در پی بروز حاشیههایی دربارهی ترجمهی برخی از آثار عتیق رحیمی که در اصل به فارسی نوشته شدهاند، این نویسنده و کارگردان افغانستانی مقیم اروپا، در یادداشتی، موضع مخالف خود را با این اقدام اعلام کرد.
پیشتر، مهدی غبرایی دربارهی بحثهای شکلگرفته دربارهی کتابهایی که رحیمی به فارسی نوشته، به انگلیسی ترجمه شدهاند و حالا او آنها را از انگلیسی به فارسی برگردانده است، به ایسنا توضیح داده بود.
این مترجم دربارهی علت ترجمهی آثاری که در اصل به فارسی بوده («هزارتوی خواب و هراس» و «خاک و خاکستر») و ترجمهی آنها از انگلیسی به فارسی گفته بود: با توجه به اینکه برخی از این آثار به فارسی دَری نوشته شده بود ناشر تصمیم گرفت این آثار به فارسی رایج در ایران ترجمه شود، زیرا بعضی مفاهیم فارسی دری در ایران فهمیده نمیشود.
اما اکنون عتیق رحیمی در یادداشتی که با عنوان «من هم از این تمدنم، از این زبان فرهنگی و از این فرهنگ زبانی» در پاریس نوشته شده و در اختیار بخش ادبیات و کتاب ایسنا قرار گرفته، آورده است: تابستان سال ١٩٩٨ بود. از فرانسه آمده بودم به تهران، برای ساختن فلم مستندی در مورد مسابقهی فوتبال بین تیمهای ایران و ایالات متحدهی آمریکا. انگار پس از پانزده سال سرگردانی برگشته بودم به سرزمین خودم، به فرهنگ خودم، به زبان خودم. ماهیی بودم در آب. درست همان سال، دو سه ماه پیش از سفرم، نخستین کتابم، خاکستر و خاک، توسط بنگاه نشراتی خاوران در شهر پاریس و به همت بهمن امینی به زبان فارسی به چاپ رسیده بود. چند جلدی را هم با خودم برده بودم تا به دوستان مهربان و فرهیختهای چون فرهاد سبا، خانم معتمدآریا و شادروان مجید فرزانه تقدیم کنم؛ که چنان کردم و ایشان هم خواندند، بدون هیچ مشکل دستوری یا نوشتاری و به یک حرف، بدون هیچ مشکل زبانی.
هر روز، پس از فلمبرداری، با دوستان در کوچهها و جادههای شهر تهران قدم میزدم. هر قدم واژه بود؛ هر نفس، هجا و هر کوچه، یک داستان. لذت میبردم. در خیابان انقلاب با عطش به کتابفروشیها سر میزدم و کتاب میخریدم. حتا ترجمهی آثار نویسندگان معاصر جهان را، چون کوندرا، داریدا، دولوز... و، همانگونه که رولان بارت میگفت، فقط برای لذت خوانش این همه نویسندگان بزرگ به زبان مادریام.
و به خود میبالیدم. با خودم میگفتم که بلی، من هم از این تمدنم، از این زبان فرهنگی و از این فرهنگ زبانی.
این نویسندهی فارسیزبان افغانستانی در ادامهی یادداشت خود آورده است: چند سال بعد، اهدای جایزهی ادبی یلدا به کتاب خاکستر و خاک، به این بالندگیم بیش از پیش افزود. سپس، در سال ٢٠٠٢، بهمن امینی کتاب هزارخانهی خواب و اختناق را نشر کرد، و چند سال بعد محمدحسین محمدی، نویسندهی چیرهدست ما و ناشر بس با مسوولیت، این کتاب را دوباره در کابل چاپ و پخش کرد. این اثر هم در سال 2009 بهحیث بهترین رمان ده سال اخیر زبان فارسی در افغانستان برندهی نخستن دورهی جایزهی ادبی نوروز شد. دربارهی عنوان این کتاب، باید گفت که کلمهی «هزارخانه» را نخستینبار ناصرخسرو بلخی استفاده کرده بود. و چه زیباست! که حتا ناشران فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی... که این کتابم را چاپ کردند، دلباختهی این واژه شدند و آن را تحتالفظی به زبانهای خود ترجمه کردند.
این سخن درست نیست که بگوییم: چون ترجمان انگلیسی کلمهی «اختناق» را به "fear" ترجمه کرده، ما هم آن را باید تغییر دهیم. چرا ما زیبایی و ژرفنای زبان خود را جهانی نسازیم؟! برای من افتخار بزرگی بود که توانستم اصطلاح «سنگ صبور» را در ادبیات و زبان فرانسه رایج سازم.
اینک با آگاهی از برگرداندن دو کتابم که هر دو را به فارسی نوشتهام از زبان انگلیسی به زبان فارسی، آن هم با خامهی مترجم بس توانا مهدی غبرایی، کاملاً بهتزده شدهام. نمیدانم چه کسی اینچنین تصمیمی گرفته؟ و چرا؟
عتیق رحیمی در بخش دیگری از یادداشت خود تصریح کرده است: زمانی که با آقای جعفریه در پاریس دیدار و گفتار داشتم، صحبت از ترجمهی یک کتاب بود، کتابم با عنوان «لعنت بر داستایوفسکی». ولی ایشان ادعا دارند که گویا صرف با «تقدیم و امضای همهی کتابهایم» برای ایشان، حقوق برگرداندن همه را هم به ایشان واگذار کردهام! پس در این صورت، همهی خوانندگانم در چهار گوشهی دنیا که کتابی از من و با امضای من دارند، حق برگرداندن، چاپ و پخش آثارم را نیز ضمیمه دارند!... افسوس که تا حال به چنین قانونی پی نبرده بودم، ورنه حقوق بسا از شاهکارهای جهانی را از آن خود میساختم!
در ضمن، به آقای جعفریه از ترجمهی «لعنت بر داستایوفسکی» توسط خانم نیلوفر دهنی هم یاد کردم. ایشان مدتی روی این متن کار کرد و به من هم اجازه داد تا آن را پیش از چاپ بخوانم. ویراستاری این کتاب را محمدحسین محمدی بر عهده گرفت. از نزدیکی این ترجمه به سبک نوشتاری خودم خیلی شگفتزده شدم.
به هر ترتیب، به حیث نویسندهی این آثار سرگردان، از بنگاه نشرات ثالث خواهانم که بهعنوان یک بنگاه مهم و بس معتبر، آن هم از سرزمین بافرهنگ و متمدنی چون ایران، در این مورد با تمام مسؤولیت برخورد کند و چاپ و پخش کتابهایم را متوقف سازد. زیرا چنین عملی، اهانتی است نهتنها در برابر زبان فارسی، بلکه در برابر نویسندگی، کار ترجمانی و پیشهی بس حساس نشراتیِ فرهنگ دو سرزمین همزبان و همریشه.
انتهای پیام
نظرات