گفت‌وگو با حمیدرضا نواب دانشمند؛

هنرمندانمان را بردند...

رفته بودم دیدن عباس نواب دانشمند که نفس کم آورد و پسرش گفت‌وگو را ادامه داد؛ از مادرش گفت که او هم بافنده بوده، از خودش که رنگرزی می‌کرده و بیکار شده و بعد، از مردی که می‌خواست ایران را به بزرگ‌ترین تولید کنندۀ ابریشم دنیا تبدیل کند اما چین امانش نداد...

می‌گوید: «کل اصفهان در ردۀ پدرم نداشتیم و نداریم. الان من و برادرهایم کار می‌کنیم و کسری را هم از پدرم یاد گرفته‌ایم، «مشهدی علی» شاگرد پدرم هم هست که کسری می‌داند و ۴ یا ۵ سال از بابام کوچک‌تر است ولی چند سالی است که از کار رنگرزی بیرون آمده. مادرم «مریم قلع ریز» هم بافندۀ فرش بودند.»

سر حرف را با حمیدرضا نواب دانشمند، باز می‌کنم:

مادرتان از چه کسی بافندگی را یاد گرفتند؟

بافندگی را از مادرِ پدرم «مرحوم همدم پری» یاد گرفتند و بیست سال کارکردند، نقش‌های مختلفی می‌بافتند ازجمله لچک و ترنج. 

کارگاه هم داشتند؟

پدرم کمکش کرد تا کارگاه بزند، اول کارگاهی در گزوبرخوار داشتند و بعد هم کارگاهش را در خانه دایر کرد.

مریم قلع ریز، بافندۀ فرش ابریشم.

شما هم کسری کار می‌کنید؟

بله الان هم کسری فقط من و برادرهایم کار می‌کنیم.

رنگ گیاهی یا جوهری؟

هم گیاهی و هم جوهری؛ هر دو را انجام می‌دهیم.

بر اساس سفارش؟

بله، قبلاً هم بر اساس سفارش کارمی‌کردیم اما نسبت سفارش‌ها به قبل الان ، یک به هزار است.

حتماً مواد اولیه هم راحت تهیه نمی‌شود، درست است؟

مصالح خیلی گران است. چیزی الان به نام تولید ابریشم در ایران نیست، همه‌اش دست خارج است. یک‌زمانی که ما ابریشم رنگ می‌کردیم ابریشم کیلویی ۲۰ تومان بود ولی الان سر به فلک گذاشته است.

از ابریشم ایران بگویید.

«حاج اصغر روفیگران» بهترین ابریشم را آورد. او یک سوله بزرگ با ۱۵۰ هزارجریب زمین در جاده شاهین‌شهر احداث کرد و از کرم ابریشم شروع کرد و درخت توت کاشت و به کرم‌ها برگ توت هم می‌داد و درواقع از صفرتا صد را خودش را انجام می‌داد تا کرم به تابیدگی برسد. خیلی کارگر داشت و تولید ابریشم ایران را شروع کرد.

روفیگران خیلی پرکار بود و مثل او در دنیا وجود نداشت. یک‌روز برای من ابریشم آورد و «گفت رنگ کن، نترس جوان رنگ کن، ابریشم هست، برایت می‌آورم، تا دلت بخواهد ابریشم دارم.» که اتفاقاً رنگ زدیم و خوب هم درآمد. اگر آن زمان یعنی ۲۰ سال پیش از روفیگران حمایت می‌شد الان می‌توانستیم خودمان در اصفهان و ایران تولیدکنندۀ ابریشم باشیم؛ اما وقتی حاج اصغر روفیگران ابریشم را تولید کرد این موضوع به گوش چینی‌ها رسید و آن‌ها دید که ابریشمِ روفیگر در دنیا حرف اول را می‌زند درحالی‌که ابریشم مال چین بود، چون روفیگران در ایران رقیب او شده بود، قیمت ابریشم را نصف کرد و روفیگران دید هرکاری کند کمتر از ۳۳ یا ۳۲ هزارتومان نمی‌شود. چین یک سال این کار را کرد تا روفیگران زمین خورد و نتوانست ادامه دهد و در این کار سرخورده شد و دیگر ادامه نداد.

