حسین کلانی میگوید جلال طالبی در روزگار جوانی یکی از برترینهای ایران و آسیا بود و حیف که آسیب دید و فوتبالش زود تمام شد. سرمربی تیم ملی در جامجهانی فرانسه با مرور روزهای دور و نزدیک از دلخوریهایش گفت و البته بسیاری دلخوریها را نگفت.
جلال طالبی با حضور در خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، از تجاربش در تیم ملی صحبت کرد. سرمربی تیم ملی ایران در جامجهانی 1998 فرانسه از درددلهایش گفت و این که همدلی واقعی در بین ملیپوشان ایرانی را میشد در سال 98 دید و این چیزی بود که در جام ملتهای 2000 وجود نداشت. او با نفی تبلیغات به سود ایویچ میگوید این مربی کروات هیچ برنامه مشخصی برای رویارویی با یوگسلاوی و آلمان نداشت!
متن پرسش و پاسخ ایسنا با جلال طالبی در زیر میآید:
از دوران بازیتان شروع کنیم. خداحافظی در سن 27 سالگی خیلی زود نیست؟
به هر حال حادثه خبر نمیکند. یکی از اتفاقات ناگواری که برای یک فوتبالیست میتواند رخ دهد برای من هم اتفاق افتاد. در آن زمان علم پزشکی آن قدر پیشرفت نکرده بود. متاسفانه آسیب مینیسک را درست تشخیص ندادند و این تشخیص اشتباه موجب شد تا رباط صلیبیام نیز پاره شود و این مسبب مشکلات دیگری شد که مجبور به عمل شدم. این عمل در ایران انجام نشد و به انگلستان رفتم. البته شاید دلیل این که در ایران جراحی نشدم، این بود که در ایران ما به عنوان یک بازیکن دارای ارج و قربی بودیم و برخی پزشکان هراس داشتند از این که در این جراحی موفق نشوند و عدهای آنها را مقصر بدانند. به هر حال به انگلستان رفتم و در آنجا به من گفتند که چیزی از زانویم باقی نمانده است و شانسی برای حضور مجدد در فوتبال ندارم.
یک سوال غیر فوتبالی. تحصیلات شما چیست؟
دیپلم طبیعی دارم مال زمان شمر! فوتبال نگذاشت به درسم ادامه دهم و همان زمانها هم خاطرخواه شدیم.22 ساله بودم که ازدواج کردم. الان هم از دور همه چیز را تماشا میکنم.
شما در دارایی و تاج بازی کردهاید. البته دوران اوجتان در دارایی بود...
به تاج که رفتم، زمانی بود که پایم لک و لک میکرد. زمانی که برای تاج بازی میکردم چون درد داشتم دیگر از فوتبال دیگر لذت نمیبردم.
شما از آن نسلی هستید که از زمینهای خاکی فوتبال را شروع کردند.
بله! محله ما در حوالی میدان امامحسین (ع) کنونی بود. پایینتر از آن محله چهارصد دستگاه بود که بازیکنان زیادی را معرفی کرد. یک زمین خاکی در آن حوالی بود که به آنجا میرفتیم و بازی میکردیم. از هم دورهایهایم میتوان از خدا بیامرز ساعدی که در تیم ملی هم بازی کرده بود و حسین بختیاری و خیلیهای دیگر میتوانم اسم ببرم. خیلی از همبازیهای من در آن محله به میدان ژاله یا شهدای فعلی میرفتند و در باشگاه تهرانجوان بازی میکردند. بعد از مدتی دیدم بازیکنانی که با ما بازی میکردند، دیگر نیستند. پرسوجو کردم و فهمیدم رفتهاند تهرانجوان بازی میکنند. خلاصه ما را هم به آنجا بردند و به آقای فکری معرفی کردند. مدتی حتی به من هم فرصت تمرین در آنجا داده نمیشد. بعد از دومین جلسهای که تمرین کردم، خدا بیامرز فکری به من گفت شناسنامه و دو عکس بیاور. خلاصه بعد از تمرین با بچههای محلهایمان به سمت میدان فوزیه (امام حسین) رفتیم. با آقای شهرستانی که از ما بزرگتر بود گفتم آقای فکری به من گفته عکس و شناسنامهات را بیاور. او با تعجب گفت ما یک ماه زودتر از تو آمدیم اما به ما این را نگفته است. خلاصه اولین کسی که کارت برایش در آنجا صادر شد، من بودم. هنوز 17 سالم نشده بود که به این موفقیت رسیدم. در آن زمان تیم تهرانجوان عملا تیم دوم دارایی بود؛ چرا که مالک دارایی هزینههای این تیم را هم میداد اما در مسابقات مانند دو رقیب با هم بازی میکردیم. وقتی که حساب باشگاه تهرانجوان و دارایی جدا شد، من و خدا بیامرز ساعدی به دارایی پیوستیم. در آن تیم داود حیدری، ناصر نوآموز، مهدی اخوی و خیلیهای دیگر بازی میکردند. من معمولا مهاجم بازی میکردم اما شانس بازی به ما نمیرسید؛ چرا که رقبای من فیکس تیم ملی بودند. تا این که یک روز باران آمد و بزرگان تیم ما فکر کردند که بازی برگزار نمیشود و به همین دلیل در محل مسابقه حاضر نشدند. یار کم داشتیم و کلا 14 نفر بودیم. در آن بازی به میدان رفتم و آنقدر خوب بازی کردم که بیرون گذاشتنم سخت شد. در آن بازی گوشه چپ بازی کردم و اگر اشتباه نکنم سه هیچ بردیم که دو گلش را من زدم. خاطرم هست که یک روزنامه نوشته بود که یک بازیکن پیدا شده که لق لق میزند و گلزنی میکند.
چند دوره آقای گل شدید؟
دو بار "آقای گل" شدم. دفعه دوم که آقای گل شدم، "مرد سال" فوتبال ایران هم شدم. فکر میکنم سال 46 بود که این اتفاق افتاد. در آن زمان مجانی بازی میکردیم و حتی کفشمان را خودمان میخریدیم. حرفهای شدن فوتبال ما خیلی مسخره بود.
چطور؟
یک بار مالک باشگاه به ما گفت که فوتبال حرفهای شده است. از این پس شما بعد از فوتبال وقتی به حمام میروید، پول حمام را ندهید! یک گرمابه در کنار ورزشگاه "شیرودی" بود که به اسم "رکس" که بعد از بازیها به آنجا میرفتیم و حمام میکردیم. به ما گفت که پول ندهید و فقط اسمتان را بنویسد. آنجا بود که متوجه شدیم حرفهای شدهایم!
