به گزارش ایسنا، روزنامه «اعتماد» آورده است: اصلاحطلبان دوباره منسجم شدهاند و حالا میخواهند برای دومینبار کلید پاستور را در اختیار کاندیدایی بگذارند که پیشتر و در سال ۹۲ او را انتخاب کرده بودند. حسن روحانی، کاندیدای دیروز و امروز اصلاحطلبان، اما چه کارنامهای از خود به نمایش گذاشته که باعث میشود جریان اصلاحات برای دومین بار او را یگانه نامزد مورد اعتماد خود بداند؟ محمد رضا خاتمی، فعال سیاسی نامآشنای اصلاحطلبان که روزگاری نایب رئیس مجلس ششم بود و تجربه دبیرکلی جبهه مشارکت ایران اسلامی را هم در کارنامه دارد طی گفتوگویی با «اعتماد» دلایل این حمایت مجدد را شرح داد.
او معتقد است برای ارزیابی روحانی نباید به ایدهآلهایمان نگاه کنیم بلکه باید به یاد بیاوریم از او چه میخواستیم و حالا برایمان چه دستاوردی داشته است؟ اگر این گونه به کارنامه روحانی نگاه کنیم حتماً او را رئیسجمهوری موفق و حتی فراتر از انتظار میدانیم. روحانی مطالبات اصلاحطلبان را به پیش میبرد و در شرایط امروز تنها کسی است که میتواند این جریان فکری را نمایندگی کند. مهمترین دلیل حمایت اصلاحطلبان از روحانی این است که او کشور را از انزوا، اقتصاد را از ورشکستگی و ساختار را از فراگیر شدن فساد نجات دهد. این دلایل خوبی برای اعتماد دوباره به روحانی است. اما انتخابات همیشه یک سوی دیگر هم دارد. اگر روحانی نباشد چه میشود؟ خاتمی معتقد است از بین رییسی و قالیباف هرکدام که رئیسجمهور شوند وضعیت مردم به مراتب بدتر از دوران احمدینژاد خواهد بود. به همین دلیل هم او میگوید: «باید به دنبال این باشیم که آقای روحانی با یک رأی قاطع و بسیار اثرگذاری انتخاب شود که خود به خود بسیاری از مخالفتهای آینده را خنثی خواهد کرد.»
او در میانه مصاحبه به ترکیب جدید مجلس هم اشاره میکند و میگوید با این مجلس کابینه دوم روحانی بهتر از قبل خواهد بود. ضمانت این گفتهاش هم جامعه مدنی، رسانههای غیر رسمی و البته جریانی به وسعت و عمق اصلاحطلبی است. خاتمی در ارزیابی امروز خود از وضعیت جبهه حامیان روحانی معتقد است موتور محرک جامعه جوانان و طبقه متوسط هستند. این موتور امروز روشن شده و جای امیدواری است که در روزهای آینده بخشهای دیگر جامعه نیز که در تردید به سر میبرند به حمایت از روحانی برخیزند.
