به گزارش ایسنا، روزنامه شهروند نوشت: «آگاهان به روند تدریجی سیر تجدد در ایران وقوف کامل دارند که امیرکبیر دستور داده بود کارمندان دولت اگر از میزان خاصی از مواجب برخوردار هستند (ماهانه بیش از ٢٠٠ تومان) روزنامه وقایع اتفاقیه را مشترک شوند تا هم خود در جریان امور باشند و هم دیگرانی را که سواد خواندن و نوشتن ندارند در معرض آگاهی و دانشافزایی قرار دهند. هرچند دورهای که امیرکبیر معزول و مقتول در ایران به فکر نوآوری و تجدید حیات دوباره فرهنگی و اجتماعی کشور بود، همتایش در ژاپن (میجی) در زمانی نهچندان دور، همین موارد را در سر داشت و حالیه نگاه شود که آنان در کجای گیتی قرار دارند و ما در کجا؟!
بحث این نوشته اما در چرایی این دوری جایگاه در سپهر سیاسی و اجتماعی دنیا نیست، صحبت بر سر همان روزنامهای است که زاده هزاوه فراهان و کشته فین کاشان، دستور به اشتراکش داد. دقت شود از همان زمان تأکید و امر بر موضوع بود و بس. و این آمرانه دستور دادن انگار جزئی از ذات درونیمان شده است. هرچند نمیتوان این نگره را نفی و کتمان کرد که فضا و اتمسفر موجود در آن دوره شاید، حلال مینمود اینگونه سخن و دستور دادن را، ولی اکنون نیز تصمیم میگیرند روزنامه یک هفته چاپ نشود و الکترونیکی و بر خطی درآید و هفته بعد تأکید بر چاپ روزنامهها میشود. در اینجا به هیچ وجه بحث وجودی هر دو پدیده چاپی و الکترونیکی و تأثیر هر یک، نیست که خود فرصتی فراتر از این روزهای موجود میخواهد. صحبت بر سر مخاطبی است که خود باید تعیین کند که چه نیاز دارد. نه این که دیگران برای او تصمیم بگیرند که در چه زمانی روزنامه چاپ شود و در چه زمانی برخطش آید! این مخاطب گریزپای امروزی در دعوای بودن و نبودن رسانه چاپی کجای کار قرار دارد و آیا اصولا صدایی از آن به بیرون درز میکند؟ کجاست مخاطب پیگیر که حاضر باشد در این وانفسای ترس از بیرون رفتن، لختی در کیوسکها بیاساید و تیتر روزنامهها را دست کم نگاه کند؟ ما بر سر چه میجنگیدیم و برای که؟ طرف حساب واقعی و رئال ما که بود؟ واکنش اهالی خواندن چه بود؟ دعوایی اگر بود بین انجمن صنفی و ستاد ملی کرونا، حد یقفش کجا بود؟ و در این میان خواننده همیشگی چرا صدایش درنیامد؟ و پرسشهایی از این قبیل؟
در ممالک متمدن و پیشرفته امروزی اگر روزنامه محلی یا رادیو و تلویزیون محلی روزی برنامه نداشته باشد، کرکرهاش شاید برای همیشه بسته بماند، چه که مخاطبینش این اجازه را نخواهند داد به راحتی بیایند و هر وقت خواستند بروند به دلخواه. آن چه در این ورطه مورد غفلت قرار گرفته، در میان امر و نهی بودن و نبودن، به واقع نبودن مخاطب واقعی در میدان چه کنمهای دستوردهندگان است. دستوردهندگانی از سوی هر دو طیف. و وقتی که شمارگان روزنامهای مشخص نباشد، لاجرم میزان مخاطبش نیز نامعلوم است و اینجاست که یومیوری و آساهی و یو.اس.اِی تودی و باسکار، اگر چاپ نشوند، نمیتوانند جوابگوی مخاطبان میلیونیشان باشند. پس اینجاست که مخاطب واقعی به میدان میآید و در بگومگوهای اینچنینی میتواند نقش بسزایی ایفا کند. مخاطب واقعی روزنامهها را فراموش نکنیم که صواب و ثواب گردش کار روزنامهنگاران و در حقیقت خمس و زکات واقعی آنان، مخاطبان هستند.»
انتهای پیام
نظرات