرهاست؛ وگرنه در مسيري كه پيش رو ميبينم تا مدتي اتفاقي نخواهد افتاد، فيلمي بازي نخواهم كرد، تا دورهگذار طي شود؛ البته اگر اين گذر را به آرامي داشته باشيم. اميدوارم!
- انگار چهارتا سناريو هم داريد، براي شما نوشته شده است؟
من از مدتي شروع كردم به كار از پايه، يعني سناريوي خوب، ولي خودم هيچ تاكيدي در بازي كردن نقشي در آن ندارم. من ميخواهم فيلم خوب ساخته شود و من هم سهيم باشم.
- به عنوان تهيهكننده؟
الان بحث عنوانش نيست، دوتا سناريو با ويژگيهاي كاملا متفاوت دوست خوبم «رضا بهرامينژاد» نوشته كه اولويت دارند، يكي «منگنه»، «هر آنچه شما بخواهيد»، يك سناريو هم را «بهرام توكلي»- خورشيد نيمهشب-، يك سناريو هم خسرو نقيبي – سفارت- همه اينها آماده است. يك سناريوي طنز سريال خانگي هم هست كه زحمت آن بر عهده «بزرگمهر حسينپور»عزيز و تيمش است. اينها كارهايي است كه انجام دادم و منتظرم براي ساختن بسترش فراهم شود شايد امسال نشود و سال ديگر.
- به دليل مساله امنيت مالي و سرمايهگذاري؟
الان شرايط جوري نيست كه من بيايم سرمايه بگذارم و فيلمي بسازم چون اين سوال در موردش مطرح است آيا ميتواند اكران سالم شود يا نه؟ آن هم فيلمي كه خود ارشاد اجازه داده باشد؟ چه كسي ميتواند اين را تضمين كند.
- شما در بخشي از صحبتهايتان گفتيد ميخواهم فيلم ساخته شود، نه اينكه به خاطر چيزي فيلم ساخته شود. تا حالا نشده است براي يك هدف بزرگتر انتخابي داشته باشيد، مثلا بگوييد اين آلبومم براي گسترش صلح است.
از اين نوع نگاه ايدئولوژيك خوشم نميآيد.
- جنبه اجتماعي يك اتفاق چطور؟ مثلا بگوييد آن فيلم را بازي ميكنم براي يك هدف اجتماعي؟
نه. دوست ندارم. شما حرفتان را بزنيد و برداشت را بگذاريد بر عهده مردم. علايقتان را بيان كنيد؛ وگرنه صداقت از بين ميرود. بايد يك صفت را يا يك ويژگي را در درون خودت داشته باشيد. بايد در درونت يك ان.جي.او وجود داشته باشد آنقدر صلحمدار باشيد كه صلح را فرياد بزنيد. نميتواني بگويي مرگ بر سيگاريها و در خلوت سيگار بكشي. اين دوگانگي را نشان ميدهد؛ شايد كسي هم نبيند اما دورويي است؛ بنابراين فرياد زدن يك صفت يا ايدئولوژيك بودن در قرن 21 جواب نميدهد.
- هدف آدم را خوشحال ميكند .
هدف به كمال رسيدن است، ترجيحم اين است. ايدئولوژي ممكن است تغيير كند. البته صلح خيلي معني كلاني دارد. برداشتهاي مختلفي ميشود، مثل آزادي! براي من يك معني را ميدهد، براي طالبان يك معني و براي اوباما يك معني ديگر، يك مفهوم مطلق نيست. نسبي است و عوامل مختلفي در طرز برداشت از آن مطرح است. نميشود اينها را روي يك تابلو تبليغاتي كار كرد. شايد كسي اين كار را انجام دهد و موفق باشد ولي من علاقهاي ندارم. ترجيح ميدهم اين كار را نكنم. اين شيوه مثل ورود به كارهاي حزبي است، آرمانخواهي است. به نظر من اين جواب نميدهد. هميشه امكان اشتباه وجود دارد.
- شايد در اين مسير اشتباه كنيد. ولي فكر ميكنيد از انتخابهاي اشتباهتان براي بازي در يك فيلم بد، بدتر و سختتر باشد؟
اولي اشتباهش بزرگتر است. براي فرياد زدن يك چيزي، براي بازي كردن در فيلمي كه مفهوم خاص يا تفكري غير از ساخته شدن يك فيلم خوب پشت پرده آن است، موقعيت سختتر است. من در مقابل مخاطب مسووليت دارم.
- اين مسووليت تا كجاست؟
بايد تا انتها پايش بايستم. اين طور نيست كه بازي كني و بعد عذرخواهي كني، همانطور كه نمونهاش را داشتيم. آنهايي كه بازي كسي را در فيلم ديدند، معذرتخواهياش را نشنيدند. اگر بياييد تبليغ چيزي را بگوييد و بعد پشيمان شويد. خيلي سخت است از حرفت برگردي. هميشه ميگويند در امر ارتباط با مخاطب «تك» قويتر از «پاتك» است. «اكت» صدايش بلندتر از «رياكت» است. كاري كه ميكني بايد خيلي حواست باشد. اگر تمايلت را بدون در نظر گرفتن يك صفت و ويژگي و ايدئولوژي بگويي مردم برداشت خودشان را ميكنند. برداشتي كه ميشود فرق دارد. من با كار حزبي، آرمانخواهي و (كار) ايدئولوژيك مخالفم؛ چون امكان نقضش وجود دارد و چون اگر نقضش ثابت شود گذشتهات تبديل به يك حماقت ميشود، بايد هميشه بداني نظري كه امروز داري با نظري كه فردا داري ممكن است فرق كند؛ پس آن را آرمان تلقي نكن، آن را يك نظر يا سليقه بدان.
- اين روش باعث بيتفاوتي نميشود؟
اشتباه نكنيد! من نگفتم نظرم را بيان نميكنم، گفتم به دليل يك آرمانخواهي صرف فيلمي را بازي نميكنم. اين جوري بگويم اول موضوعش را مشخص نميكنم بعد نظرم را بنويسم. من قصه را مينويسم بعد عنوان برايش ميگذارم. دكمه را پيدا نميكنم برايش كت بدوزم. اين نكته را در نظر بگيريد كه اگر بخواهم اثر را با سمت و سو همراه كنم. وقتي بيرون آمد آن سمت و سو را نگرفت چه؟ اگر برداشتي را كه ميخواهم مردم نداشته باشند چه؟ قرن 21، قرني نيست كه لقمه جويدهشده به مخاطب بدهيم. ما لقمه را آماده ميكنيم، مخاطب است كه انتخاب ميكند.
انتهاي پيام
نظرات