در نخستين نشست از سلسله نشستهاي باستانشناسي دانشگاه تهران، سه باستانشناس به بررسي تشكيلات ميراث فرهنگي و باستانشناسي در ايران پرداختند.
به گزارش خبرنگار بخش ميراث فرهنگي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در اين نشست كه عصر روز گذشته (يكشنبه، 21 آذرماه) در دانشگاه تهران برگزار شد، ابتدا شهرام زارع بهعنوان مجري برنامه با اشاره به كمبود منابع در پيشينهي تشكيلات ميراث فرهنگي و غافل ماندن از تلاشهايي كه براي نگهداري ميراث فرهنگي در 100 سال اخير شده است، گفت: در چندماه گذشته، تعدادي از بناهاي تاريخي كشور مانند خانهي نواب در اصفهان، قصر فيليه در خرمشهر، سراي دلگشا در بازار تهران تخريب شدند كه بخشي از اين قضيه به خلأهاي قانوني 100 سال اخير برميگردد. در اين زمينه، علاوه بر خلأهاي قانوني، به خلأهاي فكري و اطلاعاتي نيز ميتوان اشاره كرد كه مديران سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري دربارهي آنها اطلاعات كافي ندارند.
اين باستانشناس همچنين به برگزاري جشن تولد 73سالگي موزهي ملي ايران اشاره و بيان كرد: موزهي ملي ايران اكنون 94 ساله شده است و اگر بخواهيم به 73سالگي آن اشاره كنيم، بهتر است بگوييم موزهي ايران باستان 73ساله شده است.
در آغاز اين نشست، كاميار عبدي ـ باستانشناس ـ گفت: هميشه بايد دربارهي وضعيت نابسامان ميراث فرهنگي صحبت كنيم، زيرا هيچگاه اوضاع خوب نيست. از دورهي قاجار و بويژه از زمان رضاشاه يكسري پديدههاي جديد از مغربزمين به ايران وارد شد كه يكي از آنها باستانشناسي بود. البته اين مسأله به اين معني نيست كه پيش از آن، باستانشناسي در ايران وجود نداشت، بلكه اين حوزه در اختيار خارجيها بود.
او با اشاره به اينكه ايران هيچگاه به تصرف كشورهاي استعمارگر درنيامد و با وجود جنگ، شرايط بهگونهاي نبود كه تشكيلات باستانشناسي آن دوباره بخواهد ايجاد شود، ادامه داد: در كشورهاي عراق و سوريه نيز تشكيلات باستانشناسي ايجاد شد، ولي در زمانهايي، آنها مستعمرهي كشورهاي ديگر شدند، بويژه عراق كه بهدليل دو جنگ بزرگ دچار شرايط بحراني شد؛ ولي در ايران با وجود وقوع جنگ، چنين شرايطي ايجاد نشد.
وي بيان كرد: افغانستان نيز از جمله كشورهايي است كه بهدليل جنگ، شرايط نامناسبي دارد، ولي بسيار تمايل دارد كه گروههاي خارجي براي كاوش به آنجا بروند، در حالي كه در بسياري از بخشهاي اين كشور امنيت برقرار نيست.
اين باستانشناس ابراز عقيده كرد: مسبب اصلي اين ناهنجاريها و آشفتگيها در وضعيت ميراث فرهنگي و باستانشناسي، سازمان ميراث فرهنگي است كه اولويتهاي خود را گم كرده است.
عبدي توضيح داد: از وقتي گردشگري به ميراث فرهنگي الحاق شد، نميدانم چطور افسار باستانشناسي و ديگر قسمتهاي اين سازمان را به گردشگريها دادند و تمام اين بخشها وسيلهاي براي توسعهي گردشگري شدند، هرچند در گردشگري نيز كارنامهي چندان درخشاني وجود ندارد.
او ادعا كرد: در اين اواخر، ماديگرايي لجامگسيختهاي در ميراث فرهنگي ايجاد شده تا از آن، پول درآورند؛ آيا ايران كشور فقيري است كه بايد از ميراث فرهنگي خود پول درآورد؟
وي افزود: گردشگري در يونان و مصر، منبع مهمي براي درآمد است، زيرا در آن كشورها مانند ايران نفت وجود ندارد. همچنين فكر نميكنم چندصد هزار گردشگري كه به ايران ميآيند، تلنگر كوچكي به اقتصاد ايران وارد كنند. بنابراين اين پرسش پيش ميآيد كه چرا اين ماديگرايي بيحد و حساب پيش آمده است و چرا بايد بناها را اجاره دهيم يا بفروشيم و پول كسب كنيم؟
در ادامهي اين نشست، مهرداد ملكزاده ابتدا تأكيد كرد: در كارنامهي ميراث فرهنگي نخست بايد به بحث تاريخچهي آن اشاره كرد و سپس با تحليل چرايي وضعيت موجود، بحثهاي انتقادي را مطرح كرد.
