• یکشنبه / ۱۶ تیر ۱۳۹۲ / ۱۱:۴۱
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 92041609647
  • منبع : فضای مجازی

می‌خواهم آبرومندانه زندگی کنم

داستان «کاوه» خیلی پیچیدگی ندارد. وقتی فکر می‌کند چقدر راحت به جرم « سرقت با زور توأم با جعل عنوان» به زندان افتاده است، خنده‌اش می‌گیرد. یادش می‌آید که یک روز از روی کنجکاوی معتادی را زیر نظر گرفت. خودش معتاد بود و خوب می‌دانست با تعقیب می‌تواند جاسازی طعمه‌اش را پیدا کند. مرد بیچاره وقتی جاسازش را پیدا کرد کاوه را بالای سر خودش دید. شوکه شده بود. کلی التماسش کرد تا کاوه که ادای مأموران را در می‌آورد رضایت داد، برود؛ اما قبلش همه پول و موادش را گرفت و این آغازی ‌شد برای ادامه راه جرم.

داستان «کاوه» خیلی پیچیدگی ندارد. وقتی فکر می‌کند چقدر راحت به جرم « سرقت با زور توأم با جعل عنوان» به زندان افتاده است، خنده‌اش می‌گیرد. یادش می‌آید که یک روز از روی کنجکاوی معتادی را زیر نظر گرفت. خودش معتاد بود و خوب می‌دانست با تعقیب می‌تواند جاسازی طعمه‌اش را پیدا کند. مرد بیچاره وقتی جاسازش را پیدا کرد کاوه را بالای سر خودش دید. شوکه شده بود. کلی التماسش کرد تا کاوه که ادای مأموران را در می‌آورد رضایت داد، برود؛ اما قبلش همه پول و موادش را گرفت و این آغازی ‌شد برای ادامه راه جرم.

به گزارش ایسنا، مصاحبه روزنامه حمایت با «کاوه» در ادامه می‌آید:

خودت را معرفی کن.

سال 1356 در روستایی حوالی کاشان به دنیا آمدم. از کودکی چوپانی می‌کردم. حدود 14 سالگی به کرج رفتیم و تا دوم دبیرستان درس خواندم. به دلیل علاقه به ورزش درس را نیمه‌تمام رها کردم! گواهینامه پایه یک رانندگی گرفتم و بعد از پایان خدمت با ماشین برادرم کار کردم، اما برادر معتادم بعد از مدتی ماشین را از من گرفت. 5 برادر و یک خواهر دارم. خواهرم پرستار است. خودم هم با دختر دایی‌ام نامزد هستم. او لیسانس ادبیات فرانسه دارد. اوایل که ماجرا را فهمیده بود با من قهر کرد؛ اما الآن به ملاقاتم می‌آید. او مرا بخشیده است. فقط می‌خواهد وقتی بیرون آمدم به کار و زندگی آبرومندانه بچسبم.

چطور معتاد شدی؟

بعد از خدمت سربازی به صورت تفریحی تریاک مصرف می‌کردم؛ اما پس از یک تصادف شدید با موتور که منجر به شکستگی استخوان کتف و انگشتانم شد، مصرفم بیشتر شد. پدر و یکی از برادرانم که تریاک مصرف می‌کردند توصیه کردند که من هم برای تسکین دردم این ماده مخدر را مصرف کنم و اعتیادم از اینجا شروع شد.

چرا دستگیر شدی؟

وقتی اعتیادم سنگین شد، برادرم ترسید و ماشینش را از من گرفت، من هم بیکار شدم و برای تهیه مواد دست به هر کاری ‌زدم. یک روز به شدت خمار بودم، ناگهان موادفروشی را دیدم که به یک بنگلادشی مواد فروخت. او را تحت نظر گرفتم وقتی کارش تمام شد، دنبالش رفتم تا جاسازش را پیدا کنم. به ساختمان نیمه‌کاره‌ای رسیدیم و من بدون برنامه قبلی بالای سرش رفتم؛ به او گفتم مأمور آگاهی هستم. به شدت ترسید و همه موادش را با مقداری پول به من داد تا او را به پاسگاه نبرم. از این کار خوشم آمد؛ یک دست لباس تهیه کردم و بعد از آن منتظر طعمه‌هایم می‌شدم. از روی لباس کاپشن می‌پوشیدم که جلب توجه نکند و طعمه‌هایم را به همین ترتیب شکار می‌کردم.