از مصدومیتتان بگوید؛ مصدومیتی که باعث شد فوتبال را کنار بگذارید.
سال 46 بود و قبل از بازی با رژیم صهیونیستی مصدوم شدم. خاطرم هست که آقای بهمنش میگفت ثروتمندی هستیم که نمیتوانیم از ثروتمان استفاده کنیم. زانویم خراب شده بود و البته گلهای نمیتوانم بکنم. باشگاه دارایی آن سال اعلام کرد که نمیخواهد در مسابقات شرکت کند و من کاپیتان این تیم بودم و عمرم را در آن گذرانده بودم. بنا به اختلافاتی که آقای محب، مالک باشگاه با آقای تیمسار خسروانی داشت این اتفاق افتاد. تیمسار خسروانی شد رییس سازمان تربیت بدنی و با توجه به اختلافاتی که اینها با هم داشتند، آقای محب تصمیم گرفت دیگر باشگاهداری نکند. حالا قهرمان ایران بودیم و من بهترین بازیکن فوتبال ایران شده بودم و به یکباره تیم منحل شد. با شنیدن این خبر خیلی متاثر شدم و گریه کردم. چیزی حدود دو ماه حتی به فوتبال هم فکر نکردم. بعد به تیم ملی دعوت شدم و از من تست گرفتند که آیا به درد تیم ملی میخورم یا نه. این در حالی بود که من "مرد سال فوتبال" ایران شده بودم. من آمادگی روحی و جسمانی نداشتم و به تمرین دوم نرسیدم که کلا رفتیم. اگر یک مربی با تجربه داشتیم با توجه به شرایط من میگفت که آرام آرام کار را شروع کن. کمی کمکم میکرد اما این اتفاق نیفتاد و در تمرینها آسیب دیدم و فوتبالم تمام شد.
در چند تیم انگلیسی هم حاضر بودید.
بعد از مصدومیتم به انگلستان رفتم. متاسفانه از هر کسی که صحبت میکنم باید بگویم خدا بیامرز و شادروان. آقای اکرامی، رییس باشگاه شاهین خیلی به فوتبال من علاقمند بود. بعد از انحلال دارایی و مصدومیت من خیلی ناراحت شد و به من گفت که میتوانم با استنلی راس، رییس وقت فیفا صحبت و کمکی به تو کنم؛ چرا که من با او در دانشگاه همکلاس بودم. من را به راس معرفی کرد و او که در انگلستان احترام زیادی داشت، به من گفت دوست داری به کدام تیم بروی. گفتم با توجه به سکونتم در لندن، چلسی، تاتنهام و یا آرسنال گزینههای مورد علاقه من هستند. ایشان یک نامه به این باشگاهها نوشت و گفت چهار روز دیگر به آنجا برو. 9 ماه در باشگاه چلسی کارآموز بودم که سرمربیاش "جانسون"، سرمربی سابق منچستریونایتد بود. او بعدها سرمربی تیم ملی جوانان هم شد. آن زمان در چلسی "گلن هادل" بازی میکرد.
کارآموزی دقیقا چه بود؟
در کنار تمام تمرینات و جلسات فنی که راجع به تاکتیکها صحبت میکردند، حاضر بودم و حتی برای تماشا و آنالیز فیلم هم در جلسات حاضر بودم. بعد از چلسی به تاتنهام رفتم و چهار ماه هم در این تیم حاضر بودم. فصل بعد هم با آرسنال کارم را آغاز کردم و بعد از گذشت دو ماه حضور در این تیم به دلیل این که ازدواج کرده بودم، به تهران برگشتم.
اختلاف فوتبال آن زمان ایران و انگلیس چقدر بود؟
همین مقداری که الان مشاهده میکنید. خیلی سخت است که بخواهم مقایسه کنم. زمین چمنهای آن زمان ما را نگاه کنید. اصلا زمین چمن نبود. به آن میگفتند "چمن خودرو". همان زمان چلسی سه زمین تمرین یا آرسنال دو زمین تمرین داشتند. همان چیزهایی که در باشگاه بدنسازی مجموعه "انقلاب" وجود دارد در باشگاههای انگلیس در آن زمان وجود داشت. آن زمان علم بدنسازی در ایران نبود. رفتم انگلیس و دیدم که در ایران این همه بازی کردیم و یک بار وزنه نزدیم. در انگلیس میبینم که بازیکن میدود و یک پزشک به او سیمهایی وصل کرده و میزان سوزاندن چربی و مصرف استفاده از اکسیژن بازیکن را میسنجد.
به دوران مربیگریتان برسیم.
دو سال بعد از انقلاب آقایی در امارات بعد از سقوط "الخلیج" به دسته دو امارات پیشنهاد داد که در آنجا حاضر شوم. به آنجا رفتم و به همراه آقای مسلمی، بازیکن سابق تاج در آنجا حاضر شدیم. این اولین تجربه مربیگری من در خارج از ایران بود. پیش از آن وقتی به ایران آمده بودم تیم دارایی را مجددا راه انداختم. تیممان را قهرمان جام باشگاههای تهران کردیم و در لیگ تخت جمشید شرکت کردیم که انقلاب شد. کمی تیم را نگه داشتیم، اما دیدیم که خبری نیست. تا این که به امارات رفتم.
درباره حضورتان در تیم بهمن صحبت کنید.
در آمریکا بودم که با من تماس گرفته و گفتند که به تیم بهمن بیایم. فکر میکنم که شش بازی برای آنها انجام دادم که مساله عضویت در کمیته فنی فدراسیون مطرح شد. برای اولین بار آقای فراهانی را در آنجا دیدم. در آنجا کاری به من پیشنهاد شد که چندان مورد علاقه من نبود. نپذیرفتم و گفتم که میخواهم در بهمن بمانم. نمیدانم چه اتفاقاتی رخ داد که با من دوباره تماس گرفت و گفت میخواهد مشاور فنی او باشم. قرار بود از آغاز تمریناتمان در ایتالیا تا پایان بازیهایمان در جامجهانی یادداشتبرداری کنم و آن را در اختیار فدراسیون قرار دهم. این یادداشتها شامل تمرینات و نکات فنی و از این دست کارها بود. وقتی جزوه را تهیه کردیم باید آن را به کمیته آموزش فدراسیون تحویل میدادیم تا مربیان جوان با مطالعه آن جزوه بدانند سه هفته قبل از آغاز جامجهانی چه تمریناتی را باید انجام بدهند و از مسائلی از این دست اطلاع یابند. آن زمان همزمان سرمربی بهمن هم بودم.