اين باستانشناس با اشاره به فعاليتهايي كه در سازمان ميراث فرهنگي و گردشگري انجام ميدهد، گفت: اگر بخواهيم برخي شرايط را نقد كنيم، پيشنهاد ميكنم نگاه خود را قدري از جهتهاي ديگر به اين قضيه معطوف و به اين فكر كنيم كه اگر مشكلاتي در حوزهي باستانشناسي ايران وجود دارد، دليل آن چيست؟ انتقاد از آنها ما را به كجا ميرساند؟ آيا اكنون ميراث فرهنگي و باستانشناسي ايران يك دورهي بحراني را پشت سر ميگذارد؟ شرايط باستانشناسي ما با 30 سال پيش چقدر تفاوت كرده است؟
او بيان كرد: تا زماني كه ما همين هستيم، باستانشناسي ما نيز همين است. اگر بحراني در اين زمينه وجود دارد، آن بحران فرهنگي و هويتي است، نه بحران سياسي. مشكلي كه جماعت باستانشناس و اهل ميراث فرهنگي با جامعهي فرهنگي امروز ايران دارد، در همين بحث خلاصه ميشود.
وي ادامه داد: اصرار دارم كه نگاه ما از انتقاد بهصورت يكپارچه وسعت پيدا كند و به يك تعامل در اين زمينه برسيم. اگر مدير خوبي در حوزهي باستانشناسي وجود داشته است، بايد زمينهها و حركتهاي او را بسنجيم. همچنين بايد اين قضيه را مدنظر قرار دهيم كه اگر مديران بعدي آن زمينهها و حركتها را نتوانستند دنبال كنند، حتما ظرفيتها متفاوت بوده است.
ملكزاده افزود: با پيروزي انقلاب اسلامي و بهوجود آمدن انقلاب فرهنگي، همهي بنيانها يكباره زير و رو شدند. هر آنچه پيش از سال 1357 ارزش بود، بعد از آن به ضد ارزش تبديل شد و برعكس. باستانشناسي در ايران نيز همين كش و قوسها را داشته است. حال اين پرسش مطرح ميشود كه آيا باستانشناسان ايراني با اين اتفاق بزرگ، ارتباط مناسبي را توانستند برقرار كنند؟ آيا توانستند معاني و تعاريف جديدي از باستانشناسي بعد از سال 1357 ارائه كنند؟
به گزارش ايسنا، عمران گاراژيان نيز در اين نشست، با تأكيد بر اينكه هرچند دو حوزهي باستانشناسي و ميراث فرهنگي در برخي نقاط با يكديگر همپوشاني دارند، اما باستانشناسي بايد از ميراث فرهنگي تفكيك شود، اظهار كرد: باستانشناسي از چهار زيرساخت تشكيل شده كه مهمترين ركن آن وجود باستانشناس است. اگر اين شخصيت وجود نداشته باشد، اثر شناسايي نميشود.
اين باستانشناس ادامه داد: برداشتها از واقعيتهاي مادي و ساختارهاي فرهنگي براي آثار باستانشناسي، تئوريها، روشها و بافتارهاي جامعهي معاصر از ديگر ركنها و زيرساختهاي باستانشناسي است كه در تعريف باستانشناسي آمده و باستانشناسان ايراني آن را از ياد بردهاند. ما در جامعهي معاصر متعهد هستيم و بايد رسالت داشته باشيم، ولي اكنون هيچكدام از اينها را نداريم.
اين مدرس دانشگاه در بيان تفاوتهاي ميراث فرهنگي و باستانشناسي، توضيح داد: ميراث فرهنگي ضرورتا متعلق به گذشته و بافتاري مرده است و وجهي اداري و اجرايي آن غني است. در حالي كه دانش باستانشناسي با جامعهي معاصر درگير است و بيش از هرچيز، ارائهي برداشتهاي معاصر از گذشته در آن ضروري است. در واقع، اعتبار باستانشناسي از جامعهي معاصر گرفته ميشود.
در ادامه، ملكزاده وجود مكتب در علم باستانشناسي را رد كرد و گفت: باستانشناسي در هيچ مكتبي بار نيامده است. اگر نگاه ما فقط اين باشد و دنبال انتقادهاي كوبنده در اين زمينه باشيم، بدون يافتن راه حل به بيراهه ميرويم.
