انقلاب اسلامی در سوسنگرد به نقطه اوج بلوغ و شعور خود رسید. این مقطع آنقدر حساس بود که در تقویم ملی روز شهید نام گرفت اما...
روز بیست وششم آبانماه سال 1359 نقطه عطفی در تاریخ دفاع مقدس محسوب میشود. روزی که با شکست حصر سوسنگرد آروزهای رژیم بعث عراق برای اشغال اهواز و خوزستان برباد رفت و باعث شد نتیجه جنگ تحمیلی برخلاف برنامهریزیهای صدام رقم بخورد.
تاکنون خاطرات و تحلیلهای زیادی از حماسههای خلق شده در سوسنگرد منتشر شده است اما شنیدن این خاطرات از افرادی که خودشان در روزهای سخت محاصره سوسنگرد حضور داشتند خالی از لطف نیست. یکی از این افراد «صادق حیدرخانی» است.
شناسنامه صادق حیدرخانی
اگر بخواهیم «صادق حیدرخانی» که یکی از فرماندهان هشت سال دفاع مقدس است را به صورت مختصر معرفی کنیم، باید گفت: او بعد ازپیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی،همزمان با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، زیر نظر «ابوشریف» ( عباس آقازمانی) که از فلسطین به تهران آمده بود، دورههای نظامی و چریکی را گذراند و سپس فرماندهی «گردان 5» سپاه را عهدهدار شد. از جمله حوزه فعالیتهای «گردان 5 » میتوان به حفاظت از نهادهایی چون:«زندان اوین»،«محل برگزاری نماز جمعه تهران»،«مجلس شورای اسلامی»،«لانه جاسوسی»، «مجلس خبرگان رهبری» و «فرودگاه مهرآباد تهران» اشاره کرد.
«حیدرخانی» با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در روز پنجم مهرماه سال 59 استعفانامه خود را به «ابوشریف» تحویل داد و به تنهایی راهی شهر اهواز شد. در آنجا مسئول عملیات و فرمانده عملیات «محور سوسنگرد» شد. در «عملیات شکست حصر سوسنگرد» فرماندهی مدافعان این شهر را بر عهده داشت و در اواخر سال 59 «مرکز عملیات جنگ سپاه» را تشکیل داد. همچنین حیدرخانی در سال 61 به پیشنهاد شهید سپهبد «علی صیاد شیرازی» دوره «دافوس»( دوره عالی فرماندهی و ستاد) را در دانشگاه ارتش گذراند و از سال 62 تا 68 مسئول آموزش فرماندهان سپاه شد.علاوه بر این توضیحات، حیدرخانی «فرماندهی عملیات تیپ 17 قم»، «فرماندهی قرارگاه فجر»، «مسئول دانشگاه دفاع مقدس»، «مسئول پژوهشگاه مطالعات استراتژیک و سازمان تحقیقات و پژوهش جنگ» و چاپ نخستین مجله علمی بسیج مستضعفین را هم در کارنامه خود دارد.
این فرمانده دوران دفاع مقدس با حضور در خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) و در گفتوگویی تفصیلی با خبرنگار سرویس «فرهنگ حماسه» ایسنا، به تشریح کامل شرایط داخلی شهر سوسنگرد در زمان محاصره پرداخت.
سوسنگرد محاصره میشود
حیدرخانی میگوید: از 30 سال گذشته تاکنون در هیچ محفلی به خاطر آنکه بگویم من فرماندهی جایی را بر عهده داشتم حضور نیافتهام و برای نخستین بار در سال گذشته و اکنون برای دومین بار است که میخواهم درباره هشت سال دفاع مقدس گفتوگو کنم. من تنها بازمانده از جمع 300 نفری رزمندگانی هستم که در قبل و حین محاصره در شهر سوسنگرد حضور داشتند. در آن زمان « شهید دقایقی» فرمانده محور سوسنگرد بود. از «حمیدیه» تا سوسنگرد و «بستان» دست سپاه بود و به صورت محور اداره میشد.
