این هنرمند نقاش و معمار که همدورهی مارکو گریگوریان - نقاش - و سهراب سپهری - نقاش و شاعر - است، در گفتوگو با ایسنا از خاطرات دوران کودکی و جوانیاش، نگاهش به هنر و ارتباطش با دین و همچنین نمایشگاه «رنگهای سرزمین مادری» که تا ۲۰ شهریورماه در فرهنگسرای نیاوران برپاست، سخن گفت.
سهراب سپهری ظرافت و لطافت داشت
آیوازیان درباره دوران جوانی و آغاز فعالیتش در زمینه نقاشی اظهار کرد: در جوانی که سهپایه را برمیداشتیم و به سفر میرفتیم، مارکو (گریگوریان) هم با ما بود. آن زمان مارکو از ایتالیا آمده و در میدان فردوسی تهران جایی را اجاره کرده بود که دوستانش آنجا جمع میشدند. من با سهراب سپهری همانجا آشنا شدم؛ اما بعد از اینکه به ایتالیا و انگلیس رفتم و برگشتم، دیگر ایشان را ندیدم.
او ادامه داد: سهراب علاوه بر لطافت، ظرافت فکری و رفتاری داشت و اساسا طور دیگری بود. بعد که به ایران برگشتم و سراغش را گرفتم، گفتند دیگر نیست، من هم به مشهد اردهال بر سر مزارش رفتم.
وی با اشاره به اینکه آن زمان سهراب در وادی نقاشی بود، گفت: او خیلی فیگوراتیو نقاشی میکرد. در مجموع، بچههای همدورهی من در آن سالها، هنوز به جایی نرسیده بودند که یک قدم بیشتر جلو بروند.
تهران جایی نیست که از آن لذت ببرم
این نقاش و معمار درباره دوران کودکی و محل تولدش در تهران نیز توضیح داد: تهرانی را که در آن متولد شدم، به خاطر دارم و نمیخواهم آن زرورق را پاره کنم؛ تهرانی که حالا پر از اتومبیل شده، جایی نیست که از آن لذت ببرم و با آن زندگی کنم.
او ادامه داد: در خانه دوران کودکی من، فردی بود که برای قالیبافان تهران نخ پشمی رنگ میکرد. من آنجا متولد شدم و نخهایی که در حیاط آویزان میکرد، آبی که از آنها میچکید و زنبورهایی که دورشان میچرخیدند، تا امروز در ذهنم زنده مانده است. ما زیاد در آن خانه قاجاری زندگی نکردیم، اما کوچههای آن محله را یادم است؛ کوچه همتآباد درخت بزرگی داشت که داخل آن را کنده بودند و شمع و تمثال حضرت علی (ع) را در آنجا می گذاشتند. نمیدانم چیزی در از آن روزها باقی مانده یا نه، البته چندبار خواستهام که در پایین شهر تهران بگردم، اما بهقدری حالم از دود و آلودگی هوا بد شد که نتوانستم.
برداشت مخاطب، نزدیکیام به مردم را نشان میدهد
آیوازیان همچنین درباره روند خلق آثارش در توضیحی کوتاه گفت: بیش از هزار کروکی از مسافرتهایی دارم که به مناطق اطراف تهران، کویر، گنبد قابوس، سبلان و ... داشتم، البته ما ماشین شخصی نداشتیم و با هر وسیلهای، حتی با اتومبیلهایی که از شهرهای شمالی ذغال میآوردند، برای نقاشی به مناطق مختلف میرفتم. بعد از مدتها، آن کروکیها را بهصورت این نقاشیها درآوردم تا خاطره رنگها را ثبت کنم.
او در پاسخ به این پرسش که با برگزاری نمایشگاه بهدنبال این هستید که چه درسی را بیاموزید؟ گفت: با گذاشتن نمایشگاه نقاشی، شما بین مردم باز میشوید و جایی وجود ندارد که بتوانید چیزی را در آنجا مخفی کنید. با برپایی نمایشگاه، رابطهای ایجاد میشود و درسی از مردم میگیرید که هیچوقت در کار نمیتوانید آن را یاد بگیرید. این، در نتیجه تماسی است که با مردم ایجاد میشود.
