دنیا قابضی یک مربی ورزشی در استان خوزستان است، مربیای که علاوه بر ورزش در حوزه های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی نیز کارهای خوبی انجام داده است. او در ورزش برای رسیدن شاگردانش به سکوهای برتر از هیچ چیزی دریغ نمی کند و اگرچه خودش هنوز مادرش نشده است اما به خوبی نقش مادری را برای شاگردانش ایفا می کند. دنیا از کودکی تاکنون، روزهای توام با چالش را برای قرار گرفتن در مسیر فعلی که انتظارش را می کشیده، پشت سر گذاشته است. او می گوید در مسیر زندگی اش هرگاه جاده را به رویش خراب میکردند و میخواستند بگویند جاده در دست تعمیر است، از جادههای خاکی برای رسیدن به اهدافش پیش رفته است.
به گزارش ایسنا، دنیا می گوید حتی در روزهای سخت بیماری، همیشه تلاش کرده قوی باشد. او سال هاست که به دنبال تزریق همین واژه قوی بودن به شاگردانش در ورزش است. کلام خاصی دارد و امیدواری از جمله جمله ای که به زبان می آورد، مشخص است. نگاهش به آینده دختران خوزستانی در ورزش نیز روشن است، دخترانی که از نگاه او پر از استعداد برای تبدیل شدن به زنان موفق ایران هستند.
در ادامه گفت و گوی ایسنا را با دنیا قابضی می خوانید.
آغاز مسیر ورزشی
"پدر من یک ورزشکار و از اساتید کمربند مشکی تکواندو بود و یک سالن ورزشی خانوادگی داشتیم که در کودکی من، خواهرم و پسرعموهایم همیشه در همین سال ورزش می کردیم. من در تکواندو کمربند آبی داشتم و صاحب مقام استانی هم بودم. البته بعد از فوت عموی ام احساس کردن تکواندو با شرایط روحی من سازگار نیست و این رشته را کنار گذاشتم و سال ۹۴ بعد از شکست بیماری و سلام دوباره به زندگی که در ادامه درباره آن خواهم گفت، وارد رشته آمادگی جسمانی شدم و توانستم در تهران مدرک مربیگری این رشته را به دست بیارم. سپس وارد رشته های آمادگی جسمانی، فیتنس و ایستاتیس شدم. ایستاتیس رشتهای از خانواده ورزشی او اسپورت است که در این رشته هنری ورزشی با خلاقیتی که داشتم به نظرم راه صدساله را یک شبه رفتم، هرچند از سوی مسئولان ورزش استان مورد بی مهری قرار گرفتم اما هیچ وقت ناامید نشدم و حتی ورزشکاران افسرده و بیماری داشتم که آن ها را به واسطه همین ورزش به زندگی برگرداندم.
وقتی تلاش ها جواب داد
فعالیت در رشته اواسپورت و کار زیر نظر استاد منوچهری که از چهره های بین المللی است، واقعا من را با دنیای اصیل رشته اواسپورت آشنا کرد. شاید باورتان نشود در این مسیر ورزشی سختی های زیادی کشیدم اما همیشه سخت تر تلاش کردم تا از هیچ مسیری در زندگی که آن را انتخاب کرده ام، بازنمانم. در ادامه نیز توانستم در همین او اسپورت مسئولیت بگیرم و در استان خوزستان نماینده این سبک در کشور شدم. ضمن این که دو دوره نیز مربی تیم ملی اواسپورت بودم و در نهایت تمام تلاش و سختی هایی که در این مسیر کشیدم با نایب قهرمانی تیم در مسابقات جهانی به ثمر نشست. یادم نمی رود که در برخی اعزام ها چون محل اسکان شاگردانم مهیا نمی شد، آن ها به خانه خودم در تهران می بردم. حتی در مقطعی مسئولان ورزش استان از این کار گله مند شدند اما من نمی توانستم شاگردانم را که به هزار امید در این مسیر قدم گذاشته بودند به خاطر فراهم نشدن محل اسکان به مسابقات نبرم و امید و آرزویشان را از دست بدهند. من خودم را محکوم به این کرده بودم که در هر شرایطی با ورزش، امید را به دختران جوان و نوجوان استانم تزریق کنم چون می دانستم آن ها می توانند. شاید باورتان نشود من حتی شب قبل از مسابقات مثل یک مادر در کنار بازیکنانم بودم و برای آن ها حتی میوه خورد می کردم و به دهانشان می گذاشتم. من تمام تلاشم را می کردم تا شاگردانم موفق و امیدوار باشند. همیشه با شاگردانم صحبت می کردم و متوجه بودم در دنیای پاکی که دارند، چقدر اهداف شان بزرگ است و همین من را مصمم می کرد که علیرغم گرفتاری های شخصی و کاریام، بیشتر کنارشان باشم و برایشان وقت بگذارم.
