«هنری راولینسون» دیپلمات و شرقشناس بریتانیایی نخستین کسی بود که خط میخی را با بررسی کتیبههای بیستون خواند. او در سال 1836 میلادی از ذهاب تا منگشت و سراسر خاک لرستان و بختیاری را گشت زد و در کسوت نظامیگری و باستانی شناسی یادداشتهایی را به جا گذاشت که سه سال زمان برد.
«هنری راولینسون» دیپلمات و شرقشناس بریتانیایی نخستین کسی بود که خط میخی را با بررسی کتیبههای بیستون خواند. او در سال 1836 میلادی از ذهاب تا منگشت و سراسر خاک لرستان و بختیاری را گشت زد و در کسوت نظامیگری و باستانی شناسی یادداشتهایی را به جا گذاشت که سه سال زمان برد.
به گزارش خبرنگار میراث فرهنگی ایسنا، راولینسون در سالهای 1835 و 1836 قسمت فارسی باستانی کتیبه سه زبانه را نسخه برداری کرد. این نوشته در محل مرتفعی در دل یک کوه در بیستون در غرب ایران کنده شده بود. در سال 1844 بار دیگر به همان ارتفاع صعود کرد تا بخش بابلی آن را نسخهبرداری کند.
او با کمک یک پسر بچه محلی چابک و با استفاده از طناب و نردبان، عمود بر محل کتیبه بالا کشیده شد و در حالیکه در ارتفاع 100 متری زمین معلق بود، کتیبهها را تمیز و سپس از آنها نسخهبرداری کرد و در نهایت یکی از مهمترین و مشهورترین سندهای تاریخ جهان را رمزگشایی کرد.
نام «راولینسون» در محافل علمی و آکادمیک به چند دلیل جاودان و تثبیت شد. علت اصلی این موفقیت کپیبرداری از کتیبه داریوش بزرگ در بیستون و رمزگشایی خطوط میخی و ترجمه آن است که با این کار جایگاهی بزرگ نصیب خود کرد، همچنین او یکی از برجستهترین محققان تمدن آشور است.
این شرقشناس که آشنایی کامل با زبان فارسی داشته، نسبت به تاریخ و تمدن ایران آشنا بود. راولینسون قبل از سفر به ایران مطالعات و بررسیهایی در خصوص تاریخ و تمدن ایران و از جمله لرستان داشته و کاملاً آثار پیشینیان خود را در اینباره مطالعه و بررسی کرده و به نظرات مورخانی چون هرودوت، استرابون، پلینی، دیودور، ماژور رنل و بنیامین تودله، پلی بیوس و دیگران آشنا بود.
او در سال 1836 میلادی به لرستان سفر کرد و شرح مشاهدات خود را در سفرنامهاش نوشت. او با حمایت و پشتیبانی دولت ایران توانست با یک حکم حکومتی به این مناطق عازم شود و از یک حاشیه امنیتی بالایی برخوردار باشد. او با یک ذهنیت از پیش مشخص شده به این سفر پرداخته و سفرنامهاش برخلاف دیگر سفرنامهنویسان تنها گزارش یک سفر بدون هدف و صرفاً سیاحتی نبوده بلکه سفر او در چهارچوب یک پروژه تحقیقاتی از قبل تعیین شده تعریف شده است.
سفر راولینسون به لرستان از جنوب و جنوب غربی کشور صورت گرفت و در سفر خود از مناطق ذهاب و شیروان و صمیره و پل ذال و صالح آب (اندیمشک) و سپس به دزفول، شوش و شوشتر و بعد از 5 روز راهپیمایی از مسیر دزفول به خرمآباد میرسد. او مدت زیادی در خرمآباد نمانده است.
این شرقشناس بریتانیایی در کتاب سفرنامه خود ترجمه «اسکندر امان الهی بهاروند» به توصیف شهرهایی که از آن بازدید کرده پرداخته و اشکالات خطاهای سیاحان و مورخین پیشین را یادآوری کرده و برخی از آن را هم اصلاح کرده است.
راولینسون درباره صالحآباد که همان اندیمشک کنونی است، نوشته: دهکده صالحآباد که در دو فرسنگی دزفول قرار دارد، دارای صد خانوار است و دور آن را دیواری از گل کشیدهاند. آب شرب اهالی از قنات تأمین میشود. در نزدیکی صالح آباد چند تپه کوچک و خرابه دیده میشود که احتمالاً بازمانده شهرلور و یا بلاد اللور است. بر اساس نوشتههای جغرافیادانان شرقی، این شره در دو فرسنگی اندامیش قرار داشته ولی به علت عدم آگاهی از خطوط ارتباطی محل آن را در کنار رود دزفول تعیین کردهاند و حتی بعضی از جغرافیدانان امروزی اظهار کردهاند که پایتخت باستانی لرستان را باید در همین محل جستجو کرد.
