• پنجشنبه / ۲۶ فروردین ۱۳۹۵ / ۱۱:۲۲
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 95012611148
  • خبرنگار : 71039

واکنش عتیق رحیمی به ترجمه‌ رمان‌های فارسی‌اش در ایران

واکنش عتیق رحیمی به ترجمه‌ رمان‌های فارسی‌اش در ایران

در پی بروز حاشیه‌هایی درباره‌ی ترجمه‌ی برخی از آثار عتیق رحیمی که در اصل به فارسی نوشته شده‌اند، این نویسنده و کارگردان افغانستانی مقیم اروپا، در یادداشتی، موضع مخالف خود را با این اقدام اعلام کرد.

در پی بروز حاشیه‌هایی درباره‌ی ترجمه‌ی برخی از آثار عتیق رحیمی که در اصل به فارسی نوشته شده‌اند، این نویسنده و کارگردان افغانستانی مقیم اروپا، در یادداشتی، موضع مخالف خود را با این اقدام اعلام کرد.

پیش‌تر، مهدی غبرایی درباره‌ی بحث‌های شکل‌گرفته درباره‌ی کتاب‌هایی که رحیمی به فارسی نوشته، به انگلیسی ترجمه شده‌اند و حالا او آن‌ها را از انگلیسی به فارسی برگردانده است، به ایسنا توضیح داده بود.

این مترجم درباره‌ی علت ترجمه‌ی آثاری که در اصل به فارسی بوده («هزارتوی خواب و هراس» و «خاک و خاکستر») و ترجمه‌ی آن‌ها از انگلیسی به فارسی گفته بود: با توجه به این‌که برخی از این آثار به فارسی دَری نوشته شده بود ناشر تصمیم گرفت این آثار به فارسی رایج در ایران ترجمه شود، زیرا بعضی مفاهیم فارسی دری در ایران فهمیده نمی‌شود.

اما اکنون عتیق رحیمی در یادداشتی که با عنوان «من هم از این تمدنم، از این زبان فرهنگی و از این فرهنگ زبانی» در پاریس نوشته شده و در اختیار بخش ادبیات و کتاب ایسنا قرار گرفته، آورده است: تابستان سال ١٩٩٨ بود. از فرانسه آمده بودم به تهران، برای ساختن فلم مستندی در مورد مسابقه‌ی فوتبال بین تیم‌های ایران و ایالات متحده‌ی آمریکا. انگار پس از پانزده سال سرگردانی برگشته بودم به سرزمین خودم، به فرهنگ خودم، به زبان خودم. ماهیی بودم در آب. درست همان سال، دو سه ماه پیش از سفرم، نخستین کتابم، ‌خاکستر و خاک، توسط بنگاه نشراتی خاوران در شهر پاریس و به همت ‌بهمن امینی به زبان فارسی به چاپ رسیده بود. چند جلدی را هم با خودم برده بودم تا به دوستان مهربان و فرهیخته‌ای چون فرهاد سبا، خانم معتمد‌آریا و شاد‌روان مجید فرزانه تقدیم کنم؛ که چنان کردم و ایشان هم خواندند، بدون هیچ مشکل دستوری‌ یا نوشتاری‌ و به یک حرف‌، بدون هیچ مشکل زبانی.

هر روز، پس از فلمبرداری، با دوستان در کوچه‌ها و جاده‌های شهر تهران قدم می‌زدم. هر قدم واژه بود؛ هر نفس، هجا و هر کوچه، یک داستان. لذت می‌بردم. در خیابان انقلاب با ‌عطش به ‌کتاب‌فروشی‌ها‌ سر می‌زدم و کتاب‌ می‌خریدم. حتا ترجمه‌ی آثار نویسندگان معاصر جهان را، چون کوندرا، داریدا، دولوز... و، همان‌گونه که رولان بارت می‌گفت، فقط برای لذت خوانش این همه نویسندگان بزرگ به زبان مادری‌ام.

و به خود می‌بالیدم. با خودم می‌گفتم که بلی، من هم از این تمدنم، از این زبان فرهنگی و از این فرهنگ زبانی.

این نویسنده‌ی فارسی‌زبان افغانستانی در ادامه‌ی یادداشت خود آورده است: چند سال بعد، اهدای جایزه‌ی ادبی یلدا به کتاب خاکستر و خاک، به این بالندگیم بیش از پیش افزود‌. سپس، در سال ٢٠٠٢، ‌بهمن امینی کتاب هزارخانه‌ی خواب و اختناق را نشر کرد، و چند سال بعد ‌محمدحسین محمدی، نویسنده‌ی چیره‌دست ما و ناشر بس با مسوولیت، این کتاب را دوباره در کابل چاپ و پخش کرد. این اثر هم در سال 2009 به‌حیث بهترین رمان ده سال اخیر زبان فارسی در افغانستان برنده‌ی نخستن دوره‌ی ‌جایزه‌ی‌ ادبی ‌نوروز شد. درباره‌ی عنوان این کتاب، باید گفت که کلمه‌ی «هزارخانه» را نخستین‌بار ناصرخسرو بلخی استفاده کرده بود. و چه زیباست! که حتا ناشران فرانسوی، انگلیسی، ایتالیایی... که این کتابم را چاپ کردند،‌ دلباخته‌ی این واژه شدند و آن را تحت‌الفظی به زبان‌های خود ترجمه کردند.

این سخن درست نیست که بگوییم‌: چون‌ ترجمان انگلیسی کلمه‌ی «اختناق» را به ‌"fear" ترجمه کرده، ما هم آن را باید تغییر دهیم. چرا ما ‌زیبایی و ژرفنای زبان خود را جهانی نسازیم‌؟! برای من افتخار بزرگی بود که توانستم اصطلاح «سنگ صبور» را در ادبیات و زبان فرانسه رایج سازم.

