این مترجم در گفتوگو با ایسنا، درباره ترجمهاش از کتاب «۱۹۸۴» جورج اورول که به تازگی منتشر شده است اظهار کرد: ما یک اتوپیا داریم که همان آرمانشهر است و یک دیساتوپیا که آرمانشهر وارونه است، و از معادلهای خوبی که در زبان فارسی برای آن انتخاب کردهاند ویرانشهر است. رمانهای زیادی درباره ویرانشهرها نوشته شده که «۱۹۸۴» در میان آنها یکی از شاخصترینهاست و فکر میکنم این کتاب یکی از پایدارترینها و پرمخاطبترینها باشد؛ جامعهای که میخواهد آرمانشهر باشد اما در این راه ناکام است، البته در این کتاب ظاهرا بنیانگذارانش چنین نیتی ندارند، اما جامعه یکدستی است که میخواهد در جهت اهداف خاص حرکت کند و ناکام میشود. از نمونههای دیگر این مدل کتابها «سرگذشت ندیمه» مارگارت اتوود است که به شکل دیگری درباره ویرانشهری نوشته شده است.
او با تأکید بر اینکه «۱۹۸۴» یکی از ماندگارترین کتابهای ویرانشهری است، درباره علت پرمخاطب بودن این کتاب بیان کرد: از زمان انتشار این کتاب در ۱۹۴۸ تاکنون نزدیک به ۷۰ سال میگذرد، اما هنوز پرمخاطب است؛ یکی از دلایل استقبال از آن این است که در خیلی از جاها با شرایط جدید میتواند همخوانی داشته باشد؛ مثلا با روی کار آمدن ترامپ در آمریکا به یکباره فروش این کتاب افزایش یافت، آنهم به این دلیل که رفتار و افکار ترامپ و یکسری ویژگیهای دیگر او «۱۹۸۴» را برای برخی تداعی میکرد. اینکه یک رمان بتواند تعریفهای مختلف را برتابد یکی از رازهای ماندگاریاش است.
میرعباسی سپس خاطرنشان کرد: «۱۹۸۴» را ۳۴ سال پیش خواندم؛ زمانی که مقداری به زبان انگلیسی مسلط شدم کتابهای اورول جزء اولین کتابهایی بود که خواندم و این کتاب را خیلی دوست داشتم و به همین دلیل آن را ترجمه کردم، هرچند ترجمههای متعددی از این کتاب به زبان فارسی وجود دارد. من همه ترجمهها را نخواندهام اما نکتهای که در همه آنها مشترک است، ضمیمه زبان اقیانوسیه را ترجمه نکردهاند درحالی که بخشی از کتاب است، من در اینجا آن را با عنوان نوگفتار ترجمه کردهام. به جز یکی از مترجمها مابقی آن را نادیده گرفته بودند و در کتابهاشان نداشتند در حالی که جزء کتاب است و اهمیت دارد.
او سپس درباره تصمیمش برای ترجمه این کتاب بعد از ۳۴ سال از خواندن آن گفت: من یک زمانی به ترجمه مجدد از کتابی که ترجمه شده اعتقاد نداشتم و به همین دلیل کتابی را که ترجمه میشد، هیچگاه ترجمه نمیکردم. اما نظر آدم ثابت نمیماند و با گذشت زمان تغییر میکند. من کتاب «نادیا» یا کتاب «بیراه» را همان ۲۰ سال پیش ترجمه کردم. از سال ۱۳۹۰ به این نتیجه رسیدم که شاید ترجمه مجدد مفیدتر باشد و تصمیم گرفتم کتابهایی را که ترجمه خوبی ندارند، ترجمه کنم.
این مترجم افزود: من کتابهای ناشناخته از نویسندههای ناشناخته را ترجمه کردهام اما آنقدر مهجور ماندند که انگار ترجمه نشدهاند. این موضوع احساس ناخوشایندی به آدم میدهد و آدم احساس میکند همه تلاشش زحمت باطل است. از ۶۴ کتابی که ترجمه کردهام ۴۰ تا از کتابها به چاپ دوم هم نرسیدند، که این موضوع خوشایند نیست؛ البته ممکن است عدهای این کتابها را پسندیده باشند اما خب خیلیها هم از کنارشان رد میشوند.