اشاره کردید که در آمریکا بودید و پیشنهاد شد که به بهمن بیایید. واسطه آشنایی شما با برادران مداح که بود؟
آن زمان بهمن یک سرپرست داشت که گویا جایی مطرح میکند، به دنبال کسی هستیم که بتواند تیم را جمع کند. یکی از روزنامهنگارانی که در آن جلسه بود، پیشنهاد داد که من سرمربی شوم و آنها هم گفتهاند که طالبی در ایران نیست و او هم گفت میتوانم این ارتباط را برقرار کنیم. به اضافه این که برای برادران مداح فرد ناشناختهای نبودم. وقتی به ایران آمدم دیدم که همه سرنوشت فوتبال من را میدانند.
در اردوی ایتالیا پیش از جام جهانی فرانسه در کنار تیم ملی بودید. درباره اتفاقاتی که برای ایویچ افتاد صحبت کنید. گفته میشود آقای ایویچ آنجا به شما گفت آمدهاید جای او را پر کنید. کل ماجرا را توضیح دهید. آیا در بازی ایران و رم کودتایی علیه سرمربی وقت تیم ملی رخ داد؟
تا آنجایی که اطلاع دارم و مربوط به خود من است باید بگویم که با توجه به کاری که به من محول شده بود با بازیکنان ارتباطات زیادی داشتم و از تمرینات یادداشتبرداری میکردم. از روز اولی که در تیم بودم، احساس میکردم که آقای ایویچ سعی میکند من را نادیده بگیرد. کاری به او نداشتم تا این که یک روز صبح سر صبحانه به خودم گفتم شکاک بودن او چیز درستی نیست و خوب است با هم صحبت کنیم تا این مساله حل شود. آقای اکبر مالکی، بیژن ذوالفقارنسب و تومیسلاو ایویچ دور یک میز نشسته بودند و من هم دور آن میز نشستم. آنجا بود که با انگلیسی و فرانسوی دست پا شکسته که فرانسویاش را ذوالفقارنسب میفهمید و انگلیسی آن را به من میگفت، عنوان کرد که "شما آمدهاید چیز فنی به من یاد بدهید؟" من گفتم افتخارم این است که اینجا در کنار شما باشم و از شما کار یاد بگیرم. آقای ذوالفقارنسب هم میتواند شهادت دهد که من همین حرف را زدم. به ایویچ گفتم اصلا خودم را در آن حد نمیبینم که بخواهم در مسائل فنی چیزی به شما بگویم. به علاوه این که آن کسی که به شما حکم سرمربیگری را داده است، به من هم مسئولیتی را سپرده تا انجام دهم. او به من گفت که تو آمدهای تا بازیکنان بهمن را در تیم وارد کنی. بازیکنان بهمن در آن زمان لطیفی، همدانی، خاکپور و استیلی بودند. البته درباره همدانی شک دارم اما سه نفر دیگر را مطمئنم که در بهمن بودند. خلاصه کمی پیش خودم فکر کردم و به خودم گفتم چگونه میتوانم به مربیای مثل ایویچ نکته فنی بگویم. بعدها متوجه شدم که ایویچ را پر کرده بودند. مثلا به او گفته بودند که طالبی آمده تا توی کار تو بگذارد. به هر حال ایویچ بدبین بود. بعد از صبحانه بود که به آقای نوآموز گفتم که لطفا بلیت من را بدهید میخواهم به تهران برگردم. او گفت: چرا؟ به ایشان گفتم که یا ذهن ایویچ را علیه من کردهاند و یا ذاتا فرد بدبینی است. البته کرواتها افرادی مشکوک هستند. میگویند کرواتها به گونهای راه میروند که سایهشان جلو بیفتد. آنها حتی به خودشان هم مشکوکاند. به نوآموز گفتم که نمیخواهم بمانم؛ چرا که شاید خداینکرده تفکرات ایویچ به جای توجه به مسائل فنی به چیزهای بیارزشی مثل حضور من در اینجا تبدیل شود. نوآموز در پاسخ به من گفت که اجازه چنین کاری را ندارد و تا رییس فدراسیون اجازه ندهد نمیتواند این کار را انجام دهد و این که آقای فراهانی قرار است به اردوی تیم ملی اضافه شود. این در حالی بود که دو روز به بازی با رم باقی مانده بود. چمدانم را بسته و منتظر بودم آقای فراهانی به ایتالیا بیاید. واقعا از وضعیت موجود ناراحت بودم. از شانس بد زد و آقای فراهانی عزادار شد. مادر ایشان به رحمت خدا رفت و حضور او در ایتالیا به بعد از بازی با رم موکول شد.
پس بالاخره در بازی با رم اتفاقات خاصی رخ داد یا نه؟
اگر شما چند مورد از موارد مورد نظرتان را بگویید، راحتتر میتوانم صحبت کنم.
میگویند برخی از بازیکنان کم کاری کردهاند...
به آن اتفاق کاری ندارم. بروید و ببینید که در این شانزده سال یکی از آن بازیکنان تیم ملی بوده است که بگوید ایویچ مربی بدی بود؟ چگونه است این بازیکنان 16 سال است از او تعریف میکنند اما میخواستند که او برکنار شود؟ جالب است آنها میگویند باخت برابر یوگسلاوی و آلمان به خاطر مربیگری من و پیروزی برابر آمریکا به خاطر مربیگری ایویچ بوده است. در ثانی بازیکنی که میخواهد با درخشش در جام جهانی به اروپا برود و فیکس تیم ملی شود، ممکن است گاوبندی کند؟ اتفاقی که در بازی در رم رخ داد، میتواند هر جایی اتفاق بیفتد. خودم من یک بار زمانی که سرمربی تیم بودم، تیم را به اتریش بردم تا برابر تیم ملی اتریش بازی کنیم. دوشنبه به اتریش رسیدیم و چهارشنبه بازی داشتیم، لژیونرها هم سهشنبه به جمع ما اضافه شدند. یک هیچ جلو بودیم که پنج گل خوردیم. آیا در آنجا هم همین حرفها مطرح بود؟ آن روز هم بازی به شکلی پیش رفت که تیم ما تیم نبود. از این دست اتفاقات برای هر مربی امکان دارد، رخ دهد.
یکی از مسائلی که در این میان مبهم است، برکناری ایویچ پس از این شکست بود.
