مرتضی کاخی به تازگی به خوانش تعدادی از شعرهای ملکالشعرای بهار و عماد خراسانی به گویش مشهدی پرداخته است. این شعرها در آلبومی به نام «اوسنه» با صدای غلامرضا رضایی و آهنگسازی مزدا انصاری منتشر شده است.
مرتضی کاخی به تازگی به خوانش تعدادی از شعرهای ملکالشعرای بهار و عماد خراسانی به گویش مشهدی پرداخته است. این شعرها در آلبومی به نام «اوسنه» با صدای غلامرضا رضایی و آهنگسازی مزدا انصاری منتشر شده است.
انتشار این آلبوم با خوانش مرتضی کاخی به لهجه مشهدی باعث گفتوگوی بخش ادبیات ایسنا با این چهره پیشکسوت ادبی شد که در آن درباره نقش خراسان و شاعرانش در تکوین شعر فارسی به اظهارنظر پرداخت. کاخی در کنار وجهه ادبی، قبل از انقلاب، دیپلمات بوده و «قرارداد شط العرب» را نوشته است؛ همان قراردادی که صدام آن را پاره و به ایران حمله کرد. او زحماتی هم برای بازپسگیری جزایر سهگانه کشیده است. مرتضی کاخی متولد 1317 است. «روشنتر از خاموشی» (گزیده شعر امروز ایران (۱۳۵۷ - ۱۳۰۰))، «قدر مجموعه گل» (برگزیدهای از غزل فارسی از آغاز تا امروز همراه با شرح و توضیح)، «باغ بیبرگی؛ یادنامه مهدی اخوان ثالث»، «گفتوگوی شاعران: مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، م. آزاد تهرانی» و «صدای حیرت بیدار؛ گفتوگوهای مهدی اخوان ثالث» از جمله آثار منتشرشده او هستند.
کاخی درباره چگونگی همکاریاش در آلبوم «اوسنه» گفت: یک روز یکی از اهالی فرهنگ، آقای داوود موسایی مدیر انتشارات فرهنگ معاصر به من تلفن کرد و بعد آقایان غلامرضا رضایی خواننده و مزدا انصاری پیانیست آمدند و از من خواستند که کمک کنم شعرهای ملکالشعرای بهار و عماد خراسانی با لهجه درست مشهدی خوانده شود. من هم سعی کردم کمک کنم و بعد همین شعرها را به گویش مشهدی خواندم. آقای موسایی به من گفت، با اینکه این دو خودشان خراسانی هستند اما لازم است به جنبههای ادبی شعرها هم تسلط داشته باشند. من هم گفتم هرچه باشد به این دلیل که من وحشتناک ملی هستم و ایران را دوست دارم، قبول میکنم. این دوست داشتن ایران هم همیشه در وجودم بوده و با من هست؛ به طوری که بعد از انقلاب که بازنشسته شدم، فقط گاهی برای دیدن فرزندانم به آمریکا میروم، ولی خیلی زود به ایران برمیگردم؛ چون با اینکه در ایران چیزهای زشت هم زیاد است، اما من دوستش دارم و هر روز باید کوهها را از پنجره خانهام ببینم. به همین خاطر پذیرفتم و رفتم بر این کار مقداری نظارت کردم. برای گرفتن پول هم نرفتم.
کاخی که خود از اهالی خراسان است در ادامه درباره لزوم حفظ گویشهای مختلف اقوام ایرانی بخصوص خراسانیها سخن گفت و ادامه داد: اگر بخواهیم از لهجه خراسانی بگوییم باید بدانیم لهجه خراسان چیست. برای دانستن این چیستی هم باید به سراغ تمام افغانستان، تاجیکستان، آذربایجان و جاهای دیگر برویم؛ چون زبان مردم این محدوده خراسانی بوده است که به آن زبان «دَری» گفته میشده نه فارسی. این زبان تا دوره انوری که شاعری بجنوردی بوده، قدرت داشته است. همین الان هم به این زبان «دری» گفته میشود که در گذشته، زبان رسمی ایرانیان بوده است. مثلا ناصرخسرو قبادیانی که در سال 394 قمری در خراسان به دنیا آمده، به زبان دری صحبت میکرده و در قصیدهای زیبا از زبان دری سخن گفته و آن را «دُر» خوانده و گفته که سزاوار نیست این زبان در پای پادشاهان خوکصفت ریخته شود. او در این قصیده میگوید:
پسنده است با زهد عمار و بوذر/ کند مدح محمود مر عنصری را؟
من آنم که در پای خوکان نریزم/ مر این قیمتی دُر لفظ دَری را
این پژوهشگر سپس گفت: بنابراین فارسی آن زمان «دری» بوده و تا 200 سال انوری و دیگر شاعران خراسان به این زبان شعر میگفتهاند و از این طریق اشعارشان را به دیگر مناطق مختلف میفرستادهاند؛ از جمله به شروان که خاقانی در آنجا بوده یا گنجه که نظامی در آنجا میزیسته است. در این زمان لهجه دیگری نداریم. یا در اشعار مولانا که با اینکه از 12 سالگی در ترکیه امروزی میزیسته که آن زمان امپراطوری بیزانس بوده و بعد به عثمانی تبدیل شده، یک خط یا حتی یک کلمه ترکی دیده نمیشود. اما همین زبان خراسانی پس از آنکه به مرکز ایران رسید، به آن عراقی گفتند. عراق هم همان اراک بوده که بعدها به عراق عجم تبدیل شد. این زبان که حالا عراقی شده بود از مرکز ایران به سمت نواحی جنوبیتر ایران مثل اصفهان و شیراز رفت و در آنجا بود که نام این زبان را فارسی گذاشتند.