چرا اصلاحطلبان تصمیم گرفتند دوباره از روحانی حمایت کنند؟
به یاد بیاوریم در شرایطی که در سال ۹۲ وارد انتخابات شدیم، انتخاباتی که کاندیدای اول اصلاحطلبان آقای خاتمی بود و به هر دلیلی ایشان وارد عرصه نشد و بعد آقای هاشمی بود که به آن نحو با او برخورد شد و بعد دو کاندیدای معتدل و اصلاحطلب در میدان بودند، با تدبیر و دور اندیشی اصلاحطلبان توانستند صحنه انتخابات را به گونهای سامان دهند که خروجی آن آقای دکتر روحانی باشد. علت اینکه آقای روحانی در آن زمان انتخاب شد، این بود که ما بر سر یک دو راهی بودیم. سقوط کشور یا نجات کشور این دو راهی بود. آقای روحانی اگر انتخاب نمیشد کشور سقوط میکرد. کما اینکه زمانی که ایشان هم انتخاب شد، چیزی از کشور باقی نمانده بود. اقتصاد ورشکسته، انزوای کامل جهانی، گسترش فساد در همه عرصهها، سوءتدبیر و از همه بدتر سایه جنگ و تحریم بر کشور گسترده شده بود. دولت آقای روحانی دولت نجات بود؛ نجات کشور از سراشیب سقوط. اگر به همه مصاحبهها و سخنرانیها و نوشتههای آن زمان که مراجعه کنید تنها انتظار ما از دولت آقای روحانی این بود که با عقلانیت، تدبیر و دوراندیشی نگذارد کشور سقوط کند. نهتنها در این چهار سال این امر محقق شد بلکه فراتر از آن هم به دست آمد. ما در عرصه بینالمللی جایگاه و اعتبار خاصی پیدا کردیم. در عرصه اجتماعی و فرهنگی و دانشگاهها گشایشهای خوبی به وجود آمد. در عرصه اقتصاد هم شاهد هستیم که فرآیند سقوط متوقف شده است. چون فراتر از آنی بود که ما تصور میکردیم. آقای روحانی در طول این چهار سال با وجود همه ایرادات و انتقاداتی که ممکن است به او وارد باشد، توانسته است از خرابیهای وحشتناکی که قبل از خود بوده آواربرداری کند. توانسته فعلا گودالی را از زبالهها و نخالهها پاک کند و الان وقت این است که ما سنگهای دیگری را روی سنگ بگذاریم. الان در ادامه ماموریت دولت نجات نیازمند دولت توسعه و بازسازی کشور و انقلابمان هستیم. رئیسجمهور شدن آقای روحانی به این معنا نیست که او فردی است که ما از هر لحاظ او را بیعیب میدانیم و کس دیگری را شایستهتر از او نمیدانیم. بلکه به این معنا است که در شرایط فعلی تنها کسی که در این عرصه با توجه به همه جوانب امر میتواند کشور را به پیش ببرد و بخشی از این مشکلات و مصایبی را که از گذشته باقی مانده است، ترمیم کند آقای روحانی است. البته مطمئن هستم در چهار سال دوم آقای روحانی چهار سال اول نخواهد بود. کابینهای خواهد داشت که با کابینه اول متفاوت خواهد بود. الان شرایط سیاسی کشور ما و وضعیت مجلس و آرایش قوای سیاسی نسبت به سال ۹۲ خیلی متفاوت شده است و آقای روحانی هم نشان داده که مرد تدبیر و مرد زمانه خود است. بنابراین فکر میکنم اگر به کشورمان دلبسته هستیم، اگر میخواهیم رشد و توسعه و پیشرفت داشته باشیم در این انتخابات که کاندیداهایش مشخص است تنها کسی که میتواند ما را پیش ببرد آقای روحانی است.
گفتید کابینه دوم آقای روحانی متفاوت خواهد بود. نگرانیای وجود دارد که آیا ممکن است دولت دوم آقای روحانی شبیه دولت دوم آقای هاشمی شود؟ تا حدودی دیدیم که در دولت دوم آقای هاشمی، جریان چپ آن روز که امروز اصلاحطلب نام گرفته از کابینه و قدرت جدا شد. چه تضمینی وجود دارد که همراهیای که با آقای روحانی در مقطع انتخابات داریم تا پایان چهار سال دوم ایشان هم وجود داشته باشد؟
تضمینش خود ما هستیم. در آن زمان و قطعه تاریخی که شما نام بردید، جامعه مدنی فعال و پویایی نداشتیم. رسانههای عمومی نداشتیم. فضای ارتباطی که الان داریم، نداشتیم. تجربیاتی که جامعه ما در طول این دو دهه کسب کرده است، این امر را سبب میشود. میبینیم که آن چیز که بر عملکرد دولتمردان تاثیر میگذارد بیش از اینکه خواستهها و اراده خودشان باشد، خواستهها و اراده جامعه است. آقای روحانی این ویژگی را در خود نشان داده که به افکار عمومی توجه دارد و قدرشناس جریانهای سیاسی و افکار عمومی است که به او قدرت دادهاند. این تضمین را خود ما باید ایجاد کنیم. نظارت و مطالبات مردمی اگر کنار مسوولیت نباشد، آن قدرت میتواند هر کسی را بلرزاند و به انحصار گرایی و اقتدار گرایی ببرد. آنچه سبب میشود ما مطمئن باشیم که آقای روحانی در دولت دومش دولت بهتر و کارآمدتری از دولت اول خواهد داشت، اعتقاد و باور به خودمان است که میتوانیم خواسته خودمان را محقق کنیم.
