من در یکی از خیابانهای قدیمی تهران زندگی میکنم؛ خیابانی زیبا با درختهای چنارِ پیر و صدای پرندهها. اما این خیابان زیبا مانند بسیاری از خیابانهای تهران از دردی بزرگ رنج میبرد؛ زبالههایی که هر روز این کوچه را فتح میکنند، زبالههایی که در کنار سطلزباله سر کوچه و کنار تیرِ چراغ برق کُپه میشوند.
باورتان نمیشود که زبالههای پخشِ در کوچه، چه وصله ناجوری است برای خیابان ما که پر از درختهای بلند چنار است، صدای نغمه پرندهها همیشه در آن جاری است و البته رئیس پیشین شورای شهر تهران هم در همانجا زندگی میکند. نمیدانم از چه روزی همسایهها تصمیم گرفتند سطل زباله سر کوچه را به رسمیت نشناسند و به جای بردن کیسههای زباله تا سر کوچه، آنها را کنار تیر چراغ برق رها کنند اما همین تنبلی کوچک سبب شده که جوی آب کوچه پر از موشهای خاکستری و گربههای چاق باشد و بوی زباله بپیچد توی کوچه.
![](http://media.isna.ir/content/1429008708850_DSC_0687.jpg/3)
البته بخشی از همسایههای نازنین هم که به تمیزی کوچه اهمیت میدهند، کیسههای زباله خود را درون سطل زباله سر کوچه میاندازند؛ اما در هر زمانی به غیر از ساعت 21، این یعنی بسیج گربهها به سمت سطل زباله و پاره شدن کیسهها و پخش شدن بوی زباله درکوچه.
همسایههای دیگری هم هستند که کیسه زباله خود را تا کنار سطل زباله میبرند، اما به هر دلیلی فضای کنار سطل زباله را به درون آن ترجیح میدهند و فکر میکنند فضای کنار سطل زباله هم جزئی از آن است!
من از این شرایط راضی نبودم و دوست نداشتم صبحها را با تصویر کوچهای پر از زباله شروع کنم؛ بنابراین تصمیم گرفتم این شرایط را تغییر بدهم.
همهچیز از تصمیم شروع شد
![](http://media.isna.ir/content/1429008708663_DSC_0137.jpg/3)
یک روز بعد از کار، در کوچه منتظر مأمور شهرداری شدم که شبها با گاری توی کوچه ما میچرخد و هرجا زبالهای باشد، آن را جمع میکند. شاید برخی معتقد باشند که او مجبور نیست زبالهها را از دمِ خانه ما جمع کند، اما نظر او چیز دیگری بود و در این باره گفت: «ما وظیفه داریم همه زبالهها را از توی کوچهها جمع کنیم، بقیه همسایهها گناهی نکردهاند که کوچهها اینجور کثیف بماند. بعضیها به خودشان سختی نمیدهند و زبالهها را تا سر کوچه نمیبرند، گربههای این خیابان هم همین را میخواهند، نایلون زباله را پاره میکنند و زبالهها در کوچه پخش میشود.»
چرخدستی سنگین و مملو از زباله را جابهجا کرد و ادامه داد: «چرا یک کاغذی، چیزی به دیوار اینجا نمیزنید؟ شاید تأثیر داشته باشد».
فکر بدی هم نیست. مأمور شهرداری حق داشت. باید کاغذی به تیرِ چراغ برق - جای مورد علاقه برخی همسایهها برای رها کردن زبالهها - نصب کنم و از آنها خواهش کنم زبالههای خود را اینجا نگذارند.
باید وارد عمل شد
روی یک کاغذ، متنی را تایپ کردم و آن را به تیر چراغ برق چسباندم: «لطفاً کیسههای زباله را اینجا نگذارید. با سپاس». امیدوارم بودم این کار نتیجهبخش باشد.
![](http://media.isna.ir/content/1429008709677_DSC_1578.jpg/3)
امیدوارم بودم نتیجهبخش باشد
سرنوشت کاغذ اول
سرنوشت کاغذ اول جز پاره شدن نبود! کاملاً مشخص است که حمل زبالهها تا سر کوچه برای همسایهها سختتر از آن چیزی بوده که من فکر میکردم.
چسباندن دومین کاغذ
تعداد کاغذها را بیشتر کردم تا توجه همسایهها را بیشتر جلب کند. سه کاغذ با این مضمون به تیر چراغ برق چسباندم: «لطفاً کیسههای زباله را اینجا نگذارید. با سپاس».
کاغذهای نامرئی
انگار هشدار روی کاغذ برای بعضی از همسایهها نامرئی بود، چون همچنان به رهاسازی زباله در وسط کوچه ادامه میدادند. البته بعد از اینکه کاغذها باز هم پاره شدند، فهمیدم برخی از همسایهها آنها را خوب میبینند، اما دوستشان ندارند و راه حل را در پاره کردن کاغذهای بیگناه میبینند.