قدرت اهرم عشق مقابل بیمهریها
به تازگی نیز وارد رشته فاکشنال فیتنس زیر نظر شیهان عسکر آزادیان شدم و اکنون در خوزستان دبیر این رشته و در کشور روابط عمومی آن هستم. من در مسیر ورزشی نیز در مقابل بی توجهی ها با اهرم عشق و هدفم توانستم تمام موانع را از سر راهم بر دارم. من واقعا دوست ندارم خیلی به سختی های مسیر ورزشی ام بپردازم اما خیلی تنها بودم و نمی خواهم از بی مهری مطلق بگویم اما نگاهی که باید به من می شد نشد اما تلاش می کردم تا در این جنگ نابرابر برنده باشم. در خیلی از اعزام ها شاگردانم از خوزستان به مسابقات کشوری سعی کردم هم مربی، هم سرپرست و هم مادر باشم. من حتی بدون این که بودجه ای دریافت کنم از جیب خود هزینه می کردم تا شاگردان موفق باشند و حتی اگر مدالی هم کسب نشود حداقل از نظر روحی به واسطه ورزش توانسته باشم آن ها را در شرایط خوبی قرار دهم. حتی آن روزی که شاگردم گوشواره اش را فروخت تا بتواند در مسابقات شرکت کند، اگرچه از این کار دلگیر شدم اما خوشحال بودم که برای هدفش ارزش قائل است. اگرچه بسیاری از ورزشکاران خانم به خاطر عدم حمایت های مالی و معنوی خانه نشین شده اند ولی معتقدم با توجه ویژه به ورزش زنان، آن ها می توانند بیش از این در میادین بین المللی بدرخشند.
یک خاطره
اولین باشگاهی که در آن مربیگری کردم، این کار را با کمترین امکانات در آن باشگاه انجام دادم. حتی آن اوایل بدون حقوق کار می کرد زیرا عاشق رشته ام بودم و عمق هنر این رشته را می دانستم. حتی بعدها که برای مربیگری رشته ایساتیس در باشگاهی مشغول به فعالیت شدم، برق آن سالن ورزشی به صورت مرتب قطع می شد و متاسفانه بوی تعفن فاضلاب سالن نیز عصبی کننده بود اما با شادی رشته و هنر مربیگری، کاری می کردم. یادم نمی رود که در همین شرایط کلاسم ۹۸ هنرجو در یک سکشن داشتم، در حالی که در سالن کناری باشگاه ما که کاملا مجهز بود، در همین رشته ۲۰ شاگرد هم حضور پیدا نمی کرد.
ورزش دستخوش سیاسی کاریها
یکی از مهمترین مولفه های توسعه جامعه ورزشی که می تواند سلامت بخش روانی ورزشکاران و در پس آن نشاط اجتماعی را رقم بزند، حضور یک وزیر ورزشی است که روانشناس هم باشد چرا که ورزش با افکار و روان افراد ارتباط مستقیم دارد اما شوربختانه حوزه ورزش دستخوش سیاسی کاری های مسولیتی شده است که نه تنها آسیب بخش اجتماعی است، بلکه از توسعه روابط بین المللی و صلح جهانی جلوگیری می کند. ورزش تعریف صلح جهانی است چون افکار و افراد سالم در رقابت های با نشاط و دوستانه باهم ارتباطات سازنده خواهند داشت و به همین رو مهمترین زیرساخت کنترل احساسات اجتماعی و درمان افکار عمومی در جهت ساخت یک جامعه متمدن و توسعه مند است اما امروزه شاهد بی توجهی مادی و معنوی مسئولان نسبت به ورزش هستیم، بی آنکه نه تنها تبعات اقتصادی بلکه پیامدهای معنوی خلاهای موجود در جامعه ورزشی را در نظر بگیرند.