سوسنگرد که محاصره شد شهید «اسماعیل دقایقی» در شهر نبود و من تمام وقایع را مدیریت و فرماندهی کردم.سردار «شهید تجلایی» نیز معاونم بود،البته دیگر دوستان نیز به صورت رزمنده و نیروهای سپاه و « گروه بلالی» حضور داشتند. به عنوان مثال سردار غلامپور ، سردارسرلشگر « محمدعلی جعفری»(فرمانده کل سپاه پاسدارن) نیز یک رزمنده بود. یکی از برکات سوسنگرد در طول هشت سال دفاع مقدس تربیت فرماندهان است. شرایط ویژهای که بر موقعیت سوسنگرد سایه افکنده بود بسیار حساس بود و همین باعث میشد تا برادر شمخانی افرادی را که به عنوان فرمانده به این شهر اعزام میکرد بسیار باتجربه، زبده و ورزیده باشند.
آن شش ماه نخست جنگ فرماندهی بر روی موتورسیکلت همه مجروح شده بودند
در ابتدا باید بر این موضوع تاکید کنم که هیچ وقت به مقطع شش ماه نخست و یک سال ابتدای جنگ مثل عملیات چزابه و... به صورت تخصصی پرداخته نشده است و همچنان ناگفته باقی مانده است. آن یک سال آنقدر نفسگیر و حساس بود که بعد از آن باعث شد که مسئولان کشوری و لشکری به ظرفیت موجود در نیروهای مردمی پی ببرند؛ لذا از آن پس، ریشههای اتکا و اتصال به نیروهای مردمی رشد کرد.
آن شش ماه نخست نیز راهبرد کلان جنگ را تبیین کرد. بنابراین لحظه به لحظه آن ماهها باید عمیقا شکافته و بازروایی شود. به عنوان مثال در هیچ یک از رویدادهای جنگ شاهد این نبودهایم که 350 نفر رزمنده در عملیاتی،چهار شبانهروز بدون آب،غذا، مهمات،سنگر،اسلحه و «بیسیم» در برابر ارتشی با در اختیار داشتن توان رزمی و زرهی بسیار بالا مقاومت کنند. در این عملیات حدود 250 نفر از رزمندگانی که در محاصره عراقیها بودند شهید و مابقی نیز مجروح شدند. همه رزمندگانی که در شهر حضور داشتند پرپر شدند و دیگر کسی توان ایستاده جنگیدن را نداشت چرا که همه بر اثر اصابت تیر مستقیم یا ترکش خمپاره مجروح شده بودند.
وقایعی را که در آن چهار شبانهروز محاصره سوسنگرد شاهدش بودم دیگر هیچگاه ندیدم و تجربه نکردم. هیچ وسیلهای که بتوان از آن تعریفی کاربردی از شرایط حساس جنگ داشته باشیم در اختیارمان نبود و تنها حماسه عشق و مقاومت بود.هیچ مقر و سنگر فرماندهیای موجود نبود و من روی موتورسیکلت دستورات را سینه به سینه و بدون بیسیم و هر وسیله ارتباطی دیگر به مدافعان انتقال میدادم.
انقلاب اسلامی در سوسنگرد به نقطه اوج بلوغ و شعور خود رسید
معتقدم که انقلاب اسلامی در سوسنگرد به نقطه اوج بلوغ و شعور و ایثارگری فرزندان خمینی این معمار کبیر خود رسید. آن مقطع آنقدر حساس بود که در تقویم ملی روز «شهید؛ مقاومت و شهادت» نام گرفت اما روز شهید را که 26 آبان ماه بود پس از گذشت یک سال، به هفتم تیرماه تغییر دادند. درست است که در واقعه هفتم تیرماه، عناصر ارزشمند انقلاب اسلامی را از دست دادیم اما ای کاش این کار مانند دیگر کارها با کمی دقت عمل و کارشناسی شده، انجام میشد و روز شکست حصر سوسنگرد نیز مورد توجه واقع میشد.