وی در ادامه افزود: معمولا یک عده وقتی به نمایشگاه میآیند، از آن تعریف میکنند، ولی نگاه و برداشت خاص برخی مخاطبان به کارها نشان میدهد که من به فکر و زندگی مردم نزدیک هستیم یا نه.
دوست دارم آثارم به خانههای مردم برود
این هنرمند توضیح داد: کارهای این نمایشگاه حاصل نزدیک به حدود ۶۰ سال کروکی کردن، نقاشی برداشتن و از شهر خارج شدن است و الان بعد از این همه سال، وقتی آنها را بهنمایش میگذارم میخواهم بدانم چیزی که برایش عمرم را گذاشتم، چه نتیجهای دارد. همین نمایشگاه در شهر ایروان ارمنستان توسط زهرا راد و با کمک رایزن فرهنگی ایران برگزار شد؛ ولی من اصولا از فروش میترسم و هدفم بیشتر نمایش آثار است و نه فروش آنها.
او با اشاره به نمایشگاهی که شش سال پیش در آرتسنتر برگزار کرد، گفت: با کمال تأسف، در روز افتتاح آن نمایشگاه، یک نفر تمام تابلوهایم را خرید، در حالی که من دلم میخواست این تابلوها به خانه مردم بروند، نه به یک کلکسیون هنری.
وی افزود: فروش هر اثر مثل این است که آدم بچهاش را بفروشد. من از نظر مالی تحت فشار نیستم و دوست دارم آثارم در میان مردم و در خانههایشان پخش شود و به جای اینکه من گرد روی آنها را بگیرم، مردم این کار را انجام دهند.
کویر، شعر و موسیقی عجیبی دارد
آیوازیان همچنین درباره موضوع نقاشیهایش در نمایشگاه «رنگهای سرزمین مادری» که کمتر شهر و آدمها در آنها دیده میشوند، گفت: در نمایشگاه قبلیام نقاشیهایی از مردم، بازار، مسجدها، زیارتگاهها روستاها و ... ارائه شد. البته در کل، من شیفته کویر هستم؛ سکوت و وسعت کویر آدم را در خودش فرو میبرد. کویر خالی نیست و موسیقی و شعر عجیبی در آن است. دوست دارم روزبهروز زلالتر شوم بهجای اینکه بیشتر توضیح دهم. امروز به اینجا رسیدهام که نقاشی بهجای اینکه نقش تزیین کردن، خبر دادن و وصف یک چیزی باشد، باید نقاشی باشد، کارهای دیگر به افراد همان حوزهها مربوط است و کار من هم نقاشی است.
مسلمان یا مسیحی بودن در کارم تفاوتی ندارد
این هنرمند در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا ایرانی - ارمنی بودن شما آنطور که برخی مسوولان به آن اشاره کردهاند، در خلق آثارتان تأثیرگذار بوده است؟ تصریح کرد: این موضوع جدا جای سوال دارد؛ من در بیش از شش - هفت کلیسا با تم مذهبی نقاشی کردهام، از جمله کلیسای واقع در خیابان ویلای تهران که نقاشیهای داخلش را انجام دادم. از سوی دیگر، در مساجد عمان و عربستان هم کار کردهام. اولین کارم نیز این بود که سردر مسجدی در کرج را نوشتم. برای من تفاوتی ندارد و نمیتوانم اختلافی بین کارهایم ببینم.