تا جایی که من میدانم دلیل برکناری ایویچ این بود که خودش از ابتدای حضورش در تیم ملی در پاسخ به انتقاداتی که مطرح میشد تیم ملی خوب بازی نمیکند، میگفت قول میدهم تیم واقعی ایران را در ایتالیا میبینید. در اولین بازیمان در ایتالیا شکست بدی خوردیم و آن شکست سنگین روحیه مردم تاثیر گذاشت. دلیل دوم نیز این بود که گویا مردم تماس میگیرند با تلویزیون و میگویند که نمیخواهیم نیمه دوم بازی پخش شود. از آن طرف برخی نمایندگان مجلس که بعد از این شکست مطرح میکنند که آبروی ایران رفت و از این حرفها. از همه اینها گذشته آقای فراهانی شب قبل از بازی با رم در تلویزیون از آقای ایویچ حمایت میکند اما فشار از طرف مجلس و دو مورد دیگری که گفتم طوری بود که آقای فراهانی مجبور شد ایویچ را برکنار کند.
البته هجمه مطبوعاتی را که اشاره کردید به خاطر دارید. برخی از مطبوعات علیه ایویچ مینوشتند اما شایعه ای که وجود دارد این است که گفته میشد به دلیل همگروهی ایران با آمریکا بهتر است سرمربی تیم ملی ایران در جامجهانی یک ایرانی باشد. آیا این مساله صحت دارد؟
اگر چنین چیزی باشد نمیگذارند کار به ایتالیا بکشد. اگر بنا بود که از اول مربی ایرانی باشد، خیلی زودتر تیم را به او میدانند تا بر اساس کار خودش حرکت کند. از سوی دیگر آقای فراهانی با پدرش هم رو در بایستی ندارد. او اگر کاری نخواهد کند مطمئن باشید که آن را انجام نمیدهد. بگذارید یک نکته را به شما بگویم. همه این بازیکنانی که از ایویچ تعریف میکنند، همواره روی آمادگی جسمانی که تحت نظر او به دست آوردهاند صحبت میکنند و میگویند که به لحاظ بدنی خیلی آماده بودیم. کدام یک از آنها از آمادگی فنی صحبتی میکنند و میگویند که ایویچ به لحاظ شناخت حریفان به ما کمک کرد؟ آیا یک نفر بوده که بگوید ایویچ، آلمان را برایمان شبیهسازی کرده بود یا اصلا سیستم یوگسلاوی چه بوده است؟ جز این که یوگسلاوی یک بازیکن خوب دارد که ضربه کاشته میزند چه چیزی از ایویچ یاد گرفتهاند؟
اما آقای طالبی! مهدی پاشازاده گفته بود ایویچ به من گفته است که در بازی با آلمان فلانجا باید بایستی و یا مثلا کلینزمن را این گونه مهار کنی.
این که یک بازیکن خوب سر میزند یا فلان بازیکن فلان سانتر میکند را هم هر کسی با دیدن یک بازی از تلویزیون متوجه میشود. آقای ذوالفقارنسب به عنوان همکار در کنار من بود و هیچگاه به عنوان همکار به من نگفت که ایویچ شناخت خود را نسبت به تیم آلمان به او داده است یا مثلا آنالیز تیم آلمان را به او ارائه داده باشد. خط دفاعی که در جامجهانی به کار بردیم هیچگاه ایویچ استفاده نکرده بود. اصلا قرار نبود که زرینچه در جامجهانی بازی کند. محمدخانی قرار نبود بازی کند. یک عده بازیکن برای این که بعد از جامجهانی فروخته شوند باید در جامجهانی بازی میکردند که این بازیکنان از سوی یکی از مدیرعاملان فوتبال ایران قرار بود به اروپا ترانسفر شوند. آن مدیرعامل جلساتی را با آقای ایویچ داشت. سادهتر بگویم برخی بازیکنان برای فروخته شدن باید بازی میکردند. بنابراین به زرینچه و محمدخانی بازی نمیرسید.
ایویچ برکنار شد و شما سرمربی شدید. قطعا گزینههای دیگری هم در این میان مطرح بودند؟
آنهایی که با زندگی ورزشی من آشناتر بودند میدانستند که تجربهام از خیلی از دیگر همتایانم بالاتر بود. در آنجا انتخاب یک مربی از ایران و آوردنش به ایتالیا شاید کاری منطقی نبود. از سوی دیگر فراهانی با هیچ کس رودربایستی نداشت. به من زنگ زد و گفت میخواهم شما را به عنوان سرمربی معرفی کنم. ظاهرا بعد از تایید من صفایی فراهانی با آقای خاتمی صحبت میکند. خاتمی نیز میگوید که خود فراهانی مسئول هست. بعد از بازی با رم صفایی فراهانی ساعت پنج صبح به من زنگ زد و گفت تصمیم گرفتهام شما تیم را در جام جهانی هدایت کنید. پیش خودم فکر کردم که در تمام دوران ورزشیام به دنبال چه چیزی بودهام. چیزی بالاتر از مربیگری در جامجهانی هم مگر وجود دارد؟ گفتم خدایا به امید خودت! بعد از پنج دقیقه به صفایی فراهانی زنگ زدم و گفتم که با کمال افتخار در خدمت هستم؛ مشروط بر این که حمایتتان باشد. بنده اصلا قراردادی با تیم ملی نداشتم.
یکی از شبهاتی درباره بازی با رم مطرح میشود این است که سه روز بعد از آن بازی با چهار گل اینتر را برد.
اول این که اینتر با تیم اصلیاش نبود و فکر کنم نهایتا با چهار بازیکن اصلیاش به میدان رفت اما دلیل اصلی این بود که چون ما هفت گل از رم خورده بودیم، اینتریها ما را دست کم گرفته بودند. از سوی دیگر بازیکنانمان احساس سرشکستگی داشتند و میخواستند جبران کنند. همه اینها دست به دست هم داد تا بتوانیم حریف را شکست دهیم. البته فراموش نکنید ذخیرههای اینتر هم بازیکنان کوچکی نبودند. با این حال نتیجه آن دیدار خیلی به لحاظ روحی به ما کمک کرد. سیستم ایویچ 4-4-2 بود اما من سیستم را به 3-5-2 برگردانم. چرا که بازیکنان با این سیستم آشناتر بودند.
