در پی ربوده شدن کودکی 5 ساله به نام «محمدامین» در شهرستان جوین از توابع استان خراسان رضوی و مرگ تنها سرنخ این پرونده چند روز پس از دستگیری، بهاره رهنما بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون طی یادداشتی در شماره امروز روزنامه اعتماد، «عاجزانه» از فرمانده نیروی انتظامی خواسته که تمام تلاشها برای نجات این کودک به کار گرفته شود.
در پی ربوده شدن کودکی 5 ساله به نام «محمدامین» در شهرستان جوین از توابع استان خراسان رضوی و مرگ تنها سرنخ این پرونده چند روز پس از دستگیری، بهاره رهنما بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون طی یادداشتی در شماره امروز روزنامه اعتماد، «عاجزانه» از فرمانده نیروی انتظامی خواسته که تمام تلاشها برای نجات این کودک به کار گرفته شود.
به گزارش ایسنا، بهاره رهنما نوشت: «جناب آقای احمدی مقدم. چه بگویم که تازه باشد؟ دوستان و بزرگترهایم و شاید حتی دوستان شما هم گفتهاند، حتما ذهن و روح خودتان این روزها درگیر پیچیدگی این پرونده است، اما من از زبان یک بازیگر نه، یک نویسنده نه، که یک مادر، فقط میخواهم برایتان یادآوری کنم که چقدر سخت است، چقدر سخت است که مادری صد و سی و چند روز بچهاش را ندیده باشد، نداند تشنه است؟ گرسنه است؟ زخمی است؟ سردش است؟ دردمند است؟ اصلا هست؟ نیست؟ و عجیب اینکه داستان گم شدن فرزند از مرگ و از دست دادنش خیلی سختتر است، خیلی فاجعهتر و خیلی غیر قابل تحملتر و غیر قابل باورتر.
از شما به عنوان یک مادر استدعای عاجزانه دارم که به هر دلیلی که این آدمربا فوت کرده و این پرونده را بیپاسخ گذاشته و خانوادهای را در آتش بیخبری از فرزندشان سوزانده، شما بزرگتری کنید، شما درایت به خرج دهید. در این ماجرا داستان گم شدن یک بچه بیدفاع مهم است که شاید هنوز زنده باشد. شاید اگر شما همه نیروهای خود و رسانهها را برای پخش تصویر این کودک متقاعد کنید، امیدی به دل این مادر برگردد.
من شاید کمتر از شما آدم مذهبی به نظر بیایم اما من هم با داستانهای کربلا و چشمهای منتظر امالبنین مادر حضرت ابوالفضل (ع) اشک ریختهام. من هم در تمام طول چهار سالی که مادربزرگم منتظر پیدا شدن دایی گمشدهام بود، قسمها و نذرهای او به مادر حضرت عباس را شنیدهام و معجزاتش را هم دیدهام. شما را به چشمهای منتظر امالبنین قسم میدهم، به داغی که بر دل زنان کربلا ماند قسم میدهم کاری کنید، نگذارید اشتباه دیگری رخ بدهد. شاید هنوز این کودک زنده باشد و شاید هم یک خبر قطعی بهتر از روزی صد بار مردن این مادر چشمانتظار باشد.
بعد از تحریر: بچه که بودم فکر میکردم رئیس پلیس هر شهری پدر همه بچههای شهر است. تصورکودکانه دور از ذهنی است در دنیای شلوغ و زمستان سرد این روزها، اما شما بیایید و فکر کنید این کودک، کودک خود شما بود. چه میکردید؟ لطفا همان کار را بکنید، لطفا تا دیر نشده!»
انتهای پیام
نظرات