با طلوع آفتاب روز 22 بهمن 57 کلانتریهای جوادیه و تهراننو نیز سقوط کرد و در مناطق شرق تهران تقریباً کلیهی کلانتریها به دست مردم افتاد و فقط قرارگاه «عشرتآباد» که واحدهایی از گارد شاهنشاهی در آنجا حضور داشت مقاومت و دائم به سمت مردم شلیک میکرد.
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در حالی که هنوز دقایقی از ساعت 12 نگذشته و روز 22 بهمن تازه آغاز شده بود، حملهی مردم به ساختمان تسلیحات ارتش، در خیابان فرحآباد ژاله که به آن مسلسلسازی نیز گفته میشد، آغاز شد.
حدود ساعت 3 بامداد، ستون بزرگی از تانک از پادگان لویزان به حرکت درآمد. اولین تانکهای این ستون با وجود مقاومت سرسختانهی مردم در خیابان «نیروی هوایی» و سیل کوکتلها، که چون شهابهای آسمانی از پشت بامها به سوی آنها شلیک میشد، از درب شمالی پادگان نیروی هوایی عبور کردند و به سمت میدان امام حسین (ع) سرازیر شدند. صدای شلیک سلاحهای سبک و سنگین لحظهای قطع نمیشد. مسلسلهای سنگین تانکها، به سوی مواضع مردم و مواضع پرسنل هوایی، که بیشتر در پشت بامها مستقر بودند، بدون توقف، شلیک میشد. دیوارها، بهخصوص قسمت لبهی پشتبامها، که بالای آن سنگر گرفته شده بود، سوراخ سوراخ گردید و مدافعان فداکار نیز که در پشتبامها دراز کشیده و یا در سنگرهای ساخته شده موضع گرفته بودند با شلیک گلوله یا پرتاب کوکتل، آنان را مجبور میکردند که در تانکها مخفی شوند و بیرون نیایند. به همین دلیل مسلسلهای سنگین تانکها، با وجود شلیک کردن، کارآیی چندانی نداشتند. چراغ تانکها، خیابان را چون روز روشن کرده بود و حرکت هر جنبدهای را بهخوبی در طول خیابان نشان میداد. (کیهان، 22 بهمن 1357، ص 3)
اگرچه مقاومت تانکها ادامه یافت؛ امّا آنها نمیتوانستند در برابر فداکاری ایثارگرانهی مردم گمنامی که به حمایت از انقلاب برخاسته بودند، مقاومت کنند و خدمههای تانکهای غولپیکر چیفتن نیز از ترس شلیک بیوقفهی مردم، در تانکها پناه گرفته و تحرک خود را کاملاً از دست داده بودند و خدمهی مسلسل نیز، از ترس جان خود، به درون تانکها پناه برده بودند. با تهاجم مردم، تعدادی از تانکها طعمهی کوکتل مولوتفهای آنان شده و به آتش کشیده شدند و یکی از تانکها در حال فرار به دیوار بیمارستان «بوعلی» برخورد کرد و متوقف شد و دیگری از نردههای بیمارستان گذشت و وارد آن شد و یکی دیگر در همان نزدیکی، با نارنجکی که به داخل آن انداختند، منفجر شد و سرنشینان آن از جمله یکی از فرماندهان گارد، که درجهی سرتیپی داشت، کشته شدند و تانک دیگری نیز داخل مغازهای رفت و متوقف شد و یکی هم شنیاش در جوی آب افتاد و گیر کرد و از حرکت باز ماند و هلیکوپتری نیز در آن تاریکی و از بالا به مردمی که در پشت بامها سنگر گرفته بودند شلیک میکرد. هلیکوپتر به حمایت تانکها برخاسته بود و در برابر شلیک سلاحهای مردم نیز مانور میداد، امّا در نهایت، خلبان آن مورد اصابت گلوله واقع شد و به این علت که مجروح گردید، کنترل هلیکوپتر از دستش خارج شد، به یکی از ساختمانهای بلند وحیدیه برخورد کرد و تمام سرنشینان آن کشته شدند. خوشبختانه با وجود سقوط آن در یک محلهی پرجمیعت، به مردم آسیبی نرسید.