کاوه میرعباسی سپس اظهار کرد: به نظرم کتابی که مخاطب فراوان دارد، باید خیلی خوب عرضه شود. من نمیخواهم از کتاب خودم تعریف کنم و این حرفم حمل بر خودستایی شود. مسئلهای که وجود دارد گاهی ترجمهای قابل قبول است، اما زمانی که کتاب پرمخاطب میشود و ارزش بالایی دارد دیگر ترجمه قابل قبول، پذیرفتنی نیست. ترجمههایی که در سالهای اخیر منتشر کردهام، چه آثار مارکز و چیزهای دیگری که ترجمه کردهام، در اینجهت بوده است. همانطور که گفتم ترجمه قابل قبول برای کتابهای پُرمخاطب و ارزنده پذیرفتنی نیست و باید ترجمه مطلوب داشته باشد؛ قابل قبول کفایت نمیکند.
رمان «۱۹۸۴» نوشته جورج اورول با ترجمه کاوه میرعباسی در ۳۴۹ صفحه با شمارگان ۱۰۰۰ نسخه و قیمت ۳۵هزار تومان در نشر چشمه منتشر شده است.
در پیشگفتار کتاب به قلم جولین سایمون آمده است: زندگانی جورج اورول در مقام نویسنده به دو دوره متمایز تقسیم میشود، و طرفه آنکه خودش تاریخ دگرگونی را دقیقا مشخص کرده، ۲۰ اوت ۱۹۳۹، شب قبل از انعقاد پیمان دوستی میان شوروی تحت فرمان استالین با آلمان تحت فرمان هیتلر، اورول خواب دید جنگی که همه بزرگسالان همنسلش انتظارش را میکشیدند شروع شده، و پی برد که «ته دلم میهنپرست بودم، حاضر نمیشدم خرابکاری کنم یا علیه طرف خودمان دست به اقدام بزنم، از جنگ جانبداری میکردم، در صورت امکان، قدم به میدان مبارزه میگذاشتم.» رویایش فقط دو هفته بر واقعیت جنگ پیشی گرفته بود.
کتاب آنطور که بعضیها گفتهاند، علمی-تخیلی نیست، بر سوسیالیسم نیز تاخته، امری که اورول منکرش بود. او در نامهای به یکی از سرجنبانان اتحادیههای کارگری آمریکایی، این مطلب را صراحتا بیان کرده و اظهار داشته از حزب کارگر بریتانیا جانبداری میکند و اضافه کرده «بر این باور نیستم که جامعه توصیفشده در رمان قطعا موجودیت خواهد یافت، اما باور دارم چیزی کم و بیش مشابه میتواند رخ دهد.» این گفتهاش معمولا نادیده گرفته شده. محافظهکاران اقصینقاط عالم این کتاب را، تقریبا از زمان انتشارش، انتقادی تند تعبیر کردند علیه ماهیت توتالیتر سوسیالیسم به قلم نویسندهای که سرانجام به روشنبینی رسیده. گرچه بیایراد نیست، شاهکار به شمار میآید. شرایط مشقتبار و ملالآور زندگی روزمره در «۱۹۸۴» از آنچه نویسنده در ۱۹۴۸ اطرافش میدید گرتهبرداری شد.
از آنجایی که پس از «۱۹۸۴» اثر دیگری منتشر نشد، آن را حرفِ آخر اورول راجعبه جوامع صنعتی پنداشتهاند. اما باید در نظر داشت که او تصور نمیکرد در چهل و ششسالگی میمیرد، و هر دیدگاهی نسبت به دستاورد او در مقام نویسنده باید این واقعیت را بازشناسد که جستوجویش برای یافتن شکلی هنری که به واسطهاش اندیشههایش را بیان کند به منزله جستوجو برای شناخت خود نیز بود.
انتهای پیام
نظرات