مشتاق بودم از شوش دیدن کنم
او در توصیف شهر دزفول نوشته است: شهر دزفول به وسیله نویسندگان زیادی توصیف شده و هم اکنون عمدهترین شهر خوزستان است که حدود 20 هزار نفر جمعیت دارد. به عقیده من دزفول در زمان ساسانیان همزمان با پلی که در کنار آن بر روی دز به منظور برقراری ارتباط بین پایتخت جدید یعنی جندی شاپور و شوشتر ساخته، بنا شده است. دزفول در اصل اندامیش نام داشته و تا اوایل قرن سیزدهم نیز به همین نام بوده است. یکی از محلههای قدیمی شهر اندامیش، روناش است که در سمت راست رود دز واقع بوده و هنوز خرابههایی به همین نام باقی است.
راولینسون آورده است: من بیاندازه مشتاق بودم تا هرچه زودتر از شوش دیدن کنم، به ویژه آنکه میخواستم رونوشتی از یک سنگ نبشته سیاه که به دو زبان نوشته شده تهیه کنم. میگویند این سنگ نبشته در مقبره دانیال نگهداری میشود. من همیشه بر این پندار بودهام که این سنگ نبشته با اهمیتترین اثری است که میتواند در تایید کشفیات اخیر درباره خطوط میخی مورد استفاده قرار گیرد. اما با تاسف فراوان دریافتم که از این گنجینه گرانبها اثری باقی نمانده است.
او همچنین درباره جندی شاپور گفته: پس از پیمودن دو فرسنگ به روستای شاهآباد رسیدم و من در سمت راست خود توانستم بدون کوچکترین تردید خرابههای جندی شاپور را تشخیص دهم. بدون تردید در تشخیص محل جندی شاپور اشکالاتی وجود دارد که همگی ناشی از اشتباه بعضی از نویسندگان ایرانی در رابطه با تعیین محل دقیق این شهر است، اما من با بررسی تمام مدارک موجود کوچکترین شکی در تعیین محل جندی شاپور ندارم.
راولینسون بعد از ورود به جلگه وسیع مال امیر درباره بقایای یک شهر باستانی گزارش داده است: در دامنه کوههای منگشت خرابههای پلی به نام جیرزاد (شیرزاد) قرار دارد که در زمان اردشیر بابکان ساخته شده و شرقیها آن را یکی از عجایب قلمداد کردهاند. او معتقد است، منطقه مال امیر محل سکونت اتابکان بوده است. این محل ارزش بررسی را دارد، زیرا پل جیرزاد بنابر نوشتههای موجود یکی از باشکوهترین آثار ساسانی است و همچنین بزرگ راه ساسانی در این محل از میان کوهها گذشته و به طرف اصفهان ادامه مییافته است. امروزه این جاده را جاده اتابک مینامند که راه ارتباطی بین شوشتر و اصفهان بوده است.
این شرقشناس بریتانیایی در سراسر سفرش از کشف شهر باستانی به نام سوسن در کنار شوش خبر داده و آن را جالبترین نقطه در این منطقه دانسته و گفته جالبترین نقطه در این منطقه و یا شاید در تمام ایران آثار شهر باستانی سوسن است که در ساحل رود کارون و در 4 فرسنگی شمال- غربی فال امیر قرار دارد در اینجا نیز این ویرانهها حکایت از شهری بزرگ دارند و بنابر شواهدی که به دست آوردهاند این شهر را بایستی در ردیف پایتختهایی چون تخت جمشید و حکمتان همدان به حساب آورد.
نام شوش در کتاب انجیل و تورات هم آمده است
راولینسون معتقد است در مدت مسافرتش به سرزمینهای باستانی عیلام و سوزیان (شوش) توانسته تمام مطالب مهم جغرافیایی را از راه مشاهده و یا به طور تصادفی جمعآوری کند و اعتراف کرده است: به علت مشکلات گوناگون نمیتوان با قاطعیت سخن گفت و از طرفی ناچارم چند نکته اساسی را به این دلیل که با برداشتهای کلی من مطابقت ندارد مردود بدانم. به عقیده من در قدیم در ایالت باستانی سوزیان (شوش) دو شهر به نام سوسن و شوش (سوسه) وجود داشته است. شهر کهنتر که در کتب مقدس (انجیل و تورات) از آن به عنوان "شوشن" یاد شده و در ساحل رود کارون یا "ایولئوس" قرار داشته و شهر دوم که یونانیان آن را "سوسه" یعنی شوش نامیدهاند در محل کنونی شهر شوش و در نزدیکی رود کرخه یا "خوئسپس" واقع بوده است. همچنین معتقدم که رود دزفول همان کوپراتیس و رودخانه آب زرد و دنباله آن یعنی رود جراحی، همان "هدیفون" یا "هدیپنوس" است و مجموع دو رود کارون و دزفول با «پاسی تیگریس» مطابقت دارد.
او در مسیر بازگشت از دزفول تا خرمآباد به این موضوع پی میبرد که محل خرم آباد بر تمام نقشههایی که به چاپ رسیده، اشتباه است و نوشته است: مسیر ما از دزفول تا خرمآباد به طرف شمال بود با 3 یا 4 درجه انحراف به شرق، در حالیکه من قبلاً آن را از روی نقشه 22 درجه از شمال به طرف غرب محاسبه کرده بودم. متأسفم که در توقف کوتاه خود نتوانستم موقعیت دقیق آن را از روی ستارهها معلوم کنم.
این رمزگشای خطی همچنین درباره خرمآباد بیان کرده است که آنجا محل بینظیری است. یک رشته کوه در سراسر جلگه و در جهت شمال غرب به جنوب شرق کشیده شده و در یک نقطه دارای بریدگی است که رودخانه از وسط آن جریان مییابد. در فاصله 1200 متر از این نقطه صخره بزرگ و منفردی با محیط تقریبی 900 متر قرار دارد. این صخره دارای شیب تندی است و در نزدیکی قله آن چشمه آبی جریان دارد. این قلعه خرمآباد است که در قسمت پایین دور تا دور آن دیوار دولایهای کشیده شده و قصری که بر بالای آن ساخته شده از استحکامات نیرومندی برخوردار است.
راولینسون در ادامه نوشتههایش آورده است: خرمآباد که در پای قلعه و در سمت شمال غربی آن قرار دارد شهر جدید و کوچکی است که جمعیت آن تقریباً 1000 خانوار است، رودخانه کم عمق و عریضی در جنوب شرقی شهر و قلعه که پایتخت اتابکان لر کوچک بوده در جریان است. همچنین مناره آجری بلندی به سبک دوره سلجوقی در آنجا نمایان است. در نزدیکی این مناره یک سنگ که دور تا دور آن به خط کوفی نوشته شده قرار دارد و من متاسفم که به علت کمی وقت مجال رونویسی آن را پیدا نکردم ولی در یک بررسی مختصر بنام شجاعالدین خورشیدی سر سلسله اتابکان این منطقه برخوردم و شکی ندارم که بررسی این سنگ نبشته میتواند به روشن شدن منشاء سلسله پرقدرت خورشیدی کمک کند. تصور نمیکنم نام خرمآباد در نوشتههای نویسندگان پیش از قرن چهاردهم آمده باشد.
پیش از قرن چهاردهم میلادی خرمآباد را "سمها" یا "دزسیاه" میگفتهاند، زیرا قلعه بر سنگهایی به رنگ سیاه ساخته شده است. ظاهراً جغرافیدانان قدیم این شهر را «شاپور خواست» مینامیدند و من فکر میکنم شهر "شاپور خواست" در همین جا بوده است. اما از طرفی شاپور خواست باید مربوط به دوره ساسانی باشد و حال آنکه در خرمآباد هیچ کتیبهای و اساساً هیچ تاریخی وجود ندارد که بتوانم قدمت آن را پیش از قرن یازدهم و یا دوازدهم میلادی فرض کنم.
بزرگترین و بهترین اثر تاریخی در ناحیهای کوچک
قلعه خرمآباد یقیناً همیشه به خاطر موقعیت مخصوصاش از اهمیت ویژهای برخوردار بوده و در زمانهای بسیار قدیم محل سکونت حکمرانان این منطقه بوده است. به نظر من عنوان دزسیاه دست کمی از «سیاه کوه» ندارد و اصطلاح کوسین کاسیها که یونانیان زمان اسکندر به مردم این منطقه نسبت دادهاند از همین نام مشتق شده است. سرزمین بین ماد و سوسیان که از طرف شرق به رود دزفول و از طرف غرب به آب کرخه محدود است، ممکن است همان منطقهای باشد که استرایون آن را "کربین" نامیده که معادل با «کوه چربن» پلینی و برابر با «کربرینه» پلی بیوس باشد، اما من هیچ نشانهای که دال بر این عنوان باشد در این منطقه سراغ ندارم.
راولینسون در ادامه مسیر خود به پل تاریخی کشکان اشاره میکند و آن را متعلق به زمان ساسانی دانسته و اظهار کرده است: این پل هم اکنون خراب شده است؛ جاده از پل کشکان به طرف هیلان میرود و از پل کرخه عبور کرده است.
او آورده است: بنا به گفتهها این پل بزرگترین و بهترین اثر تاریخی در ناحیهای کوچک است و کتیبهای دارد که احتمالاً به خط کوفی و یا شاید هم به خط پهلوی باشد و به نظر او این اثر کاملاً ارزش بررسی دارد. به نظر او این پل را شاهان ساسانی برای برقراری ارتباط بین همدان و شوش ساختهاند.
راولینسون در پایان اقامتش در خرمآباد درباره منطقه "خاوه" و "الیشتر" نوشته است: به نظر من اراضی غنی و چمنزارهای خاوه و الیشتر همان منطقه "نیسین" است که اسکندر از "بغستان" یا "بیستون" هنگام مسافرت از شوش به همدان از آنجا دیدن کرد. تصور نمیکنم نویسندگان جهان کهن هیچ موضوع دیگری را به اندازه نیسین و دشتهای نیسین به ابهام آمیخته باشند. شکی نیست که اسبهای نیسین از نژاد استثنائی بوده و از نظر هیکل، قدرت و زیبایی بینظیر بودهاند و پادشاهان و نجبای ایران توجه خاصی به این موضوع و مواظبت از اسبها داشتهاند.
انتهای پیام
نظرات