اولین تهاجم سنگین لشکر گارد، در هم کوبیده شد و از سی دستگاه تانک اعزامی، فقط چند دستگاه توانستند خود را از معرکه نجات دهند.
کلانتری 6 در خیابان گرگان، که رئیس و معاون آن نقش مهمی در سرکوب مردم انقلابی این خیابان و کشتار آنان در ماههای گذشته داشتند، بعد از آن، مورد تهاجم قرار گرفت و هر دو فرد مذکور در همان لحظات اولیه کشته شدند، ولی سایر افسران این کلانتری از پشت بام به مقاومت و تیراندازی به سوی مردم دست زدند.
زندان قصر در ساعت 10، مورد تهاجم همهجانبه قرار گرفت. این زندان که بزرگترین زندان ایران بود شاهد به زنجیر کشیدن هزاران نفر از افراد انقلابی، و شکنجه و کشتار آنان در طی سالیان گذشته بود. تصرف این زندان حدود یک ساعت به طول انجامید. در طی آن شماری از مردم، به شهادت رسیدند و با خون خود درهای این زندان را گشودند.
«پادگان حشمتیه» که از ساعت 7 بامداد به محاصره درآمده و فرمانده آن به نام «سرهنگ ارمی» کشته شده بود، با وجود مقاومتی که کرد، حدود ساعت 1، بانفوذ مردم انقلابی از دیوار شرقی آن به داخل پادگان و فرار عدهای سرباز و درجهدار و افسر، با لباس شخصی، به تصرف درآمد. (اطلاعات، 22 بهمن 1357)
درهمان لحظاتی که پادگان «باغشاه» مورد تهاجم مردم قرار گرفته بود، کمیتهی مشترک و زندان شهربانی، مرکز شکنجه و جنایت ساواک و شهربانی نیز محاصره شد و درگیری میان مردم و مأموران ساواک و شهربانی آغاز شد. درگیری با مقاومت این مأموران تا حدود ساعت 4 بعدازظهر ادامه یافت و سرانجام با وارد شدن یکی از تانکها غنیمتی و شلیک بیامان آن و درهم کوبیده شدن ساختمان کمیتهی مشترک، مقاومت مأموران آن در هم کوبیده شد و این شکنجهگاه به تصرف مردم درآمد.
از درون کاخ نخستوزیری اعلام شد که شاپور بختیار فرار کرده است و گارد نخستوزیری، بدون هیچ مقاومتی تسلیم شد و کاخ به تصرف مردم درآمد.
با اعلام سقوط رادیو تلویزیون و شروع برنامه و پخش پیام امام، صدای شادی از همهجا برخاست. رزمندگان مسلح و مردمی که گام به گام با شعار دادن و هر کمکی که امکانپذیر بود به یاری انقلاب میشتافتند، یکدیگر را در آغوش میگرفتند. چراغ ماشینها روشن شده بود و صدای بوق مداوم آنها و سرنشینانی که نیم تنهشان از شیشهها بیرون آمده بود و بر روی درهای آن نشسته بودند و با دادن شعار، شادی خود را ابراز میکردند، شور و هیجان مضاعفی را، در این لحظات بینظیر تاریخ، در وجود انسان میدواند. دیگر همهچیز تمام شده بود. انقلاب اسلامی برخلاف خواست همهی ابرقدرتها پیروز شده بود. یک ملت با تأسی به فرهنگ شهادت و عاشورا و با تکیه به اسلام ناب علوی، که اسلام امامت و عدالت است، پس از دویست سال نبرد و پس از دویست سال شکستهای تلخ، توانسته بود جهان را در برابر ارادهی خود، مجبور به تسلیم کند.
انتهای پیام
نظرات