کاخی اظهار کرد: زبان دری از زمان اشکانیان شکل گرفت و در دربار ساسانی به آن دری گفته شد. بعد از اسلام هم به آن فارسی نمیگفتند؛ همچنان که ناصرخسرو نمیگفت. اما حالا شده است فارسی. با این حال الان زبان «دری» فحش شده است و میگویند « دری وری»! ولی چه دوست داشته باشیم و چه نه، ریشه زبان فارسی دری است و این قابل کتمان نیست؛ بنابراین ریشه زبان حافظ و سعدی هم همان زبان دری است.
او درباره علت ماندگاری زبان دری در خراسان گفت: زمانی که اعراب به ایران حمله کردند به خیلی از مناطق ایران رفتند، اما نتوانستند به خراسان برسند. ولی خراسانیها خودشان مسلمان شدند و به دلیل حضور امام رضا (ع) به تعدادشان افزوده شد، وگرنه آنها زرتشتی بودند و کوههای آنجا پر از آتشکدهها و قلعهها بود. همین الان هم در اطراف و اکناف خراسان پر از قلعههایی است که به آنها «قلعه دختر» میگویند. قلعه دختر جایی بوده که دختران در مواقع خطر به آن پناه میبرده و در همانجا زندگی میکردهاند. حالا این زبان خراسانی در محدوده خراسان لهجههای متفاوتی دارد که تنها یک نمونه آن مشهدی است؛ مثل لهجههای فارسی که در هر یک از شهرهای ایران متفاوت است یا کردی و لری.
او افزود: خود مشهد یک مجمعالطوایف است. از دلایل به وجود آمدن این مجمعالطوایف و وجود همه قومیتها در آن، حضور امام رضا (ع) است و چون از همه اقوام برای تجارت و زیارت به آنجا میآمدهاند، لهجههای زیادی در مشهد به وجود آمده که تلفظ و لهجه مشهدی یکی از این لهجههاست. اما لهجه مشهدی بر تمام لهجههای خراسان تسلط دارد؛ البته این به معنی درستتر بودن آن نیست.
این پژوهشگر در ادامه گفت: به این خاطر هم به زبان ما دری گفته میشد که در دربار مصرف میشد و با آن با پادشاهان صحبت میشد. در «تاریخ سیستان» آمده است که یعقوب لیث صفاری پایهگذار سلسله صفاریان وقتی در جنگی پیروز شد یکی از قصیدهسرایان درباری برای او قصیدهای به زبان عربی سرود؛ چون آن زمان نفوذ عربها در فرهنگ و زبان ایرانیان بسیار زیاد شده بود. اما یعقوب لیث با شنیدن این قصیده و زبان آن میگوید چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت، و از این به بعد شاعر لال میشود و دیگر کسی به عربی شعر نمیگوید. جالب است که جمله «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت؟» که خود شعر است توسط پادشاهی گفته شده که خود بیسواد بوده!
کاخی سپس با اشاره به نقش فردوسی در پاسداری از زبان فارسی، به خاطرهای از دکتر قاسم غنی و ملاقات او با حسنین هیکل اشاره کرد و گفت: در این دیدار دکتر غنی به حسنین هیکل میگوید خیلی عجیب است که شما مصریها خط هیروگلیف و اهرام ثلاثه و امپراطوری داشتهاید اما عربزبان شدهاید! هیکل هم با نهایت تاسف میگوید ما همه اینها را داشتیم، ولی فردوسی نداشتیم. در اینکه فردوسی نگذاشت زبان ما عربی شود، هیچ شکی نیست؛ زبانی که میرفت عربی شود و اگر فردوسی نبود این اتفاق افتاده بود؛ چون در همان زمان بسیاری از شاعران برای خلفای عباسی به زبان عربی شعر میسرودند. در همین دوره معاصر نیز میبینیم که شاعران خراسانی از جمله اخوان ثالث چه زبان محکم و استواری دارند و شاملو هم با اینکه خراسانی نبوده اما مدت زیادی در آنجا زندگی کرده که حتما در زبان و شعر او تاثیر داشته است.
او در بخش دیگری از سخنانش درباره ارتباط ترانه و موسیقی اظهار کرد: این ارتباط بسیار عمیق و گسترده است. مثلا در ایران به موسیقی، شعر میگویند. بنابراین برخلاف اینکه همه فکر میکنند موسیقی شعر را پدید میآورد میبینیم که درواقع این شعر است که به موزیسین اجازه میدهد برای آن ملودی بسازد.
مرتضی کاخی در بخشی از این گفتوگو به وضعیت کنونی شعر فارسی اشاره کرد و با بیان اینکه فارسی زبانی است که برای آن زحمت زیادی کشیده شده است، گفت: الان در ایران هم مثل دیگر نقاط دنیا شعر وضع خوبی ندارد؛ دلیل آن هم وجود ابزارهای مختلف مثل سینما، تلویزیون، اینترنت، موبایل و...است. با این حال فکر میکنم یکی از دلایلی که شعر فارسی در این دو سه دهه دچار افت شده گرفتار شدن در بیسوادی است. کسی که میخواهد شعر بگوید باید کتاب بخواند؛ تاریخ بیهقی، شاهنامه، بوستان و گلستان، حافظ و مولانا و صدها کتاب دیگر از قدیم تا امروز بخواند و بفهمد؛ اما متاسفانه الان این اتفاق نمیافتد.
او همچنین درباره اینکه چرا کمتر در مجامع شعری حضور پیدا میکند، گفت: چون برای خودم کمی حیثیت قائل هستم، در هر جمعی حاضر نمیشوم، مخصوصا آنها که نمایشیاند.
فرزاد گمار - ساره دستاران
انتهای پیام.
نظرات