نویسنده رمانهای پلیسی «مرا به فردا برسان»، «قلبهای بیتپش» و «الفبای مرگ» در یادداشتی که درباره اهمیت و ضرورت ژانرنویسی در اختیار ایسنا گذاشته، نوشته است:
اخیراً مجموعه کتابهایی در ژانرهای مختلف منتشر شده که باعث واکنش نویسندگان، مدرسان و دیگر فرهیختگان جامعه ادبی شده است. عدهای آن را مضر دانسته، بعضی کاسبکاری و یا مدشدگی و برخی هم میگویند اصلا درک نمیکنند که رمان چگونه میتواند ژانربندی شود.
گونهبندی در ادبیات، فیلم و سینما، موسیقی و نقاشی امری ضروری است اما نکتهای که مورد غفلت قرار گرفته و از نظر این دوستان پنهان مانده، این است که ژانر در ادبیات به رمانهای مدرن تعلق نمیگیرد. یعنی حتی به رمانی مانند «پاککنها» اثر «آلن رب گریه» که مضمونی پلیسی هم دارد، ژانر پلیسی گفته نمیشود و به همین ترتیب در رمانهای ادبی و کلاسیک سنتی هم وضع به همین منوال است. به عنوان مثال به رمان «خانه قانونزده» «چارلز دیکنز» هم ژانر پلیسی اطلاق نمیشود و به آثار «دافنه دوموریه» نیز ژانر معمایی یا عاشقانه نمیگویند.
رمان ژانر به آثار سنتی غیرکلاسیک گفته میشود که ارزش ادبی ندارند. حال شاید نویسندگانی مانند «ژرژ سیمنون» و یا «فردریش دورنمات» ژانر پلیسی را با درونمایههای فلسفی نوشته باشند و تا حدی ارزش ادبی نیز بیابند اما اینها استثناء هستند و جامعه کنونی مخاطب و خواننده انواع ژانر، به دنبال سخنان فلسفی و یا ارزشهای ادبی نهفته در میان کلمات یا جملات داستانی نیستند.
خوانندهای که به دنبال ژانر جنایی، پلیسی، جاسوسی، ترسناک یا فانتزی آمده، قطعاً به دنبال هیجان است نه ادبیات. نزدیک به ۱۵۰ سال است که در دنیا هزاران نویسنده با ژانرهای مختلف مینویسند و امکان ندارد که بدون دستهبندی بتوان آنها را از هم تفکیک کرد.
مثلاً اگر به آثار «آگاتا کریستی» نگوییم ژانر کارآگاهی یا پلیسی، پس آن را چه بنامیم؟ یا همینطور به رولینگ، جان گریشام و ... هماینک نویسندگان معاصر جهان فقط در یک زیرشاخه خاص مینویسند و آنقدر مداومت ورزیدهاند که با آن هویت گرفتهاند. به عنوان مثال شما اگر رمانی در باره قاتلان زنجیرهای بخواهید، میدانید که باید کتابهای «توماس هریس» را بخوانید. یا اینکه اگر به تریلرهای حقوقی علاقهمندید باید رمانهای «جان گریشام» را مطالعه کنید.
نویسندگی در حوزه ژانر باید از نقطهای شروع شود و جان بگیرد. مانند «چندلر» و «همت» که کارشان را با پاورقینویسی شروع کردند و بعد هم به آن شهرت جهانی رسیدند. اینطور نیست که همه دنیا هدف از مطالعه را افزایش اطلاعات و غنای ادبی بدانند. اگر به لیست پرفروشترین رمانهای فرانسوی (کشوری که مهد رمان نو در دنیا به حساب میآید) نظری بیندازید، درمییابید که «گیوم موسو» نویسنده عاشقانه، جنایی و یک نویسنده پلیسی دیگر در رده اول و دوم جدول قرار دارند.
هماینک کشورهای اسکاندیناوی در ژانر جنایی و پلیسی آثار بسیار پرفروشی تولید میکنند، آن هم درحالیکه کمترین آمار جرم و بزه در دنیا را صاحب هستند. حال شما مقایسه کنید با این همه موضوع و سوژه در بخش حوادث رسانههای خودمان.
چرا باید از افتادن به دام ابتذال یا عوامنویسی ترسید و به سراغ ژانر نرفت؟ مگر همه آثاری که طی این ۴۰ سال بعد از انقلاب تولید شدند، مطلوب بودند و غنای ادبی داشتند و جوایز داخلی و خارجی را یک یک درو کردند و جایی برای نقد و گله باقی نگذاشتند؟ قطعاً رمان ژانر هم دارای آثار قوی و ضعیف خواهد بود.
رمان ژانر در همه دنیا مخاطب دارد و به جرأت میتوان ادعا کرد که صنعت نشر را سرپا نگه داشته است (بدون استفاده از یارانههای دولتی و خریدهای سازمانی از ناشران). البته نمیتوان گفت که با رواج رمان ژانر در ایران، ما هم بتوانیم به نقطه اوج فروش برسیم، چرا که تیراژ پایین کتابهای ایرانی معلول مشکلاتی بسیاری است که وجود نداشتن ژانر جذاب فقط یکی از آنهاست.
من معتقدم اینطور نخواهد شد که رواج ژانرنویسی، مولفان معاصر را به دام خود بکشاند. نویسندهای که به غنای ادبی اهمیت میدهد و به آن میاندیشد، به ژانرنویسی تن نمیدهد و نویسنده ژانر هم بدون شک، برای مطالعه و افزایش بار ادبی خود، به آثار آنها رجوع خواهد کرد.
پس امید است تا بدون واهمه، اقدام نشر ققنوس و هیلا را بستاییم و دیگر ناشران بزرگ را هم به حمایت از آن فرابخوانیم. ژانرنویسی مد نشده است، مضر نیست و قصد عوامفریبی هم ندارد.
انتهای پیام
نظرات