کسی از تو کارت شناسایی نمی‌خواست؟

نه؛ چون همه آنان خلافکار بودند از سایه مأمور هم می‌ترسیدند. اکثر آنان را موقع ارتکاب جرم گیر می‌انداختم. یک‌بار وقتی یکی از من کارت شناسایی خواست در حالی که سوار ماشینش بودم گفتم پیاده شو تا کارت نشان دهم وقتی پیاده شد کشیده محکمی به او زدم و شروع به بازرسی بدنی او کردم وقتی از ماشینش حدود 50 گرم تریاک درآوردم دیگر حرفی برای گفتن نداشت.

در این مدت کسی تو را نشناخت؟

نه؛ در محله‌های مختلف اقدام به این کار‌می‌کردم و بیشتر وقت‌ها در گوشه‌های خلوت سراغ افراد می‌رفتم.

خانواده‌ات از کارهایت خبر دارند؟

نه؛ البته می‌دانستند خلاف می‌کنم؛ چون می‌دیدند در حالی که همیشه در خانه هستم و کارنمی کنم پول دارم. وقتی می‌پرسیدند پولت را از کجا می‌آوری؟ می‌گفتم جوشکاری می‌کنم.

چطور دستگیر شدی؟

یک دختر باعنوان این‌که من گوشی او را به زور گرفته‌ام از من شکایت کرد. مأموران نیروی انتظامی هم در خیابان مرا دستگیر کردند. من آن دختر را نمی‌شناختم. قاضی به علت سرقت به زور به 2 سال و به علت جعل عنوان به 6 ماه حبس محکومم کرد. الآن 10 ماه را گذرانده‌ام. خانواده‌ام از آن دختر رضایت گرفته‌اند و امیدوارم شامل عفو شوم.

در زندان چه کارهایی می‌کنی؟

اینجا درمان با متادون را شروع کرده‌ام. ورزش هم می‌کنم. واقعاً از کارهای گذشته‌ام پشیمانم. می‌خواهم وقتی آزاد شدم دوباره با ماشین برادرم کار کنم تا هم مخارج زندگی‌ام را تأمین کنم و هم برادرم مواظبم باشد. اهل کار هستم از بچگی کار کرده‌ام. می‌خواهم هرچه زودتر ازدواج کنم و به زندگی‌ام سرو سامان بدهم.

صحبت دیگری نداری؟

من از رفتارهایم پشیمانم. هرگز فکر نمی‌کردم که کارم به اینجا بکشد. من ناخواسته وارد این بازی شدم و الآن از خدا می‌خواهم هر چه زودتر از این وضعیت خلاص شوم. در این مدت که اینجا بودم خیلی فکر کردم. واقعاً از گذشته خودم پشیمان هستم. می‌خواهم از این به بعد همه چیز را از خدا بخواهم و با خدا یک دل و یک رو باشم. می‌خواهم خودم را از مواد دور کنم. بودن در این محیط وحشتناک است آدم هرچقدر هم که اراده داشته باشد وقتی در محیط کثیف اعتیاد قرار می‌گیرد، دچار لغزش می‌شود. اگر امروز اینجا هستم و اگر گذشته خودم را تباه کرده‌ام به دلیل همین اعتیاد است. حالا دیگر نمی‌خواهم آینده را از دست بدهم. می‌خواهم آبرومندانه کار و نانی حلال برای خانواده‌ام تهیه کنم.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha