بهزاد خواجات معتقد است، مشکل آموزش ادبیات فارسی در ایران به ادبیات معاصر محدود نمیشود، بلکه حق مطلب در ادبیات سنتی هم به خوبی ادا نشده و بهترین راه برای حل این مشکلات، ایجاد گرایش است.
بهزاد خواجات معتقد است، مشکل آموزش ادبیات فارسی در ایران به ادبیات معاصر محدود نمیشود، بلکه حق مطلب در ادبیات سنتی هم به خوبی ادا نشده و بهترین راه برای حل این مشکلات، ایجاد گرایش است.
این مدرس دانشگاه در گفتوگو با خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، درباره دلایل کم پرداختن دانشگاهها به ادبیات معاصر گفت: نپرداختن به ادبیات معاصر در دانشگاهها به یک دلیل خلاصه نمیشود. مساله کمی بُعد تاریخی دارد؛ یعنی اصولا در بدو شکلگیری شعر امروز اگر نیما را سرآغاز فرض کنیم خود نیما با قشر دانشگاهی - که نمود و نمادش دکتر خانلری بود - با هم چالش داشتند و این چالش بعدها همچنان ادامه پیدا کرد.
او با بیان اینکه «همیشه ادبیات آکادمیک ما ترجیح میداد به سنت بپردازد»، اظهار کرد: در آن زمانِ آغاز شعر نو، فضای آکادمیک روی خوش به آن نشان نمیداد، کما اینکه برخی شاعران شعر نو به این اتفاق دامن میزدند. نبود تبحر در ادبیات سنتی و نداشتن تسلط بر ادبیات باعث میشود بعضی اوقات تندرویهایی صورت بگیرد و جریانهای سستی به وجود بیاید.
این شاعر و منتقد ادبی درباره دیگر دلیل فاصله گرفتن فضای آکادمیک از ادبیات معاصر، بیان کرد: شعر نو ایران از آغاز مقدار زیادی در شاخهآوری و بارآوریاش به ادبیات ملل دیگر نگاه داشت و از تئوریهای زبانی و فکری ادبیات غرب وام گرفت. البته این تا حدی رویارویی شعر سنتی و نو را تشدید میکرد.
او سومین دلیل را پیوند شعر نو با تاریخ و اجتماع دانست و بیان کرد: بخش زیادی از شعر نو ما در پیوند با مسائل اجتماعی و رخدادهای تاریخی و اجتماعی شکل گرفته است. یعنی پیش از انقلاب غالب توجه جوانان و قشر تحصیلکرده به شعر نو به علت مبارزه علیه رژیم شاه بود. این باعث میشد که شعر نو رویکرد خاص مضمونی داشته باشد، اما با فضای رسمی آکادمیک تجانسی نداشت.
نکته بعدی مورد توجه خواجات خود استادان بودند که وی در اینباره یادآور شد: استادان ادبیات ما غالبا موارد درسی که میخواندند به ادبیات سنتی مربوط میشد و طبیعی بود که درباره شعر نو که در حال وقوع بود اطلاع و اشراف چندانی نداشته باشند.
نویسنده کتاب «منازعه در پیرهن» نداشتن پیشینه را نیز یکی از علل بیتوجهی به ادبیات معاصر معرفی کرد و گفت: ما در ادبیات سنتی قریب به هزار سال اثر متن و پیشینه داریم. این هزار سال منبع خوبی برای تحقیق، مطالعه و آموزش است، در حالیکه در ادبیات معاصر چنین منبعی نداریم. گرچه جریانسازی شعر معاصر ایران نسبت به شعر سنتی سریعتر اتفاق افتاده اما متاسفانه منابع کمتری به چشم میخورد و کسانی که در این حوزهاند یا اغلب تحصیلات آکادمیک نداشتهاند یا به طور تجربی شعر نو را دنبال کردهاند. بنابراین این کمبود منابع هم خودش یکی از معضلاتی است که به ادبیات معاصر نمیپردازند.
او درباره پیشنیازهای افزایش واحدهای ادبیات معاصر در دانشگاه، بیان کرد: اگر درِ دانشگاهها بر روی ادبیات امروز باز شود و به جای چهار واحد 40 واحد ادبیات معاصر ایران داشته باشیم، قطعا این 40 واحد به استاد متبحر نیاز دارد. از دیگر سو باید منبع برای معرفی به گروه وجود داشته باشد، آثار متناسب و شکوهمند برای بررسی هم نیاز است.
این مدرس دانشکده ادبیات دانشگاه آزاد ماهشهر با بیان اینکه یک نوع بدبینی به شعر معاصر وجود دارد، اظهار کرد: نیما که آمد برخی به او تهمت میزدند که شعر فارسی را خراب کرده و بعدها جریانهای دیگری به وجود آمد که باعث شد بدبینیها بیشتر شود و فضای آکادمیک ما جریانهای انحرافی را با کل جریان شعر معاصر همکاسه کند و شعر نو را فرزندی نامشروع و جریانی بیبته بداند.
این شاعر با اشاره به مشکلِ نداشتن گرایش در رشته ادبیات یادآور شد: در جامعهشناسی، روانشناسی، پزشکی و... گرایش وجود دارد، اما ادبیات چنین نیست. گمان میکنم راه برونرفت این است که در ابتدا ادبیات از زبان فارسی جدا شود؛ کسی که به رشته زبان فارسی علاقه دارد زبان فارسی بخواند و کسی که به ادبیات علاقه دارد ادبیات فارسی بخواند.
خواجات، جزئیات انشعابها را اینگونه بیان کرد: خود ادبیات فارسی نیز میتواند به انشعابهای دیگر تقسیم شود. نقد فارسی، نثر معاصر یا سنتی، شعر معاصر و سنتی و... هر کدام میتوانند یک گرایش باشند، البته در مقطع کارشناسی ارشد این اتفاق رخ داده است. در حال حاضر چهار رشته ادبیات مقاومت، ادبیات تطبیقی، ادبیات معاصر و ادبیات کودکان تعریف شده است، اما نیاز است که این کار در کارشناسی هم صورت بگیرد.
او همچنین افزود: اگر بخواهیم بین گرایشها نسبت اهمیت مشخص کنیم درست نیست، زیرا اصل قضیه مشکل دارد. ادبیات آنقدر وسیع است که نمیتوانیم یک رشته تعیین کنیم. در حقیقت در یک رشته ادبیات حق مطلب در خیلی از موارد ادا نمیشود. ادبیات عرفانی، انتقادی و اجتماعی خودش میتواند یک رشته جداگانه باشد.
نویسنده کتاب «زبان و ادب فارسی» راه حل مشکل ادبیات را ایجاد گرایش بخصوص در دوره کارشناسی دانست و گفت: به نظرم باید در دوره لیسانس 10 تا 15 رشته تعیین شود و در ادامه برای آن منابع تعیین کنیم. اگر چهار واحد به 10 یا 20 واحد ارتقا یابد، چیزی حل نخواهد شد. تعیین گرایش راه عاقلانهای است تا اینکه تعداد واحدها را تغییر دهیم.
این منتقد ادبی، مشکل ادبیات را به ادبیات معاصر محدود ندانست و بیان کرد: نه تنها ادبیات معاصر بلکه حق مطلب درباره ادبیات سنتی هم ادا نشده است. به عنوان نمونه در مورد ادبیات انتقاد و ادبیات اجتماعی چند درس وجود دارد؟ واقعا هیچ چیزی وجود ندارد. در اینباره تنها نمادها و نمودهای آن را بررسی میکنند.
او با بیان مثال یادآور شد: مثلا سعدی را به عنوان شاخص شعر تعلیمی و عبید را به عنوان شاخص شعر طنز میخوانند، اما مشکل این است که اینها باید به عنوان جریان بررسی شوند. در حالیکه ما در دوره کارشناسی افراد را بررسی میکنیم نه جریانها را، و این یک معضل است.
این مدرس دانشگاه در ادامه گفت: برخی میگویند در تاریخ ادبیات به جریانها پرداخته میشود. اما تاریخ ادبیات هم آنقدر پر از تاریخ و ذکر مسائل اجتماعی است که کمتر به تحلیلهای اقتصادی، اجتماعی و تحلیل درباره سبکها میرسیم. به نظر نه تنها به ادبیات معاصر کم پرداخته میشود، که به ادبیات سنتی هم کم پرداخته میشود.
خواجات درباره تاثیر گرایشبندی تشریح کرد: باید برای هر کدام از جریانها یک رشته تعریف کنند و برای افراد مهم رشته تعریف شود. این اتفاقا به جذابیت رشته ادبیات هم کمک میکند. در این رشته که از هر چیزی چیزکی خوانده میشود دانشجو یاد نمیگیرد تحلیل کند. دانشجو باید یاد بگیرد تحلیل کند هرچند آن چیز نقطه کوچکی از ادبیات تناور ما باشد، اما آن یک چیز را درست بداند.
این شاعر نحوه آموزش ادبیات فارسی در ایران را با آموزش سایر کشورها مقایسه کرد و گفت: در سایر کشورها افراد میتوانند رشتهای را که به سلایقشان نزدیک است انتخاب کنند. این بهتر از این است که ما بخواهیم واحد ادبیات معاصر را دوبرابرش کنیم.
او درباره ضرورت ارتباط دانشگاهها با نویسندگان و شاعران معاصر بیان کرد: در سالهای اخیر تعامل بهتر شده است و در رسالهها به مولفان معاصر هم توجه میشود. این ارتباط هنوز در حد ارتباط جانبی و فوق برنامه است و هنوز وارد چارچوبهای درسی نشده است. البته هر چیزی باید از جایی آغاز شود و گمان میکنم وضع تا حدی بهتر شده است.
برخی از چهرههای دانشگاهی معتقدند پرداختن به اهل قلم معاصر نادیده گرفتن افرادی است که در ادبیات سنتی قلم زدهاند. خواجات در اینباره معتقد است: بحث سر این است که هر دورهای توالد و تولدهایی دارد و پرداختن به اینها به معنی نادیده گرفتن دورههای دیگر نیست.
انتهای پیام
نظرات