مهدی رفیعی بهابادی- معاون پژوهشی مرکز افکارسنجی دانشجویان جهاد دانشگاهی (ایسپا)
سالهای سال است که در صحنه سیاسی کشور دوگانه "اصولگرایی" و "اصلاحطلبی" (فارغ از همه انشعابات آن) شکل گرفته و در ایام انتخابات این دوگانگی پررنگتر به چشم میآید. بر اساس همین دوگانگی است که در ایام انتخابات فهرستهایی شکل میگیرد و جریانهای سیاسی هر کدام موضع خود را در مقابل فهرستها اعلام کرده و به عبارت دیگر از فهرستی حمایت میکنند؛ گو اینکه اصولگرا بودن یا اصلاحطلب بودن برای مردم اهمیت زیادی دارد و نقش اول را در انتخاب مردم ایفا میکند. اما سؤالی که باید برای آن پاسخی یافت این است که آیا رفتار انتخاباتی مردم حول این جریانهای سیاسی و کشمکشهای آن شکل میگیرد یا خیر؟ و یا اساساً برای مردم قرارگرفتن کاندیداها در جمع اصولگرایان و اصلاحطلبان چقدر دارای اهمیت است؟
برای پاسخ به این سؤال باید به بررسی رفتار انتخاباتی مردم پرداخت و یکی از بهترین راهها برای چنین تحلیلی مراجعه به نتایج نظرسنجیهای انتخاباتی است. اولین نکتهای که باید به آن پرداخت این است که چه میزان از مردم خود را در دستهبندیهای رایج سیاسی موجود در کشور قرار میدهند. در آخرین نظرسنجی انتخاباتی ملی ایسپا 37 درصد مردم ایران خود را در یکی از گرایشهای اصولگرایی، اصلاحطلبی و اعتدالگرایی جای دادهاند؛ به عبارت دیگر 63 درصد مردم خود را نزدیک به این گرایشهای سیاسی احساس نکردهاند که اگر اعتدالگرایی را نیز از معادله خارج کنیم 29 درصد مردم خود را اصولگرا یا اصلاحطلب دانستهاند. در مورد شهر تهران این میزان اندکی تفاوت دارد و نسبت کسانی که خود را در یکی از سه دسته اصولگرا، اصلاحطلب یا اعتدالگرا دستهبندی کردهاند 45 درصد است که اگر اعتدالگرایان را در نظر نگیریم 38 درصد مردم تهران در دستهبندی اصولگرا و یا اصلاحطلب جای گرفتهاند.
اما نکته مهم این است که آیا اصولگرایان و اصلاحطلبان میتوانند روی رأی همه این 37 درصد حساب کنند یا خیر؟ به عبارت دیگر آیا همه این 37 درصد بر اساس گرایش سیاسی کاندیداها رأی میدهند؟ آیا این 37 درصد واقعاً به گونهای سیاسی هستند که خط کشی دقیقی بین این گرایشها دارند؟ برای پاسخ به این سؤال باید به نتایج نظرسنجی برگردیم.
در آخرین نظرسنجی انتخاباتی ایسپا در تهران که در اول دی ماه 94 انجام پذیرفته 30 درصد از کل کسانی که خود را اصلاحطلب خواندهاند برای رأی دادن به یکی از چهرههای شاخص اصولگرایی که معمولاً سرلیست اصولگرایان است اعلام آمادگی کردهاند و بالعکس 22 درصد از کل کسانی که خود را اصولگرا خواندهاند نیز برای رأی دادن به یکی از شاخصترین چهرههای اصلاحطلبان اعلام آمادگی کردهاند. این دادهها نشان میدهد حداقل 30 درصد از افرادی که خود را در درون گرایشهای سیاسی طبقهبندی کردهاند در عمل و در رفتار انتخاباتی خود به آن پایبند نیستند. این یافته در اکثر نظرسنجیهای انتخاباتی ایسپا مشهود است. نتیجهای که میتوان تا اینجا گرفت این است که حداکثر 25 تا 30 درصد مردم بر اساس گرایش سیاسی کاندیداها رأی میدهند.
یکی از دلایلی که پیشبینی نتایج انتخابات در ایران را سخت میکند همین است که تا لحظه آخر مردم کاندیدای نهایی خود را انتخاب نمیکنند؛ چرا که اگر کسی خود را به جریان سیاسی خاصی متعلق بداند تکلیفش زودتر مشخص و پیشبینی رفتارش آسانتر میشود. در چنین شرایطی نقش تبلیغات کوتاهمدت و نزدیک به انتخابات بسیار تعیینکننده است. هر شخص یا هر لیستی که شعارهای بهتری داشته باشد، تبلیغات بیشتری داشته باشد و نیز ارتباط بهتری با مردم برای بیان برنامههای خود داشته باشد پیروزی برای وی محتملتر خواهد بود.