تا به حال فکر کردهاید که چرا ایویچی که از فوتبال ما شناختی نداشت نسبت به حضور شما در کنار تیم ملی حساس بوده است؟
زمانی که در بهمن بودم، ایویچ به سر تمریناتمان آمد. به من گفت که سه بازیکن جوان خوب تیمت را معرفی کن. پیش از حضور در تیم ملی او را میشناختم و رابطه بدی هم نداشتیم. خیلی برخورد ما حرفهای و دوستانه بود. برایم دید منفی ایویچ واقعا عجیب بود. معمولا مربیان یوگسلاوی بازیکن میفروشند و مربی این ور و آن ور میکنند. شما فکر میکنید یکی از مدافعان وسط ما را چه کسی به اروپا برد؟ پسر آقای بلاژوویچ ایشان را به یکی از کشورهای مدیترانهای برد. با رفتن ایویچ و آمدن من یک تعداد از قرمز و آبیها را در کرواسی دیدیم و آن آقایی که مدیرعامل یک باشگاه بود، وقتی مرا دید انگار دشمن خونیش را دیده بود. آن آقا با ایوویچ و سرمربی تیمش با هم جلسه میگذاشتند قبل از جام جهانی. برای چه؟ برای همین بود که زرینچه و محمدخانی بازی نمیکردند.
درباره جو تیم ملی در جامجهانی صحبت کنید. گفته میشود شما میخواستید فقط آبرومندانه از جامجهانی حذف شویم و برنامهای برای صعود نداشتید.
چنین تفکری نداشتم که برویم و حذف شویم. توقعی که مردم از فوتبال ما داشتند و هنوز هم دارند این است که اگر قرار است صعود نکنیم، حداقل آبرومندانه کنار برویم. همین الان انتظاری که از تیم ملی وجود دارد چیست؟ مردم نباید توقع صعود داشته باشند. به عنوان یک مربی آرزو میکنم که بازیهای قابلقبول باشد. البته از صعود خوشحال میشوم اما باید واقعبینانه نگاه کرد. یک سری بازیکن وقتی شما آنها را در بازی نمیگذارید، معترض هستند. بازیکنی با ما در فرانسه بود که انتظار داشت علی دایی را بکشم بیرون و او را به میدان بفرستم که در جامجهانی کسب تجربه کند! شما بودید این کار را میکردید؟
قاعدتا نه.
همین بازیکن بعد جامجهانی مصاحبه کرد و گفت فوتبال مرا طالبی خراب کرد! یعنی در عرض یک ماه من فوتبال او را خراب کردم! این آقای محترم در زمان ایویچ که حداقل 10 بازی دوستانه کرد، نمیگوید که در کدام یک از آن بازیها به میدان رفت که توقع بازی در جامجهانی را از من داشت؟ متاسفانه برخی اوقات آدم چیزهای عجیبی میشنود. مثلا یکی از بازیکنان گفته بود: "طالبی به ما گفت که بروید و سعی کنید کمتر از چهار گل از آلمان بخورید!" واقعا میشود که یک مربی از این حرفها بزند؟
به هرحال آقای طالبی در جامعه این گونه جا افتاده بود که شما یک مربی ترسو هستید.
چیزی که قبل از بازی با آلمان گفتم این بود که اگر آلمان را ببریم، در تمام دنیا سر و صدا میشود اما اگر موفق نشویم اتفاقی نمیافتد. این صحبتم را هم برای این مطرح کردم که بار روانی را از روی دوش بازیکنان بردارم.
اگر موافق باشید از بازی با یوگسلاوی هم صحبت کنیم.
یکی از بدشانسیهای فوتبال ما مصدومیت عابدزاده بود. متاسفانه از زانو مصدوم بود. او هم کسی نبود که مصدوم باشد و بگوییم ایرادی ندارد. او به روحیه و شخصیت تیم کمک میکرد. همیشه میدیدم که او دنبال درمان پایش است. پشتکار زیادی داشت و تلاش میکرد هر جور شده به جامجهانی برسد. در تمرینات پیش از بازی با یوگسلاوی هم میدیدم که مدام میرود و میآید. واقعیت این است که من اطمینان صددرصد را به پای عابدزاده نداشتم. شب بازی صدایش کردم و به او گفتم خودت چه نظری داری؟ وضعیتات چطور است؟ گفت هرچه شما بگویید. انتظار داشتم بگوید آمادهام و اصلا نگران زانویم نباش. از طرفی دیگر همه توجه ملت ما متوجه بازی با آمریکا بود. اگر بگویید غیر از این بوده، از شما نمیپذیرم. نمیتوانستم روی عابدزاده برای آن بازی ریسک کنم و او را در بازی با آمریکا نداشته باشم. ما مشکلات زیادی داشتیم. وقتی ایویچ رفت، فراهانی از من خواست تا آنالیز سه تیم همگروهمان را از ایشان بگیرم؛ چرا که ایویچ به خرج فدراسیون به سفر رفته بود، برای دیدن بازیهای این تیمها و انتظار این بود که دستش از شناخت نسبت به این تیمها پر باشد. ما رفتیم و ایویچ چیزی به ما نداد.
از عمد نداد یا چیزی در دستش نبود؟
نمیدانم اما مگر میشود که یک مربی برای جامجهانی هیچ اطلاعاتی جمع نکرده باشد؟ آقای ذوالفقارنسب هم اطلاعی نداشت. من دست خالی آمدم بیرون و 16 روز بعد هم بازی داشتم. کاری که کردم این بود که با دوستانم در آلمان تماس گرفتم که اگر ویدیویی از بازیهای آلمان دارند به من بدهند. دوستی در دانمارک بود، که فیلم آمریکا را به من داد و دیگر دوستان هم چند فیلم برای من فرستادند و من شبها مینشستم و آن بازیها را میدیدم. البته از آمریکا شناخت داشتم و مشکلی نبود ولی از آلمان شناختی نداشتم. با شناخت فیلمی متوجه شدیم که اگر وسط زمین را بگیریم میتوانیم جلوی یوگسلاوی بایستیم. البته به طور قطع شناخت روی برخی از بازیکنان بزرگ این تیمها داشتیم اما به لحاظ تیمی شناختمان محدود بود. مثلا میدانستیم کاپیتان یوگسلاوی بازیساز آنهاست و اگر میتوانستیم شعاع حرکتیاش را محدود کنیم میتوانیم از بار تهاجمی آنها کم کنیم. به این ترتیب مجبور به توپهای بلند میشدند که از این جهت مشکل نداشتیم. استیلی هم مامور حرکت کردن با او شده بود. سعی ما روی فضا ندادن به حریف بود. فکر میکنم آن بازی یکی از بهترین بازیهای ما بود. خطایی هم که به یوگسلاوی دادیم میشد اصلا اتفاق نیفتد. اصلا نیاز نبود خطایی رخ دهد. بازیکن حریف اصلا شانس شوتزنی و ایجاد موقعیت خطرناک نداشت که بازیکن ما الکی رویش خطا کرد. به هر حال آن ضربه کاشته گل شد و ما عقب افتادیم. متاسفانه کمتجربگی نکیسا و بد بسته شدن دیوار دفاعی هم عاملی برای گل شدن آن توپ بود. هر چه از روی نیمکت داد زدم صدایم نمیرسید که یک نفر دیگر به خط اضافه شود. این چیزها باید از قبل مشخص میشد. خدا بیامرزد آقای ایویچ را اما اگر او گفته بوده که یک کاشتهزن خوب در یوگسلاوی وجود دارد، چرا روی دیوار دفاعی کار نکرده بود؟ اصلا چند بار روی این قضیه کار کرده بود که اگر ضربه کاشته فلان جا اتفاق افتاد، چگونه دیوار ببندید؟
جو تیم بعد از باخت جلوی یوگسلاوی چطور بود؟
همه بازیکنان احساس خوبی داشتند و سرشان بالا بود. چون بازی خوبی جلوی تیمی مثل یوگسلاوی کرده بودند. سرمربی آن تیم بعد از بازی به اتوبوس ما آمد و گفت که یکی از سختترین بازیهایی بوده که در دوران مربیگریش تجربه کرده است. سرمربی این تیم به همراه دستیارش در طول بازی نزدیک شصت سیگار کشیده بودند!