تلاشی به گستردگی نامش "دنیا"
من هیچ وقت سعی نکردم در دنیای رقابت با کسی باشم و زندگی کنم و تلاش کردم به گستردگی نامم یعنی "دنیا" در اندیشه رسیدن به اهدافم باشم. همیشه در مسیر زندگیام آرمانهای زندگیام متفاوت و گسترده بودهاند و به همین دلیل علیرغم این که همیشه در مسیر زندگی ورزشی، فرهنگی و اجتماعی با مخالفان زیادی مواجه شدهام، تلاش کردهام این افراد را نادیده بگیرم. هر جا به دنبال حذف من بودند من در اندیشه سبقت بودم و هر جا که ریشه من را زدند، من از جای دیگر مجددا سبز شدم. گاهی جاده را خراب میکردند و میخواستند بگویند جاده در دست تعمیر است اما من از جادههای خاکی برای رسیدن به اهدافم پیش میرفتم. دختری بودم که همیشه مسیر آرمانی مشخصی داشتم و معتقد بودم سرمنشأ و ریشه سبز نهادینه شده در اندیشه هر انسان موفقی عشق است و از بچگی بدون اغراق میگویم که نسبت به اهدافم عشق داشتم و البته این نشأت گرفته از فضای خانوادگیام بود.
دختر هزار چشم
به جرأت میگویم چندبعدی بودنم در بخش ورزش و حوزههای فرهنگی، هنری، اجتماعی و سیاسی را به صورت ارث از خاندانم دریافت کردهام. من از کودکی عاشق کسانی بودم و هستم که من را دوست داشتند و من را دیدند. زمانی که برای هر فردی ناپیدا بودم، در حال تلاش بودم. اگرچه همیشه در فعالیتهای اجتماعی، فرهنگی و ورزشی با جنگهای نابرابر انتقادات مواجه میشدم اما وقتی کار نویسندگی را آغاز کردم و با بهشت توصیف تعریفات اساتیدی چون وحید کیانی ترانهسرای معروف خوزستانی مواجه میشدم تا جایی که او قلمم را اسطوره درد اساطیری نامید و حتی وقتی یکی از دوستانم به نام پدرام طاهری که اگرچه چشمانش نمیبیند اما اندیشهاش به وضوح میبیند، من را دختر هزار چشم معرفی میکند، اینها انگیزههایی بود که من را به سمت مسیرهای آرمانیام سوق داد. مواردی که بر اندیشههای کوچک مخالفینم میارزد.
نقش خانواده در موفقیت های دنیا
خانواده من یک خانواده سیاستدان هم هستند و همین باعث شد من از بچگی ضمیر ناخودآگاه و چشم ظاهریام با موضوعات سیاسی آشنا شود. زمانی که وارد دوران دبستان شدم با توجه به اینکه پدرم یک فرد ورزشی و معاون بنیاد جانبازان استان کهگیلویه و بویراحمد بود خیلی ما را درگیر فعالیتهای فرهنگی میکرد و من آن موقع حافظ جزء ۳۰ قرآن بودم و در مسابقهای که برگزار شد نیز اول شدم. از همان دبستان پدرم روی ابعاد مختلف رفتاری ما کار میکرد و علاقهمند بود که ما در ابعاد مختلف ورزشی، فرهنگی و هنری حضور موفقی داشته باشیم. ضمن اینکه همیشه درسهای اخلاق و آداب معاشرت را نیز در جمعهای خانوادگی به ما آموزش میدادند و حتی جلساتی به عنوان جلسات نقد در خانواده برگزار میشد و در واقع جلسات آسیبشناسی داشتیم. زمانی هم که وارد مقطع راهنمایی شدم، عمویم که به او لقب دکتر حسابی میدادند و از فیزیکدانان برتر استان کهگیلویه و بویراحمد بود، مشاور تحصیلی من بود که متأسفانه وی را در سال ۹۲ از دست دادم. سال ۷۴ زمانی که اول راهنمایی بودم در یک سمینار علمی ملی شرکت کردم و توانستم برنده مقام اول مقالهای با عنوان «انرژی» شوم و همین اولین فعالیت رسمی من برای ورود به جامعه بود و بعد هم اقدام به نوشتن مقالهای با عنوان «حق زن در اسلام» از نگاه شهید مطهری کردم. من این دو مقاله علمی و شرعی را همزمان با هم نوشتم.در مقطع راهنمایی حتی برگزارکننده مناسبتهای فرهنگی بودم و همزمان تئاتر هم بازی میکردم و در ورزش نیز فعالیت داشتم.