درخت‌های توتی که حالا در همه جای اصفهان وجود دارد همه از ۱۵۰ هزارجریب روفیگران بود که همه را بردند و در همه جای اصفهان کاشتند. بعد، چین که خیالش راحت شد روفیگران از عرصه خارج‌شده، قیمت ابریشم را بالا و بالاتر برد تا آنجا که الان قابل‌کنترل نیست و کیفیت هم پایین است. روفیگران هم پارسال فوت کرد، بچه‌هایش هم در این کار نیامدند ولی روفیگران مرد خیلی پشتکاری داشت. اگر آن زمان در فکر تولید ابریشم بودیم الان در تهیه ابریشم مشکلی نداشتیم.

هنوز هم می‌توانیم به جایگاه پیشین خودمان در هنر برگردیم؟

خیلی از آن‌هایی که استاد بودند رفتند و متأسفانه هر چیزی را هم که نمی‌شود از کتاب درآورد. در مورد فرش هم کوتاهی کردیم و چین و هند و پاکستان آمدند و بردند؛ این اشتباه بود که ۳۰ یا ۴۰ سال پیش استادکارها تمام معلوماتشان را در اختیار خارجی‌ها گذاشتند و آن‌ها نوشتند و فیلم‌برداری کردند و بردند ولی باز هم در ایران هر قومی طرح خودش را دارد و خارجی‌ها نمی‌توانند با اقلیت‌های ما مقابله کنند.

هر جایی از شهر و کشورمان سبک‌هایی هست که ما ندیدیم و چیزهای جدید می‌بینیم ولی کسی تحقیق نکرده است و شما می‌بینید که در یک روستا پیرزنی سبکی دارد که گاهی ما هم از آن اطلاع نداریم؛ پس خارجی‌ها هنوز هم نمی‌توانند با ما رقابت کنند. ایران می‌توانست با فرش تمام اقتصاد خودش را اداره کند. فرش ما هنوز هم حرف برای گفتن دارد. پس خارجی‌ها هیچ‌وقت به ایران نمی‌رسند، شما فیلم‌های قدیم و جدید را ببین، دوربین می‌رود کف زمین و شما فقط فرش ایرانی می‌بینی.  

یک روز من به هنرستان هنرهای زیبا دعوت شدم که کارگاهی بود دربارۀ رنگرزی و یک نفر پاکستانی را به‌عنوان استاد آورده بودند و دربارۀ چگونه رنگ‌زدن نیل حرف می‌زدم و ما باید به حرف‌های او گوش می‌دادیم! این برای ما باعث سرشکستگی بود که او را بیاورند تا دربارۀ رنگرزی حرف بزند! او برای ما از خُم رنگرزی می‌گفت! درحالی‌که پدرم آن‌قدر خُمی رنگ می‌کرد. حالا این‌ها را می‌آورند تا برای ما توضیح بدهند! من هم آنجا را رها کردم و آمدم.

متأسفانه الان وضعیت هنر ایران طوری است که برایشان هنرمند، هنرمند نیست و استاد، استاد نیست. آن زمان که ۵ سال پیش و هفت سال پیش بود و آمدند و از ما مصاحبه گرفتند و تیتر زدند که رنگرزها به خاطره‌ها می‌پیوندند! یعنی از آن زمان می‌دانستند که ما به خاطره می‌پیوندیم یا درست این است که نباید به خاطره بپیوندیم!؟ خاطره یعنی دیگر وجود ندارد درحالی‌که در مورد هنرمندان باید گفت که آن‌ها بدون مرز هستند یعنی هنر آن‌قدر باارزش است که هیچ مرزی برای تو بسته نیست و مرزها را برای تو باز می‌گذارد که هنرت را بدهی.