قبول دارید اگر کمی خودبارویمان بیشتر بود صعود میکردیم؟ خاطرم هست که پاشازاده در آن دیدار یک تک به تک را از دست داد.
پاشازاده باید آن توپ را گل میکرد. اگر با یوگسلاوی مساوی کرده بودیم، صعود میکردیم اما برخی چیزها را باید در همان زمان دید. مثلا کلینزمن اسطوره خیلی از فوتبالیستهای ما بود. نیمه نخست بازی ما و آلمان به گونهای بود که بازیکنان ما در نیمه نخست محو استوکهای حریف بودند. برای بازی جلوی حریفان خیلی بیتجربه بودیم. مثلا آمریکا قبل از جامجهانی 6 بار با آلمان بازی کرده بود ولی ما تا قبل از 98 با این تیم بازی نکرده بودیم. جالب است به شما بگویم که سفیر آلمان در بین دو نیمه بازی ما و این تیم که با نتیجه صفر بر صفر به پایان رسید، به رختکن آلمان میرود و اعتراض میکند. شما به مسائل تجاری در جامجهانی کم اهمیت نگاه نکنید. اصلا اصلیترین مسئله در جامجهانی مسائل تجاری است و بعد از آن مسائل فوتبالی اهمیت دارد. تیم آلمان نبایستی اوت میشد، اسپانسر این تیم آدیداس بود که به فیفا پول داده بود. این تیم باید حداقل باید از گروهش بالا میرفت. یک بار الجزایر در آستانه صعود بود اما برزیل باخت تا اتریشی که اسپانسرش پوما بود به مرحله بعدی برود. در جام جهانیای که در مکزیک بود، برنامه بازیها را تغییر دادند چون ژاپن گفته بود اگر شما ساعت 14 بازی داشته باشید تبلیغ دارم اما اگر ساعت 18 برگزار کنید همه خواب هستند و پولی درنمیآورم. جامجهانی یک تجارت است. اگر الجزایر برود، بالا کسی فوتبالش را نگاه میکند؟ اما فرانسه برود بالا هم بلیتفروشی وجود دارد و هم پخش تلویزیونی.
به بازی به آمریکا برسیم. به نظر میرسید بازیکنان آمده بودند که آن بازی را ببرند.
بازی اول به لحاظ روحی خیلی به ما کمک کرد. اگر خدایی نکرده سه تا گل میخوردیم وضع متفاوت میشد. اما آن بازیای که ما انجام دادیم موجبات تحسین ما را فراهم آورد. آن روحیهای را که یک تیم میخواست برابر آمریکا به میدان برود، داشتیم. از طرفی دیگر همه هم و غم ما بازی با آمریکا بود. از شش ماه قبل همه تمرکز روی این بازی بود. دیدار با آمریکا برای ما نقش امتحانی را داشت که با موفقیت در آن دیپلم میگرفتیم. همه اهالی ورزش به دنبال آن بازی بودند. به روزنامههای آن دوره برگردید. آیا جز این است که کسی باخت کمتر از دو گل جلوی یوگسلاوی و آلمان را برای ما پیش بینی نمیکرد و اکثریت نظرشان بر مساوی با آمریکا بود؟ جالب است برخی از همان افرادی که از این دست پیشبینیها داشتند، بعد از باخت جلوی یوگسلاوی گفتند که آقا این فوتبال بود که ما بازی کردیم؟ آقای ایویچ اگر سرمربی بود، قطعا 4 گل به آنها میزدیم! شناختی که من از آمریکا داشتم به خودم خیلی کمک کرد. در آن بازی در بیست دقیقه نخست کمی خوش شانس بودیم. فکر میکنم دو توپ به تیرک دروازه ما خورد که میتوانست جریان بازی را عوض کند. بعد از آن بازی به تعادل کشیده شد و بازیکنان از فشار ترس از شکست برابر آنها خارج شدند. بازیکنان در آن بازی با تمام وجود تلاش کردند. به نظرم گلهای فنی و زیبایی زدیم و تعویضی هم در آن بازی کردیم که جالب بود. گویا محمدخانی گفته بود که کمک کنید؛ چرا که آمریکاییها فشار زیادی به ما وارد میکنند. این جمله را بد به من گفتند و این طور مطرح کردند که محمدخانی خسته شده و میگوید تعویضش کنیم. یک تعویض آنجا داشتیم که محمدخانی آمد و گفت خسته نبودم اما زرینچه واقعا خسته شده بود و تعویضش کردم. یک تعویض دیگر هم داشتم که منصوریان به جای عزیزی به میدان آمد. البته آقای عزیزی خیلی خوب بازی کرده بود و هرچند که بعدها علیه من به خاطر آن تعویض صحبت کرد اما تعویضش به خاطر بازیاش نبود بلکه نیاز به یک نفر داشتیم که بتواند میانه میدان را نگاه دارد.
بازخوردی که از پیروزی برابر امریکا داشتید چه بود؟
تنها میدانستیم که مردم خوشحال شدهاند. دوستان بازیکنان زنگ میزدند و میگفتند ایران حالی دیگر پیدا کرده است. این بهترین پاداش برای ما بود. دیدن این قضیه خوشحالمان کرد.
قبل از این بازی فشار سیاسیای روی شما بود؟
نه ابدا. صفایی فراهانی اصلا اجازه این کار را نمیداد.
