به گزارش ایسنا، آنچه در ذیل خواهد آمد، ماجرای به دام افتادن یکی از کارمندان دولت است. معاشرت با افراد خارجی بدون درنظر گرفتن حساسیتها، بیاهمیت تلقی کردن خواستههای افسران اطلاعاتی حریف، ناآشنایی با شگردهای سرویسهای اطلاعاتی در زمینه استخدام افراد به منظور جاسوسی همراه با انگیزه مالی و دریافت پول ازجمله مسائلی بود که دشمن را در جلب همکاری وی موفق گردانید:
«آقای الف» به علت ارتباط با عناصر بیگانه و انجام جاسوسی دستگیر و زندانی شد. اگر وی با توجه به تحصیلات عالیه خود تعمق بیشتری کرده و خطر را احساس کرده بود، محققاً به مدارج عالیتری میرسید. انگیزه آقای الف در همکاری با بیگانه، ندانمکاری و بیتوجهی به کیفیت نزدیکی با بیگانه و ترس از مجازات بعدی بوده است. وی تصور نمیکرد اطلاعاتی که به بیگانه میدهد، جنبه جاسوسی دارد، بلکه در اوایل کار به خاطر ادامه دوستی با افسر اطلاعاتی سفارت اقدام به این عمل کرده است. توجه به کیفیت روابط آقای الف و فرد بیگانه از ابتدا روش کار سرویسهای بیگانه را جهت نفوذ در سازمانها و نحوه آلوده کردن افراد نشان میدهد. نزدیکی افسر اطلاعاتی به وی طوری انجام گرفت که آقای الف تا مدتی طولانی مطلقا تصور نمیکرد در چه مسیری قدم گذاشته و وقتی متوجه حقیقت موضوع شد که کاملا آلوده شده بود.
آقای الف در یکی از استانهای مرکزی متولد شده و مدارج تحصیلی را تا سطح دکتری در رشته قضایی طی کرده بود و از دانشکده حقوق در خارج از کشور فارغالتحصیل شد. وی در سال ۱۳۶۷ در یکی از ادارات استخدام شد. چندی بعد در یکی از ضیافتهای سفارت خارجی با یکی ازپرسنل آن سفارت آشنا شد و روابط دوستی آنها ادامه پیدا کرد و بالاخره این آشنایی به معاشرتهای خانوادگی تبدیل شد.
پس از گسترش معاشرت فرد مذکور با آقای الف، او از وی تقاضای کمک به منظور تثبیت وضع خدمتی خود میکند و این مساله را اینطور عنوان میکند که چون مدتی است گزارشهایی به وزارت خارجه کشورش در مورد مسائل کلی و نوشتههای جراید ایران نفرستاده، آیا امکان دارد در این زمینه به وی کمک کند (البته پیشنهاد پولی هم نمیکند) و آقای الف نیز قبول میکند و برای ادامه دوستی، این کار را برای وی انجام میدهد.
این شخص در جلسات بعدی از آقای الف میخواهد که اگر در تکمیل مطالب جراید ایرانی به موضوعات دیگری که قابل ملاحظه باشد، برخورد کرد، از وی مضایقه نکند. به این ترتیب ملاحظه میشود که افسر اطلاعاتی (پرسنل سفارتخانه) بدون مطرح ساختن مسائل مادی، مرحله به مرحله آقای الف را صرفا به منظور کمک به خود و از نظر تثبیت وضع خدمتی خویش در وزارت امور خارجه کشورش به پیش میبرد.
اگر آقای الف همان اوایل کار، متوجه نزدیکی و تقاضاهای غیرعادی آن فرد میشد، مسلما دچار انحراف نمیشد، ولی او از اصول کارهای اطلاعاتی و نحوه نزدیکی بیگانگان اطلاعی نداشت. بنابراین افرادی که در اموری به فعالیت و خدمت مشغولند، برای حفظ مملکت و شخص خودشان باید با خطراتی که آنها را تهدید میکند، آشنا باشند. محققا بیشتر کارمندان دولت که از تحصیلات عالیه برخوردارند با اینقبیل خطرات آشنا هستند، ولی امکان دارد درصد محدودی به علت سهلانگاری و اهمیت ندادن به کیفیت کار یا نارضایتیهای مختلف در دام افرادی از شاغلین سفارتخانههای دیگر کشورها یا افسران اطلاعاتی بیگانگان قرار گیرند.