اینک با آگاهی از برگرداندن دو کتابم که هر دو را به فارسی‌ نوشته‌ام از زبان انگلیسی به زبان فارسی، آن هم با خامه‌ی مترجم بس توانا مهدی غبرایی، ‌کاملاً بهت‌زده شده‌ام. نمی‌دانم چه کسی این‌چنین تصمیمی گرفته؟ و چرا؟

عتیق رحیمی در بخش دیگری از یادداشت خود تصریح کرده است: زمانی که با آقای جعفریه در پاریس دیدار و گفتار داشتم، صحبت از ترجمه‌ی یک کتاب بود، کتابم با عنوان «لعنت بر داستایوفسکی». ولی ایشان ادعا دارند که گویا صرف با «تقدیم و امضای همه‌ی کتاب‌هایم» برای ایشان، حقوق برگرداندن همه را هم به ایشان واگذار کرده‌ام‌! پس در این صورت، همه‌ی خوانندگانم در چهار گوشه‌ی دنیا که کتابی از من و با امضای من دارند‌، حق برگرداندن، چاپ و پخش آثارم را نیز ضمیمه دارند!...‌ افسوس که تا حال به چنین قانونی پی نبرده بودم، ورنه ‌حقوق بسا از شاهکارهای جهانی را از آن خود می‌ساختم‌!‌

در ضمن، به آقای جعفریه از ترجمه‌ی «لعنت بر داستایوفسکی» توسط خانم نیلوفر دهنی هم یاد کردم. ایشان مدتی روی این متن کار کرد و به من هم اجازه داد تا آن را پیش از چاپ بخوانم. ویراستاری این کتاب را ‌محمد‌حسین محمدی بر عهده گرفت. از نزدیکی این ترجمه به سبک نوشتاری خودم خیلی شگفت‌زده شدم.

به هر ترتیب، به حیث نویسنده‌ی این آثار سرگردان، از بنگاه نشرات ثالث خواهانم که به‌عنوان یک بنگاه مهم و بس معتبر، آن هم از سرزمین با‌فرهنگ و متمدنی‌ چون ایران، در این مورد با تمام مسؤولیت برخورد کند و چاپ و پخش کتاب‌هایم را متوقف سازد. زیرا چنین عملی، اهانتی است نه‌تنها در برابر زبان فارسی، بلکه در برابر نویسندگی، کار ترجمانی و پیشه‌ی بس حساس نشراتیِ فرهنگ دو سرزمین هم‌زبان و هم‌ریشه.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۵-۰۱-۲۶ ۱۲:۳۷

اميدوارم روزي اصل اين کتابها رو بخونم.چه حرف بي اساسي که ايراني ها فارسي دري رو نميفهمند و بنابراين بايد ترجمه بشه. چه اشکالي داره که تلاش کنيم با يکي از گويشهاي زبان مادري آشنا بشيم؟

avatar
۱۳۹۵-۰۱-۲۶ ۱۲:۴۹

به اميد موفقيت اين نويسنده همخون هم‌زبان و هم‌ريشه مان. کاش برخي از ما ايراني کمي بيش از اين به قلم و آثار ديگران حرمت بگذاريم.

avatar
۱۳۹۵-۰۱-۲۶ ۱۶:۵۳

اگر اينطور باشد پس بايد شعر حافظ، سنايي، مولوي و .... و نثر بيهقي و کليله و دمنه را نيز به لهجه رايج تهران ترجمه کرد.

avatar
۱۳۹۵-۰۱-۲۶ ۱۷:۱۴

من با ترجمه به زبان فارسي رايج موافقم. با نظر ناشر موافقم

avatar
۱۳۹۵-۰۱-۲۷ ۱۶:۰۴

واقعا ناشر ايراني کار مسخره اي کرده. آخه کجاي دنيا ديدي مثلا يک نفر استراليايي بياد کتاب يک نفر آمريکايي رو ترجمه کنه و برگردونه به لهجه خودش؟ اگه اينجوري باشه که هر کتابي که به انگليسي چاپ ميشه بايد پنج يا شش نسخه داشته باشه: يکي آمريکايي، يکي استراليايي، يکي انگلستاني، يکي کانادايي. چرا اين آقاي مترجم ايراني وقت و انرژي رو صرف ترجمه فارسي به فارسي ميکنه نميفهم. من خودم کتاب هزارخانه خواب و اختناق رو خوندم و کاملا هم به عنوان ايراني قادر به فهميدن مطلب بودم. اگه مشکل برخي از کلمات و اصطلاحات فارسي دري هست خب ميشه اونها رو ته کتاب به صورت يک واژه نامه چاپ کرد که اگه کسي نياز داشت بخونه. تو خود ايران هم چند گويش گوناگون وجود داره از اصفهاني بگير تا يزدي و شيرازي و کرماني و غيره. اگه بخوايم فارسي تهران رو رايج قرار بديم که بايد آثار مولانا و فردوسي و سعدي و خيام رو هم به فارسي تهراني ترجمه کنيم.

avatar
۱۳۹۵-۰۱-۲۷ ۱۶:۰۶

مگه چند کشور فارسي زبان در جهان هست که ما ميخوايم رابطه فرهنگي و زباني خودمون رو باهاشون خراب کنيم؟ گسستن روابط کشورهاي فارسي زبان فقط به نفع بيگانگان هستش.

avatar
۱۳۹۵-۰۱-۲۸ ۱۳:۲۹

کتاب کليدر نيز بدون واژه نامه آسان نيست. پس بهتر بود کتاب يا متن دري و با اجازه نويسنده همراه با واژه نامه اي در پس آن منتشر ميشد.