برویم سراغ بازی با آلمان. در صورت موفقیت در آن دیدار شانس صعود داشتیم.
فکر میکنم شانس تساوی با یوگسلاوی را داشتیم که از دست دادیم. اما بگذارید از شما بپرسم، دلیلی که برای بردن آلمان معرفی میکنید، چیست؟ برای چه باید آلمان را میبردیم؟ در فوتبالی که بازی کردن با تیمی مثل ژاپن برای ما دیداری سنگین محسوب میشود، چگونه است که دیدار با آلمان را میتوان به گونهای نگاه کرد که یک بازی معمولی است و میتوان از دل آن صعود کرد؟ واقعیت این است که بعد از بازی با آمریکا جامجهانی برای ما تمام شده بود. اگر بعد از بازی با این تیم به ما میگفتند که چمدانهایتان را بردارید و به ایران برگردید همه با خوشحالی برمیگشتیم. با این حال در نیمه اول جلوی آلمان خیلی خوب بودیم و اصلیترین مسئله کمتجربگی ما بود. در بین نیمه آن دیدار سفیر آلمان به رختکن میرود و میگوید شما چطور میخواهید به کشورتان برگردید، اگر حذف شوید؟ بازی ما با آنها اصلا آسان نبود و البته هیچگاه آلمان در مرحله مقدماتی حذف نشده بود. نوع خوشحالی کلینزمن گواه از فشار روحی روانیای بود که روی تیم آلمان حاضر بود.
بگذارید این طور بپرسم آیا روحیه شکست آلمان در تیم ما بود؟
اگر بگویم نه میگویند مربی ما گفته بود که بروید و کمتر از 4 گل بخورید. چقدر باید انسان بیانصاف باشد که این صحبتها را مطرح کند؟ بعد هم چرا از این حرفها میزنند؟ چون بازی نکردهاند. البته به نظر من بهترین تیم ملی ایران بعد از انقلاب در سال 98 بود.
کمی از جو بین بازیکنان بگویید.
خیلی جو خوبی در تیم حاکم بود. همه باهم رفیق بودند.
قبل از رقابتهای 98 آقای الهیقمشهای را به اردوی تیم ملی میآورند و چند بازیکن روی سرش پوست تخمه ریخته بودند؟
نه! ایشان صحبت میکردند و این بازیکنان نگاهش میکردند و تخمه میشکاندند. این بنده خدا راجع به شاهنامه و رستم صحبت میکرد تا کمی روحیه مبارزهطلبی و پهلوانی را در بازیکنان تقویت کند اما برخی اصلا نمیدانند دیو سفید چیست. به هرحال ایشان بعد از کمتر از یک ساعت خودش احساس کرد ماندنش بیفایده است و رفت.
بعد از جامجهانی پورحیدری سرمربی تیم ملی شد اما بعد از مدتی باز هم شما کار فنی تیم را در دست گرفتید. چه اتفاقاتی افتاد؟
بعد از جامجهانی استعفایم را ارائه دادم. اساسانه فضا را با توجه به خصوصیات رفتاری خودم مساعد نمیدیدم. در کانادا بودم و آقای فراهانی به آنجا آمده بودند و به من یک آلمانی مسن را نشان داد که میخواهد او را مدیرفنی تیم ملی کند. به من گفت با او صحبت کن. بعد از دو روز به من گفتند نیاز به صحبت نیست. او دائم المست است و او را نمیخواهیم. خلاصه به من همان جا پیشنهاد دادند که مدیرفنی تیم شوم. البته من خودم از کسانی بودم که حضور پورحیدری به عنوان سرمربی تیم ملی را پیشنهاد داده بودم. البته پورحیدری علاوه بر این که با من در دارایی حضور داشت، در تیم الخلیج که پیشتر به آن اشاره کردم دستیار من بود. بگذریم، کمتر از یک ماه مانده بود به بازیهای مقدماتی جام ملتهای آسیا که آقای پورحیدری به من گفتند که باشگاه استقلال به من نیاز دارد و من باید بروم و از این صحبتها. به او گفتم باید با صفایی فرهانی صحبت کنم. همان شب که به من این مسئله را گفت با استقلال کار را تمام کرد. من صبح فردایش با آقای فرهانی جلسهای داشتم و دیدم در حال قدم زدن در کمپ است. به من گفت آقای طالبی، آقای پورحیدری که رفت! رادیو صبح گفته به استقلال رفته است. ناراحت بود و توقع داشت که پورحیدری با او مسئله را در میان میگذاشت. با رفتن آقای پورحیدری به من گفت که زمان برای مربی خارجی نداریم و اگر ممکن است دوباره در تیم مشغول به کار شوم. من به او گفتم که اگر ممکن است به فکر فرد دیگری باشد، اما به من گفت سری قبلی من دستش را تنها گذاشتهام و رفتهام. با این حال به او گفتم سرمربیگری در تیم ملی افتخار است و در نهایت قرار گذاشتیم تا پایان جام ملتها در تیم ملی باشم.
درباره خود جام ملتها صحبت کنید. آن حذف تراژیک جلوی کره. قیچی برگردانی که دایی زد و نگرفت و هزار اتفاق خاص دیگری که در آن جام برای ما رخ داد.
اصلا آن توپ که در بازی با کره درون دروازه ما رفت، نباید کرنر میشد. اصلا کرنر الکیای به حریف دادیم. توپ در اوت بود که برومند به آن ضربه زد و به کرنر تبدیلش کرد. همان کرنر آمد و دایی خواست قیچی بزند که نتوانست. البته قصد او هم کمک بود اما نتیجهاش چیز دیگری شد. بدبختی این بود که دفاع روی حساب دایی به جلو رفتند و اصلا فکرش را نمیکردند که این توپ لو برود. جالب است که من در تمام دوران فوتبال یادم نمیآید دایی قیچی زده باشد اما این اتفاق افتاد! البته خدمات دایی به تیم ملی انکارشدنی نیست. او تلاشش را میکرد که بهترین باشد. این اتفاقات در فوتبال رخ میدهد و کاری هم نمیشود کرد. البته دایی میتوانست از تیم یک عذرخواهی کوچک کند اما این کار را نکرد!
