این نویسنده داستانهای پلیسی با بیان اینکه این رمان یک تریلر روانشناختی است، به ایسنا گفت: تریلر روانشناختی که «نوآر خانوادگی» هم لقب دارد و هماینک یکی از پویاترین گونههای ژانر جنایی در دنیا شناخته شده، قبلا به دلیل موضوع زنانه از شهرت خوبی برخوردار نبود، اما در این چند سال اخیر با فروش بسیار بالای رمانهایی مانند «دختر گمشده» یا «دختری در قطار» معروف شده و به آن توجه میشود.
او افزود: تریلر روانشناختی داستان پرتعلیقی است که بر هیجانهای روانی غیرمتعادل قهرمان داستانی تاکید دارد و از عناصری مانند معما، جنایت، عشق و هراس بهره میبرد. در واقع میتوان گفت این نوع داستانها از چند ژانر تلفیقی سود میبرند. این داستانها معمولا در فضاهایی محدود و بسته رخ میدهند، مانند خانواده، همسایه و یا دوستان نزدیک. هنر این ژانر در حصر قرار دادن این افراد است به نحوی که هر انتخاب یا راه فراری هم داشته باشد، بر این موقعیت تهدیدآمیز اضافه میشود.
نویسنده «الف بای مرگ» سپس بیان کرد: تریلر پلیسی داستانی است که پلیس یا مامور قانون در آن نقشی محوری دارد اما تریلر روانشناختی، داستانی جنایی است که از زبان قربانی و جانی (که او هم خودش به نوعی قربانی است) بیان میشود نه مجریان قانون. پلات هم بر مدار ذهن و سرشت انسانی دور میزند و نه کشف اسناد و مدارک محکمهپسند. علیرغم گذشت سالها مطالعه در مورد ذهن انسان و ابعاد آن، هنوز حوزههایی ناشناخته باقی مانده و همین باعث میشود تا بحث علم روانشناسی برای نویسندگان جذاب باقی بماند. هماینک نویسندگان بزرگ جنایی دنیا خیلی خوب میدانند که هیچ موضوعی به اندازه موضوعات روانشناختی خواننده را جذب نمیکند. در این گونه داستانی ما شانس این را داریم که در ذهن کاراکترهایی فروبرویم که گرفتار ترس و درد و انزوا و خشم شدهاند. با توجه به اینکه مرز بین خیر و شر در این ژانر داستانی بسیار باریک است و تعلیق نفسگیری دارند، ترسناکتر از موضوع قصه این است که خواننده ضمن تعقیب ماجرا، با کدام یک از این مخلوقات انسانی همدلی بیشتری خواهد کرد؟ تجربه نشان داده که ضدقهرمانان مخاطبان بسیاری را با خود همراه کردهاند.
او سپس درباره قصه رمان «رازهای شبانه من» گفت: در این رمان شاهد زنی هستیم که ناگهان در یک پیادهرو پرازدحام به خود آمده و نمیداند چرا دچار فراموشی شده و خواننده طی یک سفر بلند، در طول داستان مرتب با این سوال و پاسخی مبهم روبهروست. قهرمان داستان در پی کشف هویت خود و گذشته اسرارآمیزش با ماجراهای عجیبی روبهرو میشود که هر کدام از آنها به جای گرهگشایی، بر تعلیق و معما میافزایند و خواننده را بین مرز واقعیت و رویا معلق نگه میدارند؛ رویایی که بیشتر به کابوس شبیه میشود و فصل به فصل، شوکهای جدیدی هم به قهرمان داستان و هم به خواننده وارد میکند.
مراد درباره اینکه چرا در ایران رمانهای جنایی کمتر نوشته میشود، اظهار کرد: جنایینویسی نزدیک به دو قرن و تریلرنویسی هم نزدیک به یک قرن در دنیا سابقه دارد اما اینکه چرا در ایران به جنایینویسی کمتوجهی شده، دلایل فراوانی دارد که بزرگترین آنها نقش کمرنگ منتقدان و بیتوجهی جامعه ادبی به این ژانر جذاب جهانی است. نویسندگان هنوز فکر میکنند برای نوشتن نیاز به کارآگاه خصوصی دارند و مخاطبان هم با داستانهای آگاتا کریستی و شرلوک هلمز خاطرهبازی میکنند در حالی که ژانر جنایی بهخصوص در این صد سال اخیر، بسیار رشد کرده و دارای تنوع فراوانی شده که تریلر روانشناختی فقط یکی از آنهاست.
او ادامه داد: قطعا برای مهارت در نوشتن این ژانر باید انواع آن را شناخت و نمونههای داستانی را مطالعه کرد و بعد هم با رعایت قوانین قضایی ایران داستان را بومیسازی کرد. خوشبختانه ناشران معتبری در این زمینه اقدام کردهاند و نویسندگان هم کم و بیش به جنایینویسی علاقه نشان میدهند.
رمان جنایی «رازهای شبانه من» نوشته مهرداد مراد در ۲۷۰ صفحه با شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۳۰هزار تومان در نشر ماهین منتشر شده است.
پیشتر رمانهای «مرا به فردا برسان»، «قلبهای بیتپش» و «الفبای مرگ» در ژانر تریلر پلیسی از این نویسنده راهی بازار شدهاند.
در نوشته پشت کتاب «رازهای شبانه من» میخوانیم: قادر نبودم جلو سیل اشکی که میجوشد و چکهچکه پایین میآمد، مقاومت کنم. این بار بیشتر میترسیدم. ارشیا آخرین امید من بود. اگر بعد از رسیدن به ارث قانونی خود، مرا ترک میکرد، چه؟ اگر همچنان مرا به شکل عمه میدید، چه؟ آخر چه کسی حاضر است به محرم خود عشق بورزد؟ اگر نسبت به من احساسی نداشته باشد، چه؟ هنوز او را کاملا نیازموده بودم. نمیدانستم دقیقا نسبت به من چه حسی دارد. با هجوم این افکار، زاریهایم دوباره اوج گرفت. ارشیا که بیطاقت شده بود، سرم را به گریبان خود فرو برد و بیخ گوشم زمزمه کرد من هرگز ترکت نمیکنم، تارا. بهت قول میدم، هیچوقت از این خونه نمیرم. قسم میخورم، دیگه گریه نکن. منم حالم خوب نیست. مرگ عزیز بدجوری عذابم میده. به خدا از مادرم هم بیشتر دوستش داشتم. اون واقعا برام عزیز بود.
سرم را از روی دفتر خاطرات بلند میکنم و با تعجب لحظاتی را به یاد میآورم که روح یا توهم ارشیا به سراغم آمده بود. چه تضادی؟ آیا ارشیا واقعیت را میگفت یا اینکه دفتر خاطرات به دروغ آمیخته است؟ اگر عزیز آنقدر مادرانه به او خدمت کرده، پس این نفرت وهمانگیز از کجا نشأت گرفته است؟ یکهو صدای قدمهای تند و ریزی از بالای سرم به گوش میرسید. گویی یک کودک با عجله طول انباری را با شتاب میدود و بازمیگردد. دفتر را میبندم و کناری مینهم تا از جا برخیزم. وحشتی دوباره بر من چنگ انداخته. با نگاهی خیره به سقف، باز همان صدای مخملی و دلنشین داخل گوشهایم میپیچد.
انتهای پیام
نظرات