اشک برای عشق
در دوران دبیرستان که باید انتخاب رشته می کردم چون نمیخواستم سنتشکن ساختار خانوادگیام باشم، رشته تجربی را برای ادامه تحصیل انتخاب کردم که در دوره دبیرستان موفق هم بودم اما چون عشق من با وکالت و رشته حقوق نهادینه شده بود و خیلی دوست داشتم فعال حقوق بشر شوم، وقتی پشت کنکور بودم با یک مددکار اجتماعی ارتباط برقرار کردم و در واقع به دنبال رسیدن راهی برای ورود به مسیرهای آرمانیام بودم. در آن مقطع بدون آنکه خانوادهام اطلاع داشته باشند، در حالی که قرار بود در رشته تجربی برای ورود به پزشکی آماده شوم، به صورت مخفیانه مشغول به خواندن درسهای رشته حقوق در رشته انسانی بودم. یادم هست یک وقتهایی در این مسیر اشک میریختم زیرا رشته حقوق برایم ناشناخته بودم اما فقط میدانستم به آن عشق دارم اما کسی را نداشتم که در این مسیر به من کمک کند.
ازدواج؛ انتخاب دیگر بر خلاف رسم خانوادگی
من در مقطع سوم دبیرستان مشغول به تحصیل بودم که خانواده همسرم به خواستگاری من آمدند و این هم برخلاف رسم خانوادگیمان بود زیرا اول باید وارد دانشگاه میشدیم، بعد ازدواج میکردیم که من باز هم ساختارشکنی کردم. البته من با احترام روبهروی خانوادهام ایستادم و از آن ها خواستم که به من اجازه دهند به خواستگارم جواب مثبت بدهم زیرا معتقد بودم خانواده همسرم و خود او از نظر جایگاه علمی، اصالت خانوادگی و سیاسی در شرایط خوبی هستند و میتوانند به من در ادامه مسیر زندگی کمک کنند. در واقع وقتی دیدم که همسرم و خانوادهاش با پارامترهای عاطفی و تحصیلی من همخوانی دارند پذیرفتم وارد زندگی متاهلی شوم.
آغاز رزمندگی برای رسیدن به اهداف آرمانی
زمانی که وارد زندگی متأهلی شدم آمادگی لازم را نداشتم و از نظر عاطفی وارد یک دنیای فرهنگی شدم که کاملاً متفاوت بود. آن موقع فکر میکردم از یک دنیا به یک جهان دیگر مهاجرت کردم و آنجا بود که حس میکردم باید نقش یک رزمنده را بازی کنم. پیش از این پدرم حضورش در جبهههای جنگ را برایم ترسیم کرده بودم و من هم تلاش میکردم از الگوریتمهای خانوادگیام استفاده کنم و تضادهایی که وجود داشت را به تفاهم تبدیل کنم. واقعاً در زندگی متاهلی ابتدا توانستم زندگی فردیام را همخوان، هممسیر و همصدای مسیر آرمانیام کنم و بعد هم با درک عمیمق و فهیم همسرم نیز توانستیم به تحمل تفاوتها برسیم که البته در این مسیر بار بیشتر بر دوش همسرم و خانواده محترمش بود و من توانستم فضای غریبانه را به یک فضای تفاهم تبدیل کنم. من رزمندگی برای رسیدن به اهداف آرمانیام را از همین جا شروع کردم.
