رضا ساکی
سانس آخر فیلم «خانه دختر» در جشنواره بود. زمزمهها درباره توقیفش به اوج رسیده بود و دیگر همه مطمئن بودند که اکران عمویی نخواهد شد. پس با جمعی از دوستان خودمان را به پردیس چارسو رساندیم. جمعیت زیادی از خبرنگاران و منتقدان سینما به چارسو آمده بودند. خیلی شلوغ شد. مسئولان اما همکاری کردند و گفتند در سالن را باز میکنیم و هر کس دوست داشت روی زمین بنشیند و فیلم را ببیند. ما این خبر را به دیگران رساندیم و چارسو لحظهلحظه شلوغتر میشد.
پیرمردی که از کارکنان چارسو بود از دیدن جمعیت تعجب کرده بود. از من پرسید: چرا این قدر برای این فیلم شلوغ کردهاند؟ گفتم: فیلم صحنههایی دارد که شاید سانسور شود. گفت: یعنی صحنهدار است؟ مثل قبل از انقلاب؟ گفتم: نه آنطور صحنههایی. گفت: اگر ندارد چرا میخواهند نشان ندهند؟ گفتم: چه عرض کنم پدر جان؟ منظور دیالوگهایی است که شاید حذف شود. گفت: یعنی دیالوگهایی مثل فیلمفارسی قدیم؟ گفتم: نه آنطور. گفت: یعنی چه؟ فیلم صحنه که ندارد دیالوگ بد هم که ندارد چرا باید اکران نشود. گفتم: توضیحش سخت است پدر جان. گفت: ولی واجب شد بیایم فیلم را ببینم. در همین حال یک پسر و دختر جوان از پیرمرد پرسیدند: امشب چرا اینقدر شلوغ است؟ پیرمرد گفت: آخرین سانس یک فیلم است که قرار است توقیف بشود. دختر و پسر هیجانزده توی صف ایستادند. پیرمرد آرام به آنها گفت: میگویند صحنه هم دارد.
خلاصه ما به اتفاق خیل جمعیت و آن دختر و پسر فیلم را دیدیم. فیلم که تمام شد دختر به پسر گفت: این رو میخوان توقیف کنن؟ این که چیزی نداشت. پسر گفت: فکر کنم چون چیزی نداشت باید توقیف بشه. بعد از اکران فیلم، پیرمرد را دیدم. گفت: به نظرم فیلم اکران نمیشود. گفتم: چطور. گفت: وقتی فیلم موضوعی به این مهمی را بیان میکند و از راز میان پدر و دختر پرده برمیدارد باید هم توقیف شود. اصلا مگر ما از این چیزها در جامعه داریم؟ وقتی نداریم چرا باید دربارهاش فیلم بسازیم؟ بعد خندهای کرد و گفت: این شماره من را بنویس مهندس هر وقت خبر توقیف یک فیلم آمد خبرم کن برم ببینم. حتما فیلم خوبی است که توقیف میشود.
باقی بقایتان
انتهای پیام
نظرات