عملکرد دولت که به اعتقاد شما عملکرد مثبت و حتی در برخی حوزهها فراتر از انتظار بوده، نحوه تعامل جریان اصلاحات با آقای روحانی به چه شکل بوده است؟
من سخنگوی جریان اصلاحات نیستم اما میتوانم یک ارزیابی داشته باشم. در این ۴ سال با توجه به اینکه دولت روحانی از هر طرف مورد حمله بود مجلسی هم داشتیم که هر روز از گوشه و کنار آن صدای مرگ و نفرین و دشنام بلند بود و از هیچ کارشکنی در کار دولت و مخالفت با برنامههای اصلاحطلبانه فروگذار نمیکرد. قوای دیگر هم دست کمی نداشتند. آرایش کلی کشور به گونهای بود که اقتصاد و فرهنگ و سیاست کشور و سیاست خارجی از دست دولت مستقر، چه دولت قبلی و چه دولت روحانی خارج شده بود. سیاست اصلی و کلی اصلاحطلبان حمایت همهجانبه از آقای روحانی بود. یعنی عدم تحمیل هیچگونه فرد یا برنامهای به آقای روحانی ضمن اینکه همه برنامههای آقای روحانی را میپسندیدند و آن برنامهها کاملا اصلاحطلبانه بود اما شرایط را درک میکردند و میدانستند که نباید در این میان مانع بیشتری جلوی پای آقای روحانی بگذارند. بنابراین حمایت همهجانبه بود اما در عین حال نقد مشفقانه در پشت پرده به دولت بود.
و اثر بخش بود؟
بله. به هر حال در جریان امور ببینید در عرصه سیاست ورزی کلی مثل انتخابات مجلس و خبرگان پیروزیهای چشمگیری را به دست آوردیم و چه در عرصه اجرای برنامههایی که دارد مثلا کسانی که به آقای روحانی تحمیل شده بودند با تغییر مجلس و تغییر فضای سیاسی، افراد بهتری جایگزین شدند. این سیاست حمایت ادامه خواهد داشت اما در کنار آن نقد و عرضه مطالبات مردمی به خصوص در زمینههای اقتصادی و مطالبات معیشتی مردم در ۴ سال آینده بیش از ۴ سال قبل از سوی اصلاحطلبان خواهد بود.
چطور میتوان بدنه اجتماعی را پشت سر آقای روحانی بسیج کرد؟ به هر حال هر کدام از شهروندان ارزیابیای از عملکرد دولت دارند که ممکن است الزاما با ارزیابی شما همگن نباشد. چطور میشود جامعه را مجاب کرد که ادامه این راه به سود کشور است؟
در جامعه ما متاسفانه احزاب و سازمانهای متشکلی که پایگاههای خودشان را در بین مردم داشته باشند، نداریم. تنها برخی رسانههای غیر رسمی و فضای مجازی را داریم که آن هم عرصه مجادلات فراوانی است. آنچه من شاهد هستم این است که تصمیمگیرنده و تصمیم ساز در عرصههای مهم سیاسی طبقه متوسط و به خصوص جوانان هستند. آنها خوشبختانه آگاهی و اطلاع کافی از آنچه بر سر کشور آمد و آنچه در این ۴ سال گذشته دارند، میدانند ما کجا بودیم، به کجا رسیدیم و به کجا باید برویم. این عقل رشد یابنده که در طبقه متوسط ما وجود دارد شاهد هستیم که امروز کار خود را انجام میدهد. هم احساس نگرانی کرده از اینکه ما به آن گذشته تاریک برگردیم، هم امید دارد که اگر بخواهیم به پیش برویم باید به آقای روحانی تکیه کنیم. این به این معنا نیست که همه کسانی که در انتخابات پای صندوق رای