بالاخره همان شد که دنیا می خواست
آن زمان شاید حتی کارکردن زن در جامعه با یک نگاه عقیدتی و سنتی همراه بود ولی من توانستم این موانع را به صورت تفاهم تحمل کنم و نگاهها را مهربانهتر کردم و زندگیام را حفظ کردم. بالاخره وارد دانشگاه آزاد و رشته حقوق شدم و خانوادهام با یک سورپرایز مواجه شدند، آن هم زمانی که پدرم در بستر بیماری بود و زمانی که به او خبر دادند که "دنیا" نفر اول دانشکده حقوق شده است، اشک شوق ریخت. البته زمانی که خواستم کنکور بدهم خیلی امیدی به قبولی نداشتم زیرا پشت در محل آزمون کنکورم هیچ کسی منتظر پیروزی من نبود و از قبل مورد حمایت عاطفی و امنیتی قرار نگرفته بودم چرا که همه از من انتظار پزشک شدن داشتند و من به تنهایی به رشته حقوق ورود کرده بودم. زمانی که در محل آزمون حاضر شدم احساس میکردم فقط این عشق است که در حال جواب دادن به سؤالات کنکور است.
تنها جایی که دنیا اصلا قوی نبود
زمانی هم که وارد دانشگاه شدم با توجه به اینکه همسرم سرباز بود یکسری تنهاییهایی را متحمل بودم و در واقع امنیت عاطفی نداشتم و آن موقع در یک شهر غریب زندگی میکردم و همسرم نیز سربازیاش در شیراز بود و خانوادهام نیز ساکن شهر دیگری بودند. من باز هم به خودم میگفتم تو یک دختر مبارز هستی و باز هم مجاهدت کن و نترس و تنهایی در مسیرت پیش برو. در دوران دانشجویی نیز حتی دانشجویی بودم که یکسری ایدهها خلق کردم و حتی اقدام به برگزاری جلسات گفتمانهای فرهنگی و اجتماعی داشتم. البته سال ۹۲ زمانی که عمویم فوت کرد من از زندگی خداحافظی کردم و دچار عارضههای جسمی شدم و دچار پنج بیماری خطرناک شدم و در واقع میتوانم بگویم چشمم را به روی زندگی بستم. در آن برهه برای درمان به تهران اعزام شدم و همین باعث ایجاد وقفهای بین فعالیتهایم شد. به جرات میتوانم بگویم تنها زمانی که دختر قوی نبودم و شکست خوردم بعد از فوت عمویم بود. من فکر میکردم دنیای عاطفی بعد از عمویم دیگر برایم زیبا نیست و دیگر نمیتوانم چشمم را به روی زندگی باز کنم اما مجدداً بلند شدم. بعد هم در برهه ای سخت بیمار شدم اما وقتی در بیمارستان تهران برای رفتن به اتاق عمل بستری بودم، وقتی دیدم یک خانم حالش خیلی بد است، نوبت خود را به او دادم. من در همان شرایط سخت بیماری هم عشق ورزیدن به مردم را دوست داشتم. همان چیزی که از کودکی در من نهادینه شده بود.
قدردانی از خدا
در ادامه بعد از پایان مقطع کارشناسی وارد مقطع کارشناسی ارشد شدم و در شرایطی که همچنان با دردهایی از بیماریام مواجه بودم اما به هر سختی که بود، درس خواندم تا به اهدافم چه در ورزش و چه حیطه اجتماعی و سیاسی برسم. الان هم در جایی هستم که بابت لحظه لحظه ای که سپری کرده ام قدردان خدا هستم. این مسیر برای من تمام شدنی نیست و در ورزش نیز مسیرهایی به روی من باز شده است که می خواهم به واسطه آن به مردم خوزستان خدمت کنم. می خواهم نوجوانان و جوانان زیادی را با فعالیت در رشته های ورزشی به آن چه می خواهند برسانم. البته در این مسیر باید کمک مسئولان خوزستان را هم بیش از پیش داشته باشیم. دختران خوزستانی در ورزش استعداد ناب هستند، استعدادهایی که با بهای بیشتر می توان آن ها را به عنوان زنان موفق جامعه زنان ایران معرفی کرد."
انتهای پیام