اين باستانشناس بيان كرد: بحران در باستانشناسي ايران، حدود 50 سال پيشينه دارد. مهمترين بحران در حوزهي باستانشناسي به دورهي پهلوي برميگردد كه با اين علم بهعنوان ابزاري براي رفع نياز برخورد كردند.
ملكزاده با اشاره به اينكه باستانشناسي در اوايل قرن بيستم وسيلهاي براي تحكيم وحدت ملي ايران و نشان دادن ويژگيهاي فرهنگي ايران ميتوانست باشد، اظهار كرد: اكنون مهمترين مشكل باستانشناسي ايران تصميمگيري كلان كشور براي باستانشناسي ماست. هنوز به اين علم به آن معني نگاه ميشود كه به دورهي پهلوي متعلق است. به همين دليل، وحدت ملي ايران و تحكيم عناصر و شناخت معنوي ايران در اين علم تركيب ميشود.
او ادامه داد: باستانشناسي بايد بهروز باشد و نيازهاي بيشتري را حل كند. تا وقتي بحران هويت را در اين علم نتوانيم حل كنيم و مفهوم اصلي باستانشناسي را به ديگران معرفي نكنيم، اين مشكل همچنان وجود خواهد داشت.
وي تأكيد كرد: من هنوز اصرار دارم كه باستانشناسي و ميراث فرهنگي ايران دچار بحران است؛ اما اين بحران به هويت اين دو حوزه برميگردد.
گاراژيان در ادامهي اين نشست، با اشاره به ساختار اداري و اجتماعي بحث ميراث فرهنگي و تفكيك ساختار اين دو علم از يكديگر، گفت: من به اين قائل نيستم كه ناسيوناليسم و هويت فرهنگي در باستانشناسي وسيلهاي براي تحكيم وحدت ملي ايران است، بلكه باستانشناسي ابزاري است تا باستانشناسان را بهعنوان يك فرد براي جامعهي مدني داراي تعهد كند.
او بيان كرد: با توجه به تناسب بافتار جامعهي امروز، ناگزير هستيم به تعريفي از رسالت و تعهد براي جامعهي ايران و باستانشناسان آن بپردازيم. باستانشناسي بهعنوان يك دانش مدرن، چيزهايي را از گذشته ميگيرد و زماني آنها را شرح و توسعه ميدهد. امروز يكي از مهمترين دلايلي كه باستانشناسي از عرصههاي اجتماعي حذف شده، از دست دادن تعهد خود نسبت به جامعهي معاصر است. جامعهي معاصر مسائل خاص خود را دارد. باستانشناسي امروز نيز يك رسالت جديد متناسب با جامعهي معاصر ميخواهد.
عبدي نيز در ادامهي سخنان گاراژيان، گفت: پيش از انقلاب و پس از آن، جامعهي باستانشناسي ايران يك جامعهي غيرسياسي بود. هيچ تأكيد يا فشاري از سوي دولت نيست كه دورههاي اسلامي كار شوند و دورههاي پيش از اسلام بيتوجه بمانند.
اين باستانشناس بهعنوان ديدگاه اختصاصي خود، توضيح داد: باستانشناس وظيفه ندارد دربارهي روند رشد گياهان يا جانوران به مردم يك روستا توضيح بدهد. باستانشناسي علمي است كه گوينده و شنوندهي آن خود ما هستيم. ما رسالتي دربارهي عامهي مردم نداريم، زيرا مردم آمادگي آن را ندارند. يك باستانشناس ميتواند دانشمند، پژوهشگر و محقق باشد. بايد عدهاي اين اطلاعات تخصصي را تجزيه و تحليل كنند، بهنحوي كه براي عامهي مردم قابل فهم باشد.
گاراژيان نيز اظهار كرد: مشكل باستانشناسان اين است كه در گذشته، برداشتها از كارهاي آنها بدون كنترل و رسالت خودشان انجام شده است. ما به تعهد نياز داريم. ما در جامعهي امروز حذف شدهايم، چون هيچ تعهدي را برعهده نگرفتهايم. ايران مانند جامعهي جهاني به يك رسالت جهاني نياز دارد.
در ادامهي اين نشست، عبدي گفت: برخي كشورهاي خارجي با بهرهگيري از دستاوردهاي باستانشناسان كشورهاي ديگر، براي پيشرفت در علمي كه هيچ سابقهاي در آن ندارند، تلاش ميكنند. آنها هيچ چيزي را جعل نميكنند، ولي دانستههاي خود را در راه تقويت اين علم در كشورهاي ديگر بروز ميدهند و از آن استفاده ميكنند.