میآیند از شخص آقای روحانی خوششان بیاید یا از برنامههای او حتما حمایت کنند اما این را میدانند که راهی جز این نیست. این راهی است که باید آن را بپیماییم. ما باید این را اساس کار خود قرار دهیم تا شفاف برای جامعه روشن شود که کجا بودیم و به کجا رسیدیم و به کجا رفتیم. متاسفانه زبان خود دولت در بیان اینکه کجا بودیم و به کجا رسیدیم الکن است. آنچنان که باید و شاید نتوانسته این وضعیت را برای مردم روشن کند. شاهدیم کسانی در عرصه انتخابات حاضر شدهاند که به جای اینکه بنویسند مار، مار را نقاشی میکنند. اما به نظر من وقتی در میان مردم هستیم میبینیم که آن طبقه متوسط اثرگذار که تصمیمساز و رایساز است، به خوبی متوجه این موضوع شدهاند و ما باید بتوانیم ارتباط لازم را با آنها بگیریم و تشویق کنیم که فقط به این امر کفایت نکنند که خودشان پای صندوق رای بروند، بلکه ستادی شوند و حداقل چند نفر از فامیل و اعضای خانواده شان را وارد این عرصه کنند. من احساس میکنم موتور این حرکت روشن شده است. امیدوارم که در روز انتخابات باز هم شاهد این باشیم که این عقلانیت و تدبیر که در جامعه وجود دارد باز هم دولت عقل و تدبیر را روی کار بیاورد.
برای نخستین بار در انتخابات مجلس قبل دیدیم که حاشیه تهران که عمدتا شهروندان کمبضاعتتر و کمتر برخوردار بودند، نرخ مشارکتشان در انتخابات کاهش پیدا کرد و این همان پایگاه رای سنتی جریان مقابل اصلاحات بود. این را چطور تحلیل میکنید؟ آیا ممکن است به انتخابات ریاستجمهوری تعمیم پیدا کند؟ یا اتفاقی بود که مثل جرقهای زده شد و تمام شد.
بنده خیلی این تحلیل را قبول ندارم که پایگاه رای طبقات جناح محافظهکار و مقابل اصلاحات، حاشیه نشین یا فقیر هستند. البته مسائل اقتصادی و معیشتی در تصمیمگیری مردم موثر است. لیکن منحصر به طبقات فرودست از نظر اقتصادی نیست. طبقه متوسط ما نیز امروز در مضیقه و تنگنای اقتصادی و فشارهای معیشتی است. کل جامعه ایران به این آگاهی رسیده است که اگر مشکلات اقتصادی وجود دارد، از خود بپرسد در کدام دولت این مشکلات وجود نداشته است؟ شاید در طول سه دهه گذشته درخشانترین عملکرد اقتصادی را دولت اصلاحات داشته است. چه به لحاظ شاخصهای اقتصادی و چه به لحاظ رضایت مردم. امروز هر جا میروید مردم میگویند که ای کاش همان دوران تکرار میشد. یکی از رموز موفقیت آقای روحانی در سال ۹۲ نیز همین بود. الگویی که ارایه کرد، الگوی دولت اصلاحات برای اداره کشور بود. این دیدگاه عمومیت یافتهای است. حتی طبقات حاشیه نشین و دهکهای پایین جامعه نیز که به لحاظ اقتصادی وضعیت بدتری دارند، با پوست و گوشت خودشان احساس میکنند که آن دولت برای آنها بهتر بود. بنابراین این الگوبرداری را در چهرههایی که وجود دارد، تطابق میدهند. کسانی هستند که آگاهانه در انتخابات شرکت نمیکنند، شرکت نکردن آنها به معنای این است که احساس میکنند