سپیده رشیدپورایی در یادداشتی نوشت: نوشتن این روزها برایمان بسیار سخت شده است. ما که از سختترین شرایط مثل آتشسوزی، سیل، زلزله و تصادف گرفته تا گرانی گوشت و مرغ و نان و ارزانی جان آمیزاد سخن میگوییم و مینویسیم، ما که در حوادث و اتفافات حضور داریم، در پیچیدهترین شرایط شانه خالی نمیکنیم، به نقاطی میرویم که شاید افراد معمولی در زندگی عادی هیچ وقت مسیرشان نخورد و تجربه نکنند، خطر میکنیم، پای درد دل صدها نفرمینشینیم و با آنان همدردی میکنیم و دست آخر نیز خبرها و گزارشهایی تهیه میکنیم، حالا از نوشتن عاجز شدهایم چون پشت هر کلمهای که میگوییم درد نشسته و هر کلمه به مثابه خنجری در قلبمان است و انگار این نوشتنها ما را هر بار عزادار میکند. اما چاره چیست؟ بالاخره باید این حرفها گفته شود تا بلکه مسئولان اندکی در رفتار و گفتار خود تامل کنند.
چهارشنبه ۲ تیرماه را شاید بتوان یکی از سیاهترین روزهای تاریخ رسانه دانست؛ روزی که اتوبوس حامل خبرنگاران محیط زیست در جاده نقده چپ کرد و مهشاد کریمی و ریحانه یاسینی در آن حادثه کشته و باقی خبرنگاران نیز دچار صدمات روحی و جسمی بسیاری شدند؛ حادثهای که علت آن را نقص فنی ترمز اتوبوس اعلام کردند، هرچند که در ابتدای حادثه خبرنگاران حاضر در آن محل مدعی شدند که اتوبوس از ابتدا ترمز نداشته و برای زودتر رسیدن به مقصد مسیر خود را عوض کرده و از مسیر کوهستانی عبور کرده است؛ مسیری که گفته میشود مردم منطقه از ماشینهای مخصوص آفرود برای تردد در آنجا استفاده میکنند!
البته جزئیات بیشتر این تصادف با یک جستوجوی ساده اینترنتی قابل دسترسی است و هدف از این نوشتار، تکرار جزئیات این رویداد تلخ نیست. آنچه قلم را در این فقره به ضجه واداشته، بیش از خود حادثه - که البته رسیدگی به آن و محاکمه خاطیان حق مسلم خانوادههای عزادار و اهالی رسانه است - واکنش مسئولان مربوطه به این اتفاق است.
بدیهی است وقوع چنین حوادثی که ناشی از سوءمدیریت و خطای انسانی است در هر جای دنیا نیازمند دلجویی از خانوادههای داغدار، عذرخواهی و استعفای جمعی مدیران مربوطه است. اگرچه این کار هم عزیزان داغداران را به آنان بازنمیگرداند ولی حداقل مرهم کوچکی بر دلهای داغدیدهشان خواهد شد. از طرفی جدای بدیهیات، ابراز همدردی با داغدیدگان وظیفه هر انسان عاقل و بالغی است و این بخش دیگر ارتباطی به جایگاه، مسئولیت، میز و صندلی ندارد!
با این حال اما در حادثه واژگونی اتوبوس خبرنگاران، نه تنها هیچیک از مسئولان سازمان محیط زیست اقدامی دلجویانه برای تسلی خاطر بازماندگان نکردند بلکه حتی صحبتهای اخیر رئیس سازمان حفاظت محیط زیست نشان داد که از این حادثه متاسف هم نیست و معتقد است این هم مانند باقی حوادث بوده و به آنان مربوط نمیشود؛ صحبتهایی که نمک بر زخم خانوادههای قربانیان شد و جان و دلشان را آتش زد. حال این سوال در ذهن ایجاد میشود که اگر خبرنگاران سالم میرسیدند و هر یک گزارشی از دستاوردهای این سازمان منتشر میکردند، آن موقع هم آقای کلانتری و سازمان متبوعشان همین حرفها را میزدند و این گزارشها ربطی به آنان نداشت؟
حرف بسیار است اما به این نکات بسنده میکنیم و لازم است بار دیگر به سازمان محیط زیست و شخص آقای کلانتری یادآور شویم که فرستادن گل و بنر و اقدامات نمایشی از این قبیل چاره کار نبوده و نیست و این درد را کم نمیکند و از غم این مصیبت نمیکاهد. آن چیزی که شاید اندکی دل خانوادههای این دو عزیز را آرام کند، محاکمه خاطیان، عذرخواهی سازمان محیط زیست بابت صحبتهای رئیس این سازمان و عذرخواهی و استعفای مسئولان استانی است.
امید است که دولت در روزهای پایانی کار خود مطالبات این خانوادهها و اهالی رسانه را پیگیری کند و اجازه ندهد خون مدافعان آگاهی پایمال شود.
انتهای پیام
نظرات