• چهارشنبه / ۱۸ فروردین ۱۳۹۵ / ۱۱:۱۴
  • دسته‌بندی: رسانه دیگر
  • کد خبر: 95011805955
  • منبع : فضای مجازی

برای شهادتِ کسی که 2 بار شهید شد

برای شهادتِ کسی که 2 بار شهید شد

حبیب احمدزاده - نویسنده و محقق - یادداشت کوتاهی درباره زندگی دردناک «مهدی ملک‌آبادی» نوشته است؛ کسی که در نوجوانی در جنگ به شدت مجروح شد و پس از سی و چند سال، به تازگی ردای شهادت به تن کرد.

حبیب احمدزاده - نویسنده و محقق - یادداشت کوتاهی درباره زندگی دردناک «مهدی ملک‌آبادی» نوشته است؛ کسی که در نوجوانی در جنگ به شدت مجروح شد و پس از سی و چند سال، به تازگی ردای شهادت به تن کرد.

به گزارش ایسنا، احمدزاده در روزنامه اعتماد نوشته است: دیشب خبرش را از پرویز شنیدم که مهدی برای باردوم شهید شد. بار اول که خمپاره‌ای کنارش منفجر شد، در زمان محاصره شهر آبادان بود، شکمش بازشده و آن بچه 12 ساله با شجاعت شکم باز را در دو دست جمع کرده تا بتواند از جا برخاسته و خود را به کسی برساند و سپس ناتوان از پا افتاده بود.

مرده پنداشته و به سردخانه منتقلش کرده بودند، مثل هزاران مردم بیگناه دیگر شهر‌های آبادان، خرمشهر، سوسنگرد و ... روز بعد، کسی به زنده بودنش پی برده و انتقال به اطاق عمل و بعد سال‌ها در جبهه مانده بود با حدود بیش از یک متر و نیم روده پلاستیکی و دردهای شدید. مادرش را که رختشوی بیمارستان شرکت نفت بود قبل‌تر خمپاره‌ای به شهادت رسانده بود در میان تمام آن رخت‌های خونین بقیه رزمندگان...؛ و بعدها شد قبضه‌چی مدافع شهر در مقابل همه آن توپخانه‌ها و خمپاره‌های از خدا بی‌خبر که مردم را بدون نگاه کردن به شناسنامه، قومیت، نژاد، دین و تفکیک لباسی به شهادت می‌رساندند.

چقدر شبانه با همان تن کوچکش و دردهای جانکاه کمک می‌کرد تا از انبار سپاه و ارتش مهمات بدزدیم، تا شاید بتوان کاری کرد برای آن همه مردم رها مانده در مقابل توپخانه‌های دشمن و به‌شوخی می‌گفتیم ما تنها آدم‌های خلقت خدا هستیم که صرفاً برای دفاع از مردم شهر و به‌واسطه این دزدی‌ها و دروغ‌های کاملاً خالص و بی‌ریا، به بهشتش می‌رویم ... .

می‌دانم که او در تمام این سال‌ها، با درد‌های وحشتناکش زیست ولی این را نمی‌دانم و تعجب که چگونه هرگز خنده از لب‌هایش دور نمی‌شد ... قبضه‌چی کوچولوی من، دیشب برای همیشه آرام گرفت. او باز هم شهید شد. خداکند این‌بار اشتباه نشده باشد. بگذاریمش بعد از سی و اندی سال، یک شب هم بدون دارو، بی‌درد بخوابد. از ته دل می‌دانم که مهدی ملک‌آبادی عزیزم هم به این خواب خوش راضی است... .

اگر آن دنیا، آن چند ملک همیشه طلبکار، ازت سراغ اعمال خوبت را گرفتند بگو من هم ملک هستم؛ ملک‌آبادی مهمات‌دزد. قول می‌دهم آنها هم خواهند گفت: بهشت خدا گوارای وجودت؛ پس بزرگمرد کوچکم، من هم می‌گویم ای ملک سارق مهمات، آن بهشت خدا، هر آن‌گونه که هست، گوارای وجودت.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha