بنا به نوشتهی اکثر زبانشناسان و پژوهشگرانی که دربارهی گویش شیرین گیلکی بررسی و کاوش کردهاند، یکی از شعبات زبان فارسی میانه (پهلوی) زبان رایج مردم ایران در دوره پیش از اسلام است.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - منطقه گیلان، ابراهیم پور داوود در مقدمهای که در سال 1332 خورشیدی بر اولین فرهنگ گیلکی تالیف دکتر منوچهر ستوده نوشته، دربارهی گویش گیلکی نوشت: لهجهی گیلکی که واژههای برخی از سرزمینهای آن در این کتاب گردآوری شده، یکی از لهجههای باستانی و پرمایهی ایران است، بسیاری از واژههای آن با اندک تفاوتی در اوستا هم موجود است، هیات لغتهای پهلوی یعنی زبان رایج روزگار ساسانیان در آن فزون و فراوان دیده میشود.
جهانگیر سرتیپپور که در کتاب « ویژگیهای دستوری و فرهنگ واژههای گیلکی» مبانی دستوری و گرامری گویش گیلکی را تدوین کرده، تعدادی از واژههای بازمانده از زبان اوستایی و پهلوی از گیلکی را به دست داده که از آن جمله عبارتند از الف: اوستایی - وارش (باران)، ورف (برف)، هیست (خیس)، خوشک (خشک)، ولگ (برگ) و راما (داماد). ب : پهلوی - خانی (چشمه)، آهین (آهن)، کج (ابریشم)، مانگه (ماه)، مانگتاب (ماهتاب)، امبست (غلیظ)، توم (بذر برگزیده برنج کاری).
جکتاجی یکی از زبانشناسان گیلانی در این خصوص به خبرنگار ایسنا گفت: چون زبان پهلوی از خانوادهی زبانهای هند و اروپایی است، گویش گیلکی نیز به سبب هم ریشگی با زبان پهلوی تابعه، گرامر و دستور زبانهای اروپایی است، به طوری که در گویش گیلکی همانند زبانهای اروپایی مضافالیه مقدم بر مضاف میآید، مانند جنگله میان (درون جنگل) و یا شهر درون (توی شهر) و در اضافهی ملکی نیز به صورت گرامر زبانهای غربی است، مانند؛ می اسب (اسب من).
وی ادامه داد: در گویش گیلکی همانند زبان فارسی واژههای بسیاری از زبانهای بیگانه راه یافته که از جملهی آنها زبان عربی است که برخی واژههای آن در لهجههای گوناگون مردم گیلان تعریب شده است. بعنوان مثال: واژههای قبول، رسول، قهر، غروب، محمد، بصورت: قوبیل، رسول، قار، غوروب یا غوریب و ماء مد درآمده است.
وی اذعان کرد: گذشته از آن پارهای از لغات عربی به صورت معادل گیلکی در آمده و یا به تعبیری دیگر به گیلکی ترجمه شده است. مانند وضو که تبدیل به «دست نماز» و اسهال به «شکم روش» و سجاده به «جانماز» ترجمه شده است.
جکتاجی خاطرنشان کرد: همچنین این لهجه از زبان آذری و زبانهای اقوام ترک و مغول نیز واژهها و کلماتی گرفته است.
به گزارش ایسنا، در سدههای اخیر از راه دریای خزر مقدار زیادی از واژههای روسی و تاتاری وارد زبان مردم این سامان شده است. مانند آبوشکا (پنجره شیشهای)، بانکا (پیت حلبی، پیت نفت)، بوت (نیم چکمه لاستیکی)، زاموسکا (بتونه)، کانکا (ماشین برنج کوبی)، پراخوت (کشتی)، فایتون (درشکه)، ماتور (موتور)، ناسوس (تلمبه)، گارشوت (لگن بچه)، لوتکا (کرجی، قایق)، فوکا (پیراهن، شلوار و کفش سرخود صیادی) ، رزین (لاستیک)، زاکاس (سفارش غذا).
گویش گیلکی با تمامی محدودیت جغرافیایی خود به چند لهجهی فرعی تقسیم میشود که شامل گیلکی بیه پس (باختر سفیدرود) یعنی زبان مردم رشت و فومن و حواشی آن و گیلکی بیه پیش (خاور سفیدرود) که گویش مردم لاهیجان و رودسر و نواحی اطراف آن است. به طوری که این دو تیره از لحاظ ادای کلمات و برخی ویژگیهای دستوری و لغوی تفاوتهای نسبتا زیادی دارند، تا جایی که ساکنان این دو منطقه به دشواری مقاصد همدیگر را درک میکنند.
استاد جعفر خمامیزاده زبان شناس گیلانی در این باره به ایسنا گفت: گویش گیلکی در نقاط مختلف گیلان همسان نیست. مثلا واژههای گیلکی رشتی با واژههایی که در شرق گیلان بکار میرود، در موارد بسیاری فرق میکند و این اختلاف گاهی بسیار محسوس است، تا حدی که فهم گویش مردم روستاهای شهر لاهیجان را برای مردم رشت یا نواحی مغرب رشت بس دشوار و احیانا غیرممکن میکند.
وی ادامه داد: با توجه به این فرقهای فاحش، گویش گیلکی را به دو شاخهی جدا از هم، یعنی گیلکی بیه پس (گویش نواحی باختری سفیدرود مانند: انزلی، صومعهسرا، فومن، رشت و غیره) و گیلکی بیه پیش (گویش مردم نواحی شرقی سفیدرود مانند: لاهیجان، رودسر، و اشکور پایین و جز آن) تقسیم میکنند.
وی خاطرنشان کرد: در دیگر نقاط گیلان، با گویشهای دیگری روبرو میشویم: مثلا در سرزمینهای تالش و ماسوله گویش تالشی، در کوهپایهها گویش گالشی، در عمارلو شاخهای از گویش کردی بنام کرمانجی و در باختر و جنوب باختری و شمال باختری و روستاهایی از رودبار زیتون و فاراب و عمارلو گویش تاتی را میشنویم.
انتهای پیام
نظرات