وظیفه آقای الف این بود در زمانی که آن فرد بیگانه به او پیشنهاد جاسوسی کرد، بلافاصله موضوع را به اطلاع مقامات مسوول میرساند، ولی به علت توسعه معاشرت با فرد مذکور و مدارکی که به مرور به وی داده بود، این توهم در او وجود داشت که اگر مطلبی را راجع به این موارد با مقامات مسوول در میان بگذارد، مسوولیت سنگینی خواهد داشت، بنابراین این آشنایی را ادامه داد و بیشتر در خیانت آلوده شد. بنابراین همانطور که گفته شد، آقای الف موافقت خود را به انجام فعالیتهای جاسوسی به نفع دولت بیگانه اعلام کرد و در ملاقات بعدی یادداشتهای بیشتری را تهیه کرد و به پرسنل سفارتخانه مربوطه تحویل داد و در مقابل مبلغ ۳۰۰۰ دلار دریافت کرد و آن فرد نیز با وجود دوستیهای گذشته در مقابل مبلغ دریافتیاش از آقای الف رسید کتبی گرفت و به این ترتیب آقای الف با این سند کاملا خود را به عنوان یک جاسوس در اختیار سفارتخانه بیگانه قرار داد.
به طور کلی این سرویسها سعی میکنند در اولین فرصت، علیه این جاسوسان مدرکی در دست داشته باشند و هیچ مدرکی قاطعتر و برندهتر از رسید دریافت پول نیست و افسران اطلاعاتی این کشورها میتوانند که اگر شخصی مانند آقای الف زمانی از انجام فعالیت جاسوسی پشیمان شود، از آن رسیدها و مدارک کتبی که از او در دست دارند به عنوان تهدید استفاده کرده و به همین طریق میتوانند برای همیشه این افراد را در اختیار خود داشته باشند.
کما اینکه در زمانی که ماموریت شخص مذکور در ایران خاتمه یافت به آقای الف گفت: «خود وی یا یکی از همکارانش با او تماس خواهند گرفت.»
در اواخر سال ۱۳۷۳ آقای الف از طرف اداره خود به اروپا اعزام شد و پس از دو سال و نیم، از یکی از شهرهای اروپا شخصی تلفنی با آقای الف تماس گرفت و از او تقاضای ملاقات کرد و یک هفته بعد در یکی از رستورانهای شهر با یکدیگر ملاقات کردند. آقای الف در این جلسه فهمید که این فرد جدید از طرف کارمند سابق آن سفارتخانه در ایران با وی تماس گرفته است. ملاقاتهای آنها تکرار شد و تدریجا این فرد جدید از آقای الف خواست هر خبری را که تشخیص میدهد برای آنها مفید است در اختیار او قرار دهد.
آقای الف طبق دستور او پیرامون روابط ایران و یک کشور اروپایی اطلاعاتی را به طرق مختلف جمعآوری و متناوبا در اختیار فرد جدید قرار میداد. پس از خاتمه کار آقای الف در اروپا، کارمند جدید به او گفت در تهران شخصی از طرف او با وی تماس خواهد گرفت و قرار شد اگر این شخص به آقای الف بگوید: «آیا پروفسور را میشناسی؟»، همکاری خود را با وی آغاز کند. در سال ۱۳۸۰ یک کارمند دیگر سفارت خارجی تلفنی با آقای الف تماس گرفت و نخستین ملاقات آنها انجام شد و این شخص جمله تعیین شده قبلی را به آقای الف گفت و قرار شد تماسهای خود را ادامه دهند.
از این مرحله به بعد آقای الف با توجه به موقعیت شغلی خود قلبا مایل نبود با بیگانگان همکاری کند و حتی چندین بار از ملاقات با کارمند سفارتخانه مزبور خودداری کرد، ولی بالاخره شخص مذکور همراه یکی از اتباع خود که برای بازدید از نمایشگاه وارد ایران شده بود، به دفتر آقای الف در محل کارش مراجعه و به اتفاق ناهار صرف کردند و قرار شد یک هفته بعد یکدیگر را ببینند. در این ملاقات فرد مذکور مبلغ ۵۰۰۰ دلار به آقای الف پرداخت و از او تقاضا کرد که در هر زمینهای اطلاعاتی را که جنبه محرمانه دارد برای وی تهیه کند، اما او موفق به انجام این کار نشده و توسط وزارت اطلاعات دستگیر شد.
انتهای پیام