تا زمانی که استادها زنده هستند باید از هنر آن‌ها استفاده کرد. پدرم از ۶۰ سالگی روی این تخت است و نزدیک سه سال است که به اکسیژن وصل است، خیلی از اطلاعاتش در مورد رنگرزی را دیگر در ذهن ندارد، چرا نباید زودتر کاری کرد؟ هنر ایران از دست رفت ولی بازهم هیچ‌کس نمی‌تواند روی دست ایران بیاید، نباید امثال پدر من را رها کنند. دیر شد، پدربزرگم رفت، او خیلی رنگ‌ها را در ذهنش گذاشت و رفت چون از او نخواستند، خیلی چیزها از ذهن پدر من هم رفته است ولی نباید بگذارند از ذهن ما هم برود. کسی در دنیا مثل ایران نیست و تا دیر نشده باید از استادان رنگرز و بافنده در قید حیات استفاده کرد.

دستان هنرمند رنگرز

چه پیشنهادی دارید؟

می‌دانم که خصوصی کردن فایده ندارد. الان ببینید چقدر بی‌توجهی می‌کنند. دولت باید انرژی و توان و پول بگذارد. بخش خصوصی، داستان است و نمی‌تواند اداره کنند یعنی نمی‌شود. در غیر این صورت هیچ نتیجه‌ای ندارد و قیمت‌ها فقط بالا می‌رود. باید کارخانه‌های دولتی از این موضوع حمایت کنند، دولت باید کارخانه بزند و هرچه استاد است به‌عنوان سرکارگر بگذارد و این‌همه بیکار داریم آن‌ها را در این کار بگذارد و فرش را به عرش ببرند.

از صفر شروع کنند، از تولید پیله ابریشم و پشم و نخ ریسی، از حالا شروع کنند تا ۵ سال دیگر جواب دهد. نباید هنر به خاطره‌ها بپیوندد. پدرم حرف بزند و چاپ شود خوب است اما یکی بگوید و برود که چی؟ درحالی‌که اگر از پدرم استفاده می‌کردند او می‌توانست ۶۰۰ نیرو را اداره کند که فقط از او سؤال کنند.

رنگ، حرف برای گفتن دارد. چرا زمین‌های کشاورزی را توسعه نمی‌دهید که حالا روناس بشود کیلویی ۱۰۰هزارتومان؟ خب رنگرز چطور با این قیمت‌ها کار کند! سفارش نیست. تمام رشته‌ها ته‌مانده‌شان باقی‌مانده و دارد واقعاً به خاطره‌ها می‌پیوندد. صحبت از اساتید و قدردانی خوب است ولی نباید فرصت‌ها را از دست داد. ما باید این‌قدر کار داشته باشم که مدام کارکنیم اما الان من در خانه نشسته‌ام، چرا؟!

خیلی هنرمندان هم مهاجرت کردند چون در ترکیه و چین و کشورهای دیگر مالیات نمی‌دهند، آنجا به هنرمندان رسیدگی می‌کنند، هنرمندان در آنجا نه عوارض می‌دهند نه دارایی و نه مالیات، پول زیاد هم می‌گیرند. کشورهای دیگر هنرمندانِ ما را بردند، رنگرز بردند، بافنده بردند، همه را بردند، چین همه را برد. کرونا بالاخره تمام می‌شود دوباره مردم به فکر خرید می‌افتند ولی وقتی می‌بینند فرش ایرانی آن‌قدر گران شده که نمی‌شود به تیررس آن نزدیک شد سراغ فرش چینی می‌روند.

درمیان بی‌مسئولیتی‌ها و بی‌تدبیری‌ها و کژاندیشی‌ها که نه به هنر بهایی داده می‌شود و نه به هنرمند و بی‌هنران بر صدر نشسته‌اند و جولان می‌دهند، همچنان نه به‌یک‌بار که صدبار تکرار می‌کنیم: هنر چشمۀ زاینده است و دولت پاینده و اگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است و هنرمند هر جا که رود قدر بیند و بر صدر نشیند و بی‌هنر لقمه چیند و سختی بیند...

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۵ بهمن ۱۳۹۹ / ۰۹:۰۰
  • دسته‌بندی: اصفهان
  • کد خبر: 99110502765
  • خبرنگار :