او افزود: وقتي متوليان باستانشناسي ما آنقدر دلمشغولي دارند كه به اين مسائل نميپردازند، اين قضيه سبب سرافكندگي ميشود كه كشوري مانند قطر بخواهد چوگان را به نام ورزش باستاني خود ثبت كند و ميراث فرهنگي ايران براي خدشه وارد نشدن به روابطش با اين كشور، ميگويد مذاكره ميكنيم تا اين ورزش به نام دو كشور باشد.
گاراژيان نيز با تأييد سخنان عبدي ادامه داد: در جامعهي كنوني علاوه بر لايههايي كه خود را در آن دفن كردهايم، نيازمند بازنگري در جامعهي معاصر هستيم. ما ابزاري در دست ساختار قدرت هستيم.
او با طرح اين پرسش كه چه زماني قانون عتيقات درست شد؟ گفت: علاج واقعه را بايد قبل از وقوع كرد؛ آنچه امروز بر سر ما ميآيد، از بنيانهايي ناشي ميشود كه سطوح امروزي آن مناسب نيست، چون ما در اين رويكرد، رسالت و تعهد نداريم. در اين زمينه، خلأ قانوني بيداد ميكند. يك نفر را در مجلس شوراي اسلامي نداريم كه اطلاعات كافي دربارهي كليات دانش ما و حساسيت آن داشته باشد. دهها سال است كه سليقهها براي ما تصميم ميگيرند.
عبدي نيز وضعيت كنوني باستانشناسي در ايران را به انساني تشبيه كرد كه يك تريلي هجدهچرخ از روي آن رد شده و همهي دندههاي آن خرد شده است، ولي پزشك پس از معاينهي اين انسان ميگويد اگر دماغش را عمل كنيم بهتر ميشود.
او گفت: ما باستانشناسان، يك جامعهي درونگرا هستيم. در تاريخ باستانشناسي ايران از دكتر نگهبان بالاتر كسي را نداريم، هرچند اكنون آقاياني مانند حجت و بهشتي جزو سران ميراث فرهنگي هستند، ولي باستانشناس نيستند. باستانشناسان نيز بايد حضور تأثيرگذاري داشته باشند و شخصيتهاي سياسي را پرورش دهند تا وراي رسالت باستانشناسي خود در حوزههاي قانوني و سياسي نفوذ داشته باشند.
اين باستانشناس معتقد است: هيچ مسير قانوني وجود ندارد كه از حقوق باستانشناسان دفاع كند.
گاراژيان نيز تأكيد كرد: نياز داريم تا بهصورت تكلايه و تكرويكردي جلو نرويم. زماني كه شرايط بد ميشود، ما بهجاي اينكه درها را باز كنيم، قفل آنها را محكمتر ميكنيم.
وي با اشاره به نبود معيارهاي ارزيابي در حوزهي باستانشناسي ايران، افزود: در اين حوزه، فرد معيارشناس نداريم.
اما ملكزاده با رد سخن گاراژيان دربارهي بحث تعهد و رسالت در باستانشناسي، گفت: ما چيزي به اسم رسالت باستانشناسي نداريم، اصلا موضوع تعهد و رسالت در اين حوزه چيست؟
به گزارش ايسنا، عبدي نيز دربارهي مهمترين مخاطرات در دههي اخير، بيان كرد: افراد غيرمتخصصي كه در رأس تشكيلات ميراث فرهنگي و باستانشناسي بوده و هستند، با الفباي باستانشناسي آشنايي ندارند و در اين ميان، باستانشناسان صرفا دستورات اين افراد را انجام ميدهند. اين مهمترين معضل و مخاطره در اين حوزه است.
اين باستانشناس ادامه داد: اكنون بيشتر افراد در سازمان ميراث فرهنگي فكر ميكنند، همهچيز را دربارهي ميراث فرهنگي و باستانشناسي ميدانند. اين مشكلي است كه علم باستانشناسي در ايران با آن روبهروست و حتا بهنظر ميرسد، كدورتهايي در اين حوزه وجود دارد كه به اين علم آسيب وارد ميكند.
ملكزاده نيز دربارهي مهمترين مخاطرات باستانشناسي در دههي اخير با بيان اينكه اكنون مشكلات دههي 60 جديتر شده است، اظهار كرد: اين مخاطرات از 30 سال گذشته آغاز و در يك دههي اخير جديتر به آن پرداخته شده است.
براساس اعلام مجري برنامه، دومين جلسه از اين سلسله نشستها، 29 آذرماه ساعت 15 در سالن كمال دانشكدهي ادبيات دانشگاه تهران برگزار ميشود.
انتهاي پيام