او در اینباره اداامه داد: مسجد شهر ریاض عربستان کتبیهای به طول ۲۵۰ متر دارد که از آیات قرآن است و به خط کوفی نوشته شده است. من با میل و رغبت انجام آن کار را پذیرفتم. البته میترسیدم در کلمات اشتباه کنم، چون عربی نمیدانم. به همین دلیل، خواستم یک نفر را مامور کنند که خط کوفی من را بخواند و آیههای قرآن را هم بداند، آنها این کار را کردند و مشکلی پیش نیامد. درباره حکایت هجرت پیامبر (ص) نیز من چیزی نمیدانستم و مجبور شدم چندینماه مطالعه و حتی از منابع موزه بریتانیا استفاده کنم. این علاقهای بود که برایم ایجاد شده بود. من بهدنبال دین نمیگشتم، بلکه بهدنبال حکایت و حقیقت بودم. موضوع اعتقاد هست، ولی دین نیست.
او با اشاره به اینکه سالها گرفتار کار کردن در حوزه معماری در کشورهای دیگر بوده است، توضیح داد: اصولا برای انجام کارهای نقاشی و تزیینی در ساختمانهای بزرگ، شرکتهای بزرگ بینالمللی دنبال هنرمندانی میگردند که بتوانند خواست آنها را اجرا کنند. من قبلا طور دیگری فکر میکردم، اما وقتی در جریان این کار افتادم، دیدم خود شرکتهای بزرگ هستند که معماران را انتخاب میکنند. مثلا درباره مسجد شهر ریاض عربستان که کار یک شرکت بینالمللی بود، تمام اسکلت مسجد در کشور کره جنوبی ساخته شد و بعد آن را از هم باز کردند و به عربستان بردند.
وی همچنین اظهار کرد: در سال ۱۹۳۰، بزرگترین تابلویی را که ساختم، حدود پنج متر طول داشت و منظره شهر مکه را با کعبه در میان آن نشان میداد. برای خلق آن مجبور بودم، از نقشهها و کتابهای مختلف استفاده کنم.
او در ادامه نیز اضافه کرد: در کشور عمان، مسجدی است که دورتادور آن، راهرویی وجود دارد. از من خواستند آنجا در هر ستونی، نقشی را از فرهنگ یک مملکت اسلامی بزنم. من از ایران، افغانستان هندوستان، سوریه، عراق تا کشورهای آفریقای شمالی نقشهایی را آنجا کار کردم و حتی اولین رسمالخط قرآن را که نقطه نداشت، نوشتم. اینها را در غرفه هر کشوری گذاشتم، اما وقتی نقش ایران را کار میکردم مانند این بود که قلبم را آنجا میگذاشتم. بقیه نقشها براساس تحقیق بود و عمقی که در ایران بود، در دیگران نبود.
او درباره عضویتش در فدراسیون نقاشان انگلیس نیز توضیح داد: این فدراسیون شاخههای زیادی دارد، مانند نقاشان طبیعتگرا، رنگ روغن، آبرنگ، صحنههای دریا و ... این گروهها همه عضو فدراسیون نقاشان انگلیس هستند. من نیز در سه بخش این فدراسیون عضو هستم. یک دوست نقاش انگلیسی داشتم که من را به یکی از این گروهها معرفی کرد، البته آنها به سادگی افراد را قبول نمیکنند و پنج سال طول کشید تا عضو آنجا شوم. برای این کار باید حدود ۳۰۰ هنرمند رأی بدهند. البته دیدگاههای ناسیونالیستی هم در این زمینه کار میکند.
چطور میشود با تهران آشتی کرد؟
آیوازیان در پایان این گفتوگو با بیان اینکه حالا حدود ۴۵ - ۵۰ سال است از ایران دورم و گاهی چند روزی که به تهران میآیم، فورا از این شهر خارج میشود، اضافه کرد: سالها پیش حدود ۵۰۰ متر پایینتر از فرهنگسرای نیاوران، خانهای را بعد از حدود دو سال کار کردن ساختم که از یک سمت یک طبقه و از سمت دیگر ۵ / ۲ طبقه داشت. چند وقت پیش دیدم، آن خانه از پی دیگر وجود ندارد و به جای آن ساختمانی ۱۵ - ۲۰ طبقه بالا رفته است. در این شرایط چطور میشود با این شهر آشتی کرد؟!
ایسنا / شاهده یوسفی
انتهای پیام
نظرات