یک: روزگاری نه چندان دور، اهالی فوتبال از جو ورزشگاهها به سبب ادبیات ناشایست و فحاشیها به ستوه بودند، اصطلاحی اختراع کردند: "تماشاگرنما" و همه چیز را به گردن آن انداختند، چنان میگفتند این ادبیات زشت کار تعدادی تماشاگرنماست گویی از دنیای دیگری آمده بودند؛ این روزها اما با میدان جنگ شدن ورزشگاهها و باریدن سنگ و چاقو از سکوها، دیگر کاربرد تماشاگرنما تاریخ مصرفش را از دست داده، همه باور دارند این تماشاگران خشونتطلب، همان شهروندان محترمی هستند که هر روز بیرون استادیوم در آمد و شدند و دیگر ناسزاگویی ارضایشان نمیکند و برخورد فیزیکی میپسندند!
دو: وقتی نمایشگاه نقاشی تهمینه میلانی در گالری ایوان ناسزا باران شد، تازه دو زاری برخی جا افتاد ادبیات سخیفی که به جای نقد شایسته در جامعه هنری به خصوص فضای مجازی آن، رواج یافته نه از سوی دشمن، بلکه کار خود من و شما، کار خودی هاست؛ برخورد سهل انگارانه خانواده تجسمی هم موجب شده تماشاگرنماهای هنری مجال جولان بیشتری یابند، با الگوی فوتبالی بسنجیم احتمالا دیری نمیپاید در فضای هنری هم خون به پا شود.
سه: نمایشگاه خانم تهمینه میلانی در گالری ایوان سه اشتباه داشت: مهمترین اشتباه، نمایش اثر یا آثاری که شائبه کپی داشتند، دیگری قیمتگذاری نامناسب و سوم تعطیل کردن نمایشگاه!
به حتم کسی تحمل کار کپی را ندارد، خانم میلانی نیز عذر خواست و اثر از نمایشگاه حذف شد.
درباره قیمتگذاری، بحث میتواند به درازا کشد؛ در عین حال که می گویند بهتر است هنرمند در این وادی دخالت نکند، الزامی است قیمتها از مولفههای شناخته شده بازار هنر تبعیت کند تا فضای هنر مشوش و آشفته نشود و دهها باید نباید اصولی دیگر ...؛ اما در نهایت هر هنرمندی آزاد است قیمتی روی اثرش بگذارد، حق اوست، اگر برآورد قیمت پرت باشد، طبیعی است بدون خریدار میماند.
از این رو اطلاق "قیمتگذاری نامناسب" که آن را در اشتباهات آوردم کاملا نسبی است، و به جهت حساسیتهای این روزهای جامعه ماست.
جالب اینجاست که گویا قیمتگذاری روی آثار خانم میلانی توسط کارشناس انجام شده و لابد آقای کارشناس با خبر بودند برای تعیین قیمت آثار، گزارههای متعددی مطرح است که در جامعه ایرانی شهرت خالق اثر حتما در اولویتهای بالاست؛ اما این اعداد برای این روزهای خاص که خیلی از نقاشان فروش ندارند یک شوک عصبی بود.
اما تعطیل کردن نمایشگاه، مثلث اشتباهات این رویداد را تکمیل کرد، نوعی جا خالی دادن و تسلیم شدن در برابر حملات غیرمنطقی شمار معدودی بود که بیش از دلسوزی برای هنر، بوی حسادت و تنگ نظریشان فضا را مسموم کرد؛ گمانهای که از هر دو خانمها میلانی و حوری قویمی بعید بود.
چهار : ادله مخالفان این نمایشگاه سست بود: هر هفته میتوانم مدعیان ضعیف بودن آثار خانم میلانی را به چندین نمایشگاه ارجاع دهم که آثاری به مراتب ضعیف تر از این نمایش می دهند؛ در عین حال که متر و معیار نمایش آثار در هر گالری، سلیقه و تحلیل مدیریت آن گالری است؛ آنها بخش خصوصی اند و به طبع آزادند در چارچوب قانون، آثاری را به تماشا بگذارند.
اینکه سلبریتی هایی مانند خانم میلانی حق ندارند نقاشی بکشند و حق ندارند نمایشگاه بگذارند هم فقط نشان میدهد هیتلرهای امروزی دیکتاتورترند!