میثاقنامه شهادت
روز 25 آبانماه سال 59، یعنی یک روز قبل از عملیات شکست حصر سوسنگرد بسیار مهم و حساس است چرا که باعث شد رهبر معظم انقلاب اسلامی خودشان شخصا در صحنه نبرد حضور فعال داشته باشند. ایشان معتقد بودند که «ارزش انسانهایی که در شهر سوسنگرد در محاصره دشمن هستند از خود شهر سوسنگرد بیشتر است.» چرا که این نیروها به مرحلهای از اخلاص و ایمان رسیده بودند که برای دفاع از کشورشان حتی میثاقنامه شهادت بین یکدیگر امضا کرده بودند.
وقتی ارتباط با بیرون شهر قطع شد
ارتباط ما از روز 21 آبانماه 1359 با خارج از شهر قطع شد. نبرد ما در مقابل دشمن تن با تن نبود بلکه جلوهای از نبرد تن با تانک بود. این درگیریها روز 23 آبانماه به اوج خود رسید. به «ستاد عالی دفاع» خبر میرسد که شهر سوسنگرد در محاصره دشمن قرار گرفته است. از روز 23 آبانماه تا روز 26 آبانماه، سه روز بسیار حساس و نفسگیر را سپری کردیم. من در داخل شهر شاهد مقاومت مدافعان بودم و در خارج از شهر نیز مقام معظم رهبری در تلاش بودند که محاصره را بشکنند. بچههایی که در داخل شهر بودند به دلیل نبود سنگر، بر روی پشت بام خانههایی که با یکدیگر ارتباط داشتند پناه میگرفتند اما عراقیها آنها را با گلوله مستقیم تانک هدف میگرفتند و همین کار باعث میشد که آنها شهید شوند و آنهایی هم که شهید نمیشدند روی پشت بام خانههای عقبتر موضع میگرفتند و دوباره رسالتشان را در برابر دفاع از شهر پی میگرفتند.
مظلومیت سوسنگرد همهگیر میشود آشکار شدن خیانت بنیصدر
رزمندگان تبریزی موضوع محاصره سوسنگرد توسط دشمن را به شهید «آیتالله مدنی» اطلاع میدهند و ایشان نیز با آقای اشراقی (از نزدیکان امام خمینی(ره)) تماس میگیرند و به تهران میآیند. از طرفی هم، مقام معظم رهبری با امام راحل تماس میگیرند و ایشان را از شرایط حاد حاکم بر شهر سوسنگرد مطلع میکنند. تعدادی از مجروحین که توانسته بودند از طریق باریکهای با بلم (قایق) به عقب باز گردند این موضوع را به فرماندهی سپاه اهواز و شهید مدنی خبر میدهند.
بنیصدر نیز از طرفی میگوید که دیگر هیچ کس نمیتواند کاری انجام دهد و اجازه هم نمیدهم که «تیپ 2» «لشکر 92» خوزستان وارد عمل شود. دیگر همه میدانستند که «شهر سوسنگرد، شهر عاشقان شهادت است.» شهر سوسنگرد برای مدافعان از روز بیست و یکم تا بیست و ششم آبانماه سال 59 به قطعهای از بهشت در روی زمین تبدیل شده بود.
چرا به ما اعتماد نمیکردند؟
اهمیت استراتژیک شهر سوسنگرد نسبت به خرمشهر حساستر است چرا که هرگاه موقعیت استراتژیک سوسنگرد را بررسی میکنیم، متوجه میشویم که دشمن با تصرف خرمشهر میتوانست تنها به شمال خلیج فارس دست پیدا کند اما اگر سوسنگرد سقوط میکرد، به دنبال آن اهواز و استان خوزستان اشغال میشدند. اگر استان خوزستان به تصرف دشمن درمیآمد، منابع درآمد کشور نیز فلج میشد و در نهایت ممکن بود جمهوری نوپای اسلامی ایران ضربه شدیدی ببیند. مظلومیت اصلی ما فقدان اطمینان و اعتماد به ما فرزندان انقلاب بود. بنیصدر و برخی از مسئولین کشور هیچ اعتقاد و اعتمادی به ما نداشتند. آنها ظرفیت و توانی که در وجودمان بود را نادیده انگاشته بودند.
انتهای پیام
نظرات