هر دولتی روی کار آمده چه اصلاحطلب بوده و چه اصولگرا وضعیتشان تفاوتی نکرده است. وضعیت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی شان فرقی نکرده است. بنابراین به این نتیجه میرسند که مشارکتشان در این انتخابات تفاوتی در وضعیتشان ایجاد نمیکند. در عین حال که باید حق این گروهها را به رسمیت شناخت و عدم مشارکت آنها را به عنوان حق ملی آنها به رسمیت شناخت اما یک زنگ خطر است. چه سیاستها و برنامههایی اتخاذ شده است که طبقات و گروههایی که حامی نظام بودند و نه حامی دولتی خاص، الان دیگر در انتخابات شرکت نمیکنند. این را باید به عنوان یک ریزش مهم که پشتوانه نظام را تضعیف میکند، در نظر گرفت. این زنگ هشداری به مسوولان عالیرتبه نظام است. آیا با این روشهایی که ما در انتخابات داریم و با موانعی که بر سر راه منتخبین مردم ایجاد میکنیم و وضعیت کشور را نمیگذاریم به آن صورتی که باید متحول شود، آیا کار درستی میکنیم. کسانی که به هر علتی در انتخابات شرکت نمیکنند، دلیل بر این است که امیدی بر اینکه بتوانند از این نظام بهرهای بگیرند و وضعیت خود را بهبود ببخشند ندارند.
فشارهای زیادی به روحانی وارد کردند تا او را از حضور در انتخابات منصرف کنند. تحلیل شما از این اتفاق چیست؟
ممکن است خیلیها خوششان نیامده باشد که آقای روحانی بیاید اما این تردید در آقای روحانی نبود. در اطرافیان و حامیانش هم تردیدی نبود. همه میگفتند باید آقای روحانی برای بار دوم بیاید. به نکتهای اشاره باید کرد و آن عقلانیتی است که در کلیت نظام ریشه دوانده است. در این تایید صلاحیتها خیلیها مطمئن بودند آقای روحانی ردصلاحیت میشود.
این اطمینان ناشی از یک فکت و سند بود؟
نه. یک تحلیل بود. حتی قرائن و اشاراتی هم بود که آقای روحانی ردصلاحیت خواهد شد. یا میخواستند به آقای روحانی بگویند که نیاید. آن چیزی که نهایتا در تایید صلاحیتها اتفاق افتاد امر پسندیدهای نبود چرا که مشخص نیست معیار بررسی صلاحیتها چه بود اما باید گفت که در نظام هم این عقلانیت رشد پیدا کرده است که نمیشود یک رئیسجمهور مستقر را هر چند از او خوشمان نیاید، ردصلاحیت کنیم. در مجموع فکر میکنم در مرتبه اعلای نظام با یک عقلانیت قابل توجهی رو به رو هستیم. این به ما امید میدهد که بتوانیم در آینده با همفکری و همدلی و درک مقتضیات زمان راه را مطمئنتر برویم. این امید را به ما میدهد شاید در آینده دست کسانی که به خود اجازه میدهند به هر چیزی متوسل و متشبث شوند تا رقیب خود را از پا در بیاورند کمی کوتاهتر شود.
تحلیل شما از ریزش و رویش رای آقای روحانی چیست؟ میدانیم که دولتها در چهار سال دوم ممکن است به دلیل عملکردشان دچار ریزش رای شوند. همانطور که در دولت دوم آقای هاشمی داشتیم. این امکان هم وجود دارد که در دولت دوم با رای بیشتری از سوی مردم انتخاب شود. تجربهای که در دولت اصلاحات داشتیم.