تغییر فرهنگ، کار سختی است
![](http://media.isna.ir/content/1429008709864_DSC_1585.jpg/3)
روزهای بعد به همین منوال ادامه داشت؛ چسباندن و کندن و پاره کردن کاغذها. در این میان انگار گربهها از همه خوشحالتر بودند.
بعد از مدتی از این کار خسته شدم و به راههای دیگری فکر کردم؛ مثلاً بروشوری درست کنم و در آن درباره مزایای کوچه تمیز و آلودگی ناشی از پخش شدن زباله در داخل کوچه بنویسم و دم در خانه همه همسایهها بگذارم. یکبار هم فکر کردم فیلم «نارنجیپوش» داریوش مهرجویی را به تعداد بالا تکثیر کنم و بگذارم دم در خانه همسایهها که شاید دست از این کار بردارند.
ورق برمیگردد
داشتم حساب میکردم هزینه انتشار یک جزوه آموزشی و فیلم همراه آن چقدر است که یک روز صبح با این کاغذ چسبانده شده به دیوار کنار تیر چراغ برق مواجه شدم: «رحمت بر پدر و مادر کسی که اینجا زباله نمیریزد».
خیلی ذوقزده شده بودم که دیدم یک نفر دیگر هم به این موضوع توجه نشان داده است. با خودم گفتم، عصر که برگردم، لابد دیگر کاغذ سر جایش نیست.
جالب اینکه از آن زمان چندین روز گذشته و کاغذ همچنان همانجا مانده، نه تنها پاره نشده بلکه تقریباً هیچکس در روز زباله خود را وسط کوچه نمیگذارد و تنها بعضیها دم غروب کیسه زباله را پشت چراغ برق پنهان میکنند تا مأمور شهرداری با گاری آنها را جمع کند.
![](http://media.isna.ir/content/1429008710067_DSC_1592.jpg/3)
امیدوارم من هم در این ماجرا مؤثر بوده باشم، اما ظاهراً نویسنده کاغذ جدید رگِ خواب همسایهها بهتر از من دستش بوده و توانسته با ابزار تشویق آنها را مجاب کند که کیسههای زباله خود را تا سر کوچه حمل کنند.
نمیدانستم که اثر این کاغذ چقدر باقی میماند و از چه راهی میشود برای اصلاح مشکلات دیگر کوچه مثل بیرون گذاشتن زباله در هر ساعت از روز، استفاده کنم.
هزار راه نرفته
حتماً راهای زیادی برای نتیجه گرفتن هست. یادم آمد احمد مسجدجامعی - عضو شورای شهر تهران - در همسایگی ما زندگی میکند و احتمالاً زبالههای پخش در کوچه و کنار سطل زباله که دقیقاً روبهروی منزل او قرار گرفته، توجه او را هم جلب کرده است.
![](http://media.isna.ir/content/1429008710270_DSC_1617.jpg/3)
حرفهای آقای مسئول
با دفتر او تماس گرفتم و ابراز تمایل کردم تا ایشان را در کوچه ببینم و درباره این مشکلِ کوچه حرف بزنم، اما این امکان فراهم نشد و در نهایت برای صحبت با او به رفتر کارش در ساختمان شورای شهر واقع در خیابان بهشت رفتم که از محله ما خیلی هم دور نیست.
ماجرای گزارش و زبالههای کوچه را پیش کشیدم و از او پرسیدم که این وضع کوچه چقدر نظر او را هم جلب کرده؟ نتیجه حرفهای ما مصاحبه مختصری درباره زباله و مدیریت شهری شد که حرفهای مسجدجامعی درباره این موضوع در ادامه میآید:
«بطورکلی دو صورت از تهران داریم؛ یکی معابر اصلی است که مرتبتر است ولی به لایههای دوم که میرسیم، وضع عوض میشود. کوچه ما هم یکی از همین لایههای دوم در مرکز شهر است و با این مسائل روبهرو است. موش، گربه و زباله زیاد دارد. این موارد با یکدیگر همپوشانی هم دارند و همدیگر را تقویت میکنند. اما این تنها وضعِ کوچه ما نیست، از معابر اصلی همه شهر که عبور کنیم، در لایه دوم چنین وضعیتی وجود دارد. بخشی از این مسأله به ما به عنوان مدیریت شهری بر میگردد که باید بیشتر کار کنیم. اما پیشترها هم شهر بوده و خودِ صاحبان مغازه و خانه تمهیداتی برای نظافت در نظر میگرفتند.
![](http://media.isna.ir/content/1429008710426_IMG_20150330_143658.jpg/3)
در کوچههای محله ما هم همیشه آب جاری بوده و چون چندین قنات در این منطقه بوده و قطع شده و در نتیجه جویها به محل زباله، موش و گربه بدل شده و رسیدگی به این وضع، عملاً بلاتکلیف مانده است، اما به هر حال باید بگویم من هم متوجه این وضعیت شدهام، چون این سطل زبالهای که شما به آن اشاره دارید، درست روبهروی خانه ماست. زمینه نظافت محله در فرهنگ ما وجود دارد. در تهران قدیم نظافت مقابل منازل و مغازهها با خود افراد بود. یادم هست که جلوی خانهها را جارو میکردند و با آفتابه و آبپاش آب میپاشیدند و حتی برای این موضوع مراتب معنوی هم در نظر میگرفتند که اگر کسی جلوی خانهاش را چهل شب آب و جارو کند، اتفاقهای خوشی برایش رخ میدهد و دیدارهایی معنوی با بزرگان خواهد داشت. اما همه این موارد به این برمیگردد که چقدر آدم به شهرش تعلق داشته باشد. هرچه روحیه شهروندی بالاتر برود، این توجه بیشتر است. ما برای رسیدن به این حس، به یک تجربه جمعی نیاز داریم که این تجربه مشترک در تهران در حال شکلگیری است.