این بهانه که مگر من میتوانم دوربین موبایلم را روشن کنم و فیلم بسازم که این خانم فیلمساز راه افتاده نمایشگاه نقاشی برگزار کرده هم از آن جور بخلها با دز بالاست که توی قوطی هیچ عطاری درمانش یافت نمیشود! بله، واضح است شما هم می توانی فیلم بسازی، در عصری که مرزی میان هنرها وجود ندارد هر هنرمندی آزاد است در هر مدیومی بخت خود را بیازماید؛ اینکه موفق میشود یا خیر، مردم تعیین می کنند.
پنج: لمپنیسم و پوپولیسم فقط در سیاست بد نیست، چه بسا در فرهنگ و هنر بدتر است؛ فحاشی و ناسزا به صرف اینکه گالریها به نقاشان جوان وقت نمیدهند اما درشان به روی سلبریتیها باز است، مایه شرمساری است؛ واقعیت عینی این است که مدتهاست نامهای تثبیت شده تجسمی اعم از پیشکسوتان تا جوانانی که صاحب امضا هستند، دیگر نمایشگاه انفرادی برگزار نمیکنند و گالریها روی کاکل جوانان میچرخد؛ کافی است فهرستگان افتتاحیههای گالریها را رصد کنید، خواهید دید چه درصد چشمگیری از رویدادها در تسخیر جوانان است؛ اگر مقصود این است که چرا گالریها برای "من"، نمایشگاه برگزار نمیکنند، حرف دیگری است؛ به هر حال چهار دیواری آنها اختیاری است و باید پول آب و برقش هم درآید؛ ضمن آنکه اگر هنر شما هنر باشد حتما پشت ابر نمیماند، اگر هم قرار است با تخریب و فحاشی برای هنرتان جا باز کنید که دیر یا زود درمییابید اشتباه آمدهاید.
شش: اتفاقا حضور نامهایی که مردم میشناسند در فضای تجسمی، دهها فرصت گرانقدر پدید میآورد؛ حضور سلبریتیها در نقاشی و عکاسی توجه افکار عمومی را جلب میکند و میتواند تجسمی عزلتنشین را کمی تا قسمتی تیتر کند؛ ممکن است سرمایههای تازه جلب بازار هنر شود ... از این رو امیدوارم خانم تهمینه میلانی فرار نکنند. این روزها آسمان همه جای ایران همین اندازه غبارآلود است.
هفت: گالری ایوان اردیبهشت ۱۳۹۵ با دو راهبرد معرفی جوانان خلاق هنرمند و کمک به خیریهها از راه فروش آثار هنری اعلام موجودیت کرد؛ اتفاقا حضور جوانان در این گالری بسیار پررنگ است. ابتکار ستایش برانگیز گالری ایوان پیشگامیاش در کار خیر است؛ در افتتاحیه تمامی نمایشگاههایش اعلام میکند سهم گالری از فروش را تمام و کمال به خیریهها میبخشد و نمایندگان خیریه در گالری حاضر میشوند؛ از دهش پور تا محک و کمک و ... شاهدند. کاش گالری ایوان از این فضای پرتنش دل آزرده نشود و بماند.
هشت: من هم معتقدم شکاف عمیقی میان تعداد هنرمندان و فرصتها و امکانات هنری است؛ حکایت امروز جامعه هنری ما مانند یک ایستگاه اتوبوس است با دهها هزار مسافر و ده اتوبوس؛ اگر برای سوار شدن به هر ترفند غیرانسانی دست یازند لابد بعید نیست؛
اکنونِ ما، نتیجه عدم توجه دولتها و همه نهادهای تصمیم ساز به بودجه فرهنگ و هنر است؛ به علاوه مدیریت نابلد این دههها که همین بودجه اندک را با رویداد پروری و دولتی کردن هنر به فنا داد.
راه چاره پیداست همدیگر را نجویم و از سرمایههای موجود بهینه استفاده کنیم؛ ناسزاسالاری و فحشمداری آب را به آسیاب آنهایی میریزد که چشم دیدن هنر ایران را ندارند. رویهای را پیش بگیریم که انسانیت، اخلاق و هنرمندی میگوید.
انتهای پیام
نظرات