درست است که تیم 2000 بر خلاف تیم 98 یک دست نبود؟
حاشیه در تمام زندگی ما بوده است. مسئله قرمز و آبی بودن در آنجا خیلی به ما لطمه زد. البته این به مسائل کار گروهی هم برمیگردد که در کار گروهی متاسفانه ما به اختلافات شخصی توجه میکنیم. متاسفانه برخی در آن تیم، حتی با هم ارتباط شبیه دو هموطن را هم نداشتند چه برسد به رفاقت! ما حتی یک جلسه هم برگزار کردیم و گفتیم هر اختلافی دارید، حل کنید. من از اتاق میروم بیرون و وقتی آمدم این مسئله را تمام شده ببینم. متاسفانه برخی مسائل فوتبالی نبود. برخی از بازیکنان هم که از خارج آمده بودند، میآمدند و به برخی از بازیکنان که وضعیت مالی خوبی نداشتند و حتی صاحب خانه میخواست اسبابشان را به خیابان بریزد میگفتند که مثلا یک بنز دارم که 100 هزار دلار قیمتش است. این تضادها همه باعث شد که یازده بازیکن روی نیمکت دشمن خونی یازده بایکن اصلی باشند. این کدورتهایی که وجود داشت زمان من اتفاق نیفتاده بود و بیشتر مسائلی شخصی میان بازیکنان بود که حل نشده بود.
گفته میشد در آن رقابتها مهدی مهدویکیا خیلی مراقب زانوهایش بوده و یک جورایی از ته دل برای تیم ملی بازی نمیکرد. شما به عنوان سرمربی آن تیم این مسئله را تایید میکنید؟
البته من بعدها با ایشان صحبت کردم و به من گفت برخی از مسائل را فراموش کنم. با اینحال فرض کنید الان میخواهید بروید شمال. قطعا دو پیراهن با خودتان میبرید. متاسفانه ایشان آمد به جام ملتهای آسیا با تنها یک جفت کفش. آن هم کفش کار کرده! با تایلند در روزی بارانی بازی داشتیم، به او گفتم آخر با این کفشها میشود مگر بازی کرد؟ که او گفت چه کار کنم؟ همین یک کفش را آوردهام. او حتی فکر پاره شدن کفشش را هم نکرده بود! من مهدی را دوست دارم اما رفتار آن زمان او را حرفهای نمیدانم. معلوم است وقتی که کسی این گونه به مسابقات میآید انگیزهای برای بازیها ندارد و فقط آمده که در مسابقات باشد و برود. باور کنید همان زمان به او گفتم در ایران شایعه شده که تو کم کاری میکنی اما او به من گفت: نمیخواهم بهترین بازیکن یا آقای گل آسیا شوم!
یکی از دلایلی که دوست داشتیم شما را در اینجا ببینیم این بود که درباره تیم 2000 برایمان صحبت کنید. گویان آن سال یک نقطه مبهم تاریخ فوتبال ماست که اساسا تمایل زیادی برای واکاویش وجود ندارد.
شاید بهتر باشد ما هم بازش نکنیم. متاسفانه آنجا حتی لژیونرهایمان هم با هم همدلی نداشتند. متاسفانه برخی به من میگفتند با چوب بزن بر سر این بازیکنان! اما مگر میشود؟ به بازیکنم توهین کنم؟ بعدها خبرنگار اماراتی برای من یک چیزهایی تعریف کرد از فرار شبانه برخی از بازیکنان که حتی در برگشت به هتل، اشتباها هتلی دیگر رفته بودند! از طرفی دیگر از سوی برخی سردبیران نشریات ورزشی حمایت نمیشدم. با برخی از آنها آشنایی نداشتم و کاری نمیتوانستم بکنم. اگر با آنها آشنا بودم که نمیگفتند همه کارها را ایویچ کرده است. حداقل دو درصد از نمایش تیم را گردن من میگذاشتند. آنقدر از ایویچ تعریف میکنند که هر کس نداند فکر میکند او تیم را به جام جهانی برده است. این درحالی بود که ویرا و ذوالفقارنسب تیم را به جامجهانی بردند.
بعد از 2000 از تیم کنارهگیری کردید.
بله، چون فشار روی صفایی فرهانی زیاد بود. خواستم بار از روی دوش او برداشته شود و تمام تقصیرات را گردن گرفتم.
بعد از تیم ملی به سوریه رفتید؟
بله از الجیش این کشور پیشنهادی گرفتم و اکثر بازیکنان تیم ملی این کشور هم در آنجا بودند. بعد از مدتی هم سرمربی این تیم شدم.
کاری بود که اگر به گذشته بازگردید، انجامش ندهید؟
برای خود یک سهم اندک قائلم. برای اینکه توانستیم در 98 مردم را خوشحال کنیم. اما واقعا از برخیها که بهشان لطف کردم اما بیانصافی کردند ناراحتم. متاسفانه به برخیها اعتماد کردم اما اشتباه کردم.
بهترین و بدترین روز ورزشی شما؟
بدترین مسئله شاید قضاوتهای ناحقی بود که میشنیدم. مثل ترس از گل خوردن بالا از آلمان و مطرح شدن این مطالب از سوی کسانی که با سو نیت این مطالب را مطرح میکردند.
در جامجهانی طرفدار کدام تیم خواهید بود؟
اسپانیا. چون هم فوتبالش را دوست دارم و هم اینکه بازیکن محبوبم اینیستا است.
در مورد تیم ملی هم کمی صحبت کنید.
هیچ گروهی در جامجهانی ساده نیست. البته ما هم مثل خیلیها امیدوار به صعود هستیم اما مشکل فوتبال ما این است که با حریفان سخت دیدار نکردهایم. به لحاظ ذهنی نمیتوانیم از فشار تیم قویتر خارج شویم. به همین دلیل است که باید بازیهای سخت میکردیم که نکردیم. ژاپن آنقدر این کار را کرده که استرسی از رویارویی با تیمهای بزرگ ندارد. فوتبالی که ما بازی میکنیم نمیتواند برابر یک فوتبال ترکیبی دوام بیاورد. اگر نمیخواهیم تسلیم شویم باید تلاش کنیم.
عملکرد کیروش را چطور ارزیابی کردهاید؟
میخواستیم به جام جهانی برویم و این اتفاق افتاده است. حتما عملکردش مثبت بوده است و من برایش آرزوی موفقیت دارم. ما باید سطح توقعمان را منطقی کنیم. فدراسیون ما چشمش به پول دولت است و وقتی نتوانسته به دلیل مشکلات مالی عملکرد مورد نظر را داشته باشد، نباید چندان رویایی فکر کرد. من چیزی در فوتبال ایران نمیبینم که هشت سال پیش ندیده باشم. فوتبال ما آسانترین فوتبالی است که میتوان ارائه داد. تماشاگر به دنبال دیدن چیزهای جدید است و طبیعی است با این وضعیت ورزشگاهها خالی میماند.
انتهای پیام
نظرات