ما دیگر در عرصه سیاست ایران دیو و پری نداریم. یعنی مردمی که رای میدهند ممکن است به کسی رای دهند و بگویند این فرد حتما اوضاع را بهتر میکند اما به این معنا نیست که به طرفی که رای میدهند هیچ ایمان و اعتقادی نداشته باشند. این نیست. در عرصه نیروهای سیاسی آقای روحانی رویش داشته است. جریان اصلاحات با وجود همه دلخوریها و انتقاداتی که به آقای روحانی دارند، با عقلانیت میدانند که باید از آقای روحانی حمایت کنند. امروز هم در عرصه انتخابات بدون هیچ چشمداشتی با تمام قوا وارد میدان شدهاند. از طرف دیگر ما میبینیم که امروز بخش قابل توجهی از نیروهای اصولگرا پشت سر آقای روحانی قرار گرفتهاند. کسانی که در سال ۹۲ کاندیدای دیگری داشتند و ستادهای دیگری را هدایت میکردند و حتی در تخریب روحانی کوشا بودند. اینها نیز پشت سر روحانی قرار گرفتهاند. نه فقط رای خودشان بلکه فعالیت میکنند تا بخشهای قابل توجهی از جامعه را به این سمت بکشانند. در عرصه اجتماعی تغییر قابل ملاحظهای در توازن سال ۹۲ نخواهیم داشت. مجموع نیروهای اصولگرا را در نظر بگیریم ممکن است ۳۰ تا ۳۵ درصد رای را بیاورند. بقیه طرفداران نیروهای اصلاحطلب خواهند بود که امیدواریم در دوره اول پیروزی قاطعی را برای آقای روحانی رقم بزنند.
با توجه به گفته شما که معتقدید توازن نسبت به سال ۹۲ خیلی تغییر نکرده است، این میتواند از جهتی نگرانکننده باشد چراکه اگر درصد کمی از آرای او ریزش داشته باشد، در جریان مبارزههای انتخاباتی با چالش بزرگی به نام رفتن به دور دوم رو به رو خواهیم شد. برای جلوگیری از بروز چنین چالشی چه باید کرد؟
ما وقتی باید نگران باشیم که رقیب قدری در برابرمان باشد. ضمن احترام به همه کاندیداهایی که در عرصه هستند واقعا هیچ کدامشان در آن حدی نیستند که بتوانند نظر مردم را به سمت خود جلب کنند. جز آرای سنتی که برایشان وجود داشت. کسانی که هستند سوابق سیاسی و مدیریتیشان را کنکاش کنیم و تجربیاتی که از حضور در ادوار گذشته انتخابات داشتهاند میبینیم که چیزی تغییر نکرده است. تنها امیدشان به یک چیز است و آن اینکه آقای روحانی را تخریب کنند. در این میان همین مناظرهها و برنامههای رادیو و تلویزیون به حد کافی کفایت خواهد کرد تا این نقشه تخریبی رقبای آقای روحانی را خنثی کنیم. درست است که تخریب ممکن است آرای رقیب را کم کند اما دلیل بر این نیست که الزاما آرای شما را زیاد کند. اصلا این کار را نمیکند. برخی از رقبای آقای روحانی کار بسیار خطرناکی برای خودشان انجام دادهاند و متوسل به شعارهایی شدهاند که نخستین بازتاب و انعکاسش به خودشان خواهد بود. اگر میگویند مبارزه با فساد سوابق آنها در این امر چیست؟ آن زمان که امکانات و اختیارات در مبارزه با فساد داشتند چه کار کردند که حالا بخواهند انجام دهند؟ آیا آن زمان که اختیاراتی داشتند از آن طبق قانون استفاده کردهاند یا خیر؟ دوستانی که در این میدان وارد شدهاند شعارهایی را انتخاب کردهاند که سم مهلکی برای خودشان خواهد بود. با موارد و موضوعاتی که خودشان درگیرش خواهند بود، از پس پاسخگویی در مناظرهها و مصاحبهها برنخواهند آمد. آیا سابقه و کارنامه قابل قبولی در این امور داشتهاند؟ در امر مدیریت و مبارزه با فساد چه کارنامهای داشتهاند؟ آیا فقط برای تخریب آمدهاند؟ وقتی مردم در این امور متمرکز شوند، آرای آنها ریزش بیشتری خواهد کرد.
اگر آقای قالیباف رئیسجمهور شود، چه اتفاقی برای ایران میافتد؟
هر کدام از آقایان رئیسجمهور شوند، باز هم آفتاب از شرق طلوع و از غرب غروب میکند اما جامعه ایرانی به یک وضعیتی بدتر از دوران آقای احمدینژاد خواهد رسید چراکه آقای احمدینژاد بیبرنامه کشور را تخریب کرد. به نظر افرادی که الان وارد عرصه شدهاند، برنامههایی که دارند و اعلام میکنند، برای تحقق باید متوسل به شیوههایی شوند که جز فلاکت و بدبختی برای مردم ایران نخواهد داشت.
چگونه کاندیداهایی که اعلام کرده بودند قصد حضور ندارند به یکباره اعلام میکنند برای برنامههایشان هزاران ساعت کار کارشناسی انجام دادهاند؟
در کشور ما یک نکته مهم را نادیده نگیرید و آن هم احساس تکلیف است. از همهچیز مهمتر است. در این صورت فرد همه ملاحظات و جوانب امر را کنار میگذارد و مجبور میشود وارد میدان شود. برنامه نوشتن هم اگر برای الان نبوده شاید برای چهار سال آینده فکر میکردند که این برنامهها را تدوین کنند. فعلا که برنامهای ارایه ندادهاند. این حرفهایی که میزنند ادعای برنامه است. شعارهایی دادهاند که دامن خودشان را بیشتر خواهد گرفت و بیپشتوانه بودن آنها را مشخص خواهد کرد. برنامه نوشتن شاید برایشان آسان باشد. لابد تجربههای عظیمی در عرصه سیاستگذاریهای کلان کشور دارند.
تحلیل و نه پیشبینی شما از اتفاقی که قرار است در ۲۹ اردیبهشت بیفتد، چیست؟
اگر ما بر اساس روندی که در طول دو سه دهه گذشته بوده است، پیش برویم باید به راحتی آقای روحانی را رئیسجمهور کنیم. باز هم تکیه ما بر مردم است. مردم همیشه وقتی در طول این سالها به کسی اعتماد کردند اعتمادشان را کامل کردهاند. گفتهاند که به او رای دهیم و امکانات و وقت بدهیم تا بتواند برنامههایش را کامل کند. ضمن اینکه همه مردم این را میدانند که آقای روحانی تنها یک سال رئیسجمهوری بوده که توانسته کمی نفس راحت بکشد. چون سه سال عمر دولتش را با مجلسی رو به رو بود که در مخالفت با برنامههایش کوتاهی نمیکرد. آقای روحانی یک سال در حقیقت رئیسجمهور بوده است. مردم نیز در این یک سال دیدهاند که در حیطهای که قدرت داشته چه کار عظیمی انجام داده است و آن هم برجام بوده است. برجام را فقط حل مساله هستهای ندانیم. مردم هم نمیدانند. برجام یعنی پایهگذاری بنیانی که روی آن اقتصاد و فرهنگ و روابط خارجی و رشد و توسعه باید بنا شود. فقط این نیست که سایه جنگ را از کشور دور کرده باشیم. فکر میکنم مردم حتما این فرصت دوباره را به آقای روحانی خواهند داد که کارش را کامل کند. در چهار سال دومی که سه سالش با مجلسی همراه، طی میشود. برای اینکه مشکلات را کم کنیم، عقلانیت و تدبیر مردم این را حکم میکند. غیر از سال ۸۸ که مسائل خاص خودش را داشت در بقیه دورهها روسای جمهور دو دورهای بودهاند. این همیشه خواست حاکمیت نبوده است اما اراده مردم بر این امر بوده است. در این دوره نیز این امر تکرار خواهد شد اما کار سخت است. رقبای روحانی در تخریب کردن ورزیده شدهاند. همه امکانات برای تخریب را در اختیار دارند. بنابراین باید تلاش کنیم که فقط رضایت به این نداشته باشیم که آقای روحانی برنده این انتخابات خواهد بود. باید به دنبال این باشیم که آقای روحانی با یک رای قاطع و بسیار اثرگذاری انتخاب شود که خود به خود بسیاری از مخالفتهای آینده را خنثی خواهد کرد.
انتهای پیام
نظرات