سیاستهای ساخت و ساز مسکن در تهران به گونهای است که به خانهبهدوشی منجر میشود. همین الان توی همین محله ما خانههای خوبی که ارزش میراثی داشتند و ثبت ملی هم بودند، تاراج و خراب شدند و دوباره ساخته شدند. آنجا خط آسمان ندارد و مجوز میدهند که همینطور خانه ساخته شود.
در همه شهر همین است؛ برای مثال تا یک سالی مجوز ساخت خانه چهار طبقه میدهند، بعداً شش طبقه. همین سبب میشود کسی که خانهاش قدیمی نیست هم برای دو طبقه بیشتر خانه را بکوبد و دوباره بسازد. برای شهرداری هم همین ساخت و سازها و مجوزها و ارتفاع، درآمد دارد چون متراژ خانهها در این محله هم عموماً زیاد است، ساخت هر طبقه اضافه برای مالک سود زیادی دارد. آنکه ضرر میکند، شهر است که تاراج میشود.
نکته شما برای کل شهر صادق است، اما آن را به موضوعی متصل کردید که کاملا برای من ملموس است، باید این را در نظر گرفت که محله ما یکی از محلههای خوب است که این وضع را دارد چه برسد به سایر بخشهای شهر.
![](http://media.isna.ir/content/1429008709474_DSC_1056.jpg/3)
بحث مهم دیگر در این زمینه این است که ما چکار کنیم که کمتر زباله تولید شود؟ راهکارهایی را میتوان پیشبینی کرد، مثل اینکه در ترهبارها اگر سبزی پاک کرده عرضه کنند، خود به خود زباله منازل کم میشود. اگر میوهها دستهبندی شوند و میوههای که دور ریختنی است در جای خود دور ریخته شود، زباله کم میشود. پیش از نوروز شما احتمالاً دیدید که بعضی از همسایههای ما مبلهای خود را گذاشته بودند بیرون، این در حالی است که میتوان برای این وسایل فکری کرد که آنها زبالهها تلقی نشوند. سازمانهایی برای این موضوع هست، اما کارا نیستند. در نیاوارن خیریهای بود که اشیاء دست دوم را تعمیر میکرد و در اختیار اهلش قرار میداد. باید بخش خصوصی و این سازمانها تقویت شوند.
از زباله میتوان استفاده کرد. زباله طلای کثیف است و کسانی که در این تجارت هستند، درآمد کلانی دارند. کودکانی که میبینید تا کمر خم شدهاند در سطل زباله، نتیجه همین موضوع هستند. زباله آنقدر قیمتی است که عدهای بخاطر آن به استثمار بچهها روی آوردهاند، بچههایی که میبینید تکیدهاند و دندانهایشان ریخته. حتی سر این موضوع آدم کشته شده است. این موضوع غیر انسانی است و باید برای آن فکری کرد و با تفکیک زباله و تحویل آن در محل مشخص و دادن امتیاز یا هر راه دیگری باید با این موضوع برخورد شود.
همچنین برای آموزش در محلهها، شورایاریها میتوانند مؤثر باشند. در عودلاجان چنین کاری انجام شد. شورایاری محله ما هم میتواند نشریهای منتشر شود. شما بیایید در کوچه خودمان این کار را بکنیم. در این منطقه جلسههای محلی هم زیاد است و میتوان از این امکان استفاده کرد.»
از شنیدن حرفهای احمد مسجدجامعی و اینکه او هم میگوید میشود کاری کرد، خوشحالم و امیدوارم بتوانم در آینده کوچه را تمیز و آراسته ببینم.
کوچه ما تنها یکی از کوچههای این شهر بزرگ است و کوچههای زیادی هستند که دردشان، درد زباله است. باید برای کل شهر فکری کرد، اما واقعاً باید از خودمان شروع کنیم. ما یا جزو کسانی هستیم که زباله را هر جا دوست داریم میگذاریم یا جزو کسانی که از دیدن کوچه پر زباله غمگین میشویم. در هر دو صورت هم میتوانیم باری از دوش شهر برداریم.
ایسنا - آزاده شمس
![](http://media.isna.ir/content/1429008708476_DSC_0136.jpg/3)
![](http://media.isna.ir/content/1429008709053_DSC_1011.jpg/3)
![](http://media.isna.ir/content/1429008709287_DSC_1012.jpg/3)
انتهای پیام
نظرات