شواهد دیگری نیز میتوان برشمرد تا این ادعا را اثبات کند که حمایت جریانهای سیاسی از افراد تأثیر کمی بر نظر مردم دارد. در نظرسنجی دی ماه ایسپا از مردم تهران پرسیده شد اگر در انتخابات شرکت کنید کاندیدای مورد نظر خود را چگونه انتخاب خواهید کرد؟ از بین 7 گزینه ارائهشده به مردم گزینه "حمایت طیف های سیاسی" با 4 درصد در رتبه آخر قرار گرفته است. در این بین، گزینه "سوابق فردی کاندیدا" و "شعارها و برنامههای کاندیدا" در رتبه اول و دوم قرار گرفته است. جالب است بدانید در نظرسنجی خرداد 92 چند روز قبل از انتخابات ریاستجمهوری نیز فقط 4 درصد مردم گفته بودند کاندیدای خود را بر اساس "حمایت طیفهای سیاسی" انتخاب میکنند و این گزینه از بین 8 گزینه موجود در رتبه آخر قرار گرفته بود.
اما یافته مهم دیگری وجود دارد که تکمیلکننده شواهد قبلی است. باید ببینیم مردم تا چه حد اصولگرایی یا اصلاحطلبی در معنای جریان سیاسی برایشان مهم است و در انتخابشان نقش ایفا میکند؟
به پاسخگویان تهرانی در نظرسنجی آخر ایسپا هشت شاخص ارائه و از مردم خواسته شده اعلام کنند برای یک نماینده هر کدام از این شاخصها تا چه حد لازم است. نکته جالب توجه این است 2 گزینه "از جناح اصلاحطلبان باشد" و "از جناح اصولگرایان باشد" به ترتیب با 20 و 12 درصد در رتبههای آخر جای گرفتهاند؛ به عبارت دیگر حداکثر 20 درصد مردم گفتهاند که برای یک نماینده حتماً لازم است که از این جناحها باشد. در این سؤال گزینههای "متخصص باشد" و "اولویت کاریاش بهبود اوضاع اقتصادی باشد" با 70 درصد به صورت مشترک شاخص اول برای یک نماینده از نظر مردم تهران شناخته شدهاند. گزینههای "به دین اسلام متعهد باشد" و "به نظام جمهوری اسلامی متعهد باشد" با 67 درصد در رتبههای بعدی جای گرفتهاند. نکته جالب توجه این است که اصولگرایی و اصلاحطلبی واقعی علیالقاعده نباید با این دو معیار (پایبندی به دین اسلام و نظام جمهوری اسلامی) متفاوت باشد؛ در صورتی که مردم چنین ارزیابیای نداشتهاند. این که 67 درصد مردم دو ملاک پایبندی به دین اسلام و نظام جمهوری اسلامی را لازم میدانند اما حداکثر 20 درصد اصولگرایی یا اصلاحطلبی را لازم دانستهاند نشان میدهد مردم ارزیابی مثبتی از رعایت چارچوبها توسط جناحهای سیاسی ندارند. در این سؤال شاخصهای "اولویت کاری نماینده بهبود سیاست خارجی باشد" با 54 درصد و "اولویت کاری نماینده گسترش آزادی بیان و آزادی سیاسی باشد" با 50 درصد در رتبههای پنجم و ششم جای گرفتهاند.
این شواهد نشان میدهد صرف اینکه شخص یا گروهی اصلاحطلب یا اصولگرا باشد و یا مورد حمایت احزاب اصولگرا یا اصلاحطلب قرار بگیرد برای انتخاب شدن کافی نیست بلکه مردم معیارهای دیگری برای انتخاب دارند. شناختن این معیارها موکول به تحقیقات و یا تحلیلهای جدید مبتنی بر شواهد کافیست. البته ادعای نگارنده این نیست که مردم در انتخابات لیستی رأی نمیدهند بلکه اعتقاد بر این است با توجه به تعداد زیاد کاندیداها (حداقل در تهران) محتملتر این است که مردم به یک لیست رأی بدهند اما معیار اصلی مردم برای انتخاب لیستها، گرایش سیاسی نیست.
انتهای پیام
نظرات