• یکشنبه / ۱۶ تیر ۱۳۹۲ / ۱۱:۳۳
  • دسته‌بندی: ادبیات و کتاب
  • کد خبر: 92041609631
  • منبع : خبرگزاری دانشجویان ایران

فرمان‌آرا: به‌خاطر «زمستان 62» فصیح به ایران برگشتم

فرمان‌آرا: به‌خاطر «زمستان 62» فصیح به ایران برگشتم

بهمن فرمان‌آرا گفت: یکی از علایق و دلایلی که برگشتم در ایران بمانم و فیلم بسازم، عشق ساختن «زمستان 62» اسماعیل فصیح بود.

بهمن فرمان‌آرا گفت: یکی از علایق و دلایلی که برگشتم در ایران بمانم و فیلم بسازم، عشق ساختن «زمستان 62» اسماعیل فصیح بود.

به گزارش بخش ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، شب «اسماعیل فصیح» صدوبیست‌وسومین شب از شبهای مجله بخارا بود که با همکاری مؤسسه فرهنگی هنری ملت و مؤسسه فرهنگی هنری شهرداری تهران فرهنگسرای ملل عصر روز شنبه 15 تیرماه در محل این فرهنگسرا برگزار شد.

در این مراسم، ابوالفضل نجاری کیکی را آماده کرده بود با روی جلد رمان « زمستان 62» که در عین حال جشن این کتاب هم بود، که پس از پایان مراسم بریده شد.

آغاز شب اسماعیل فصیح با سخنان علی دهباشی بود که در ابتدا از حضور خانواده اسماعیل فصیح و نیز سخنرانان تشکر کرد و سپس در معرفی اسماعیل فصیح گفت:

«اسماعیل فصیح در تاریخ دوم اسفند ماه سال 1313 هجری شمسی ( مطابق با بیست و یکم فوریه سال 1935 میلادی ) به دنیا آمد. در تهران. زیر بازارچه درخونگاه، طرفهای چهارراه گلوبندک . زندگی فصیح با جنگها و انقلابهای متعدد کشورش عجین بوده که در زندگی و کارهای او نیز بی‎شک آثار عمده نهادند.

فصیح از شش سالگی ، از مهر ماه 1320 و شروع حمله متفقین در جنگ جهانی دوم به ایران به « مدرسه ابتدایی عنصری» رفت و از پاییز سال 1326 او دوران تحصیلات متوسطه خود را در دبیرستان رهنما آغاز و در سال 1332 با دیپلم طبیعی پایان داد.

در آغاز تابستان 1335 فصیح پس از چند سال کار و تدریس و پس‌انداز، درخونگاهِ ایران را ترک کرد و از راه استانبول و پاریس به آمریکا پرواز کرد و در شهر بوزمن به تحصیل ادامه داد و لیسانس شیمی گرفت . پس از یک سال زندگی در سانفرانسیسکو و ازدواج با دختری اروپایی، در شهر میسولا موفق به اخذ لیسانس ادبیات انگلیسی شد.

پس از یک سال زندگی در واشنگتن و مرگ همسر ، فصیح به ایران و به تهران برگشت و پس از مدتی در مؤسسه انتشارات فرانکلین به ترجمه مشغول شد و با معرفی نامه‎ای از صادق چوبک که خود در آن سالها در شرکت ملی نفت ایران مشغول به کار بود، در تابستان 1342 فصیح به اتخدام رسمی شرکت نفت درآمد و در اهواز ساکن شد.

در آغاز این سالها که سالهای تنهایی و دلمردگی در اهواز بود، فصیح به کار جدی خلق و نشر داستانهای کوتاه و رمان روی آورد .

اولین رمان فصیح شراب خام ( چاپ اول 1347) زیر نظر نجف دریابندری و ویراستاری بهمن فرسی به چاپ رسید و در همین دوران بود که طی یک سفر کاری از سوی شرکت ملی نفت ایران توانست در رشته زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه میشیگان درجه فوق لیسانس دریافت کند. در این سالها فصیح مجموعه داستانهای کوتاه پیوسته خاک آشنا ( چاپ اول 1349) را توسط انتشارت صفی علیشاه به چاپ رساند و البته رمان مهم دل کور ( چاپ اول 1351) توسط انتشارات رز منتشر شد که این رمان بلافاصله در همان سال به چاپ دوم رسید.

مجموعه چهار داستان کوتاه تولد/ عشق/ عقد / مرگ ( چاپ اول 1351) توط انتشارات بابک بیرون آمد و مجموعه داستانهای کوتاه دیدار در هند ( چاپ اول 1353) توسط نشر امید روانه بازار کتاب شد.

رمان ماندگار داستان جاوید فصیح در مایه کیانی آیین زرتشتی پس از شش سال پژوهش و ویراستاری موبد رستم شهزادی ( چاپ اول 1358) توسط انتشارات امیر کبیر بیرون آمد.

با شروع جنگ تحمیلی ایران و عراق و بسته شدن دانشکده نفت آبادان، فصیح در 47 سالگی با سمت استادیار زبان انگلیسی تخصصی مجبور به بازنشستگی شد و سالهای پرکاری فصیح رقم خورد. رمان ثریا در اغما ( چاپ اول 1362) توسط نشر نو بیرون آمد و مورد توجه بسیار و نقد ایرانیان در کشور و در خارج از کشور شد.

رمان درد سیاوش در سال 1364 توسط انتشارات صفی علیشاه منتشر شد. رمان بزرگ زمستان 62 نیز در پاییز همین سال توسط نشر نو انتشار یافت و فهرست آثار فصیح همچنان ادامه می‎یابد.

از اسماعیل فصیح ترجمه‎های متعددی نیز انتشار یافته که روشنگر دو زمینه از اشتغال ذهنی او به ادبیات جهانی و همچنین به علم جدید تحلیل رفتار متقابل روانشناختی و حالت‎های شخصیتی فرد منعکس می‎سازد. مشهورترین این کتابها وضعیت آخر ( چاپ اول 1361) نوشته دکتر تامس آ. هریس است که تا کنون بیش از دهها بار تجدید چاپ شده است

سرانجام فصیح در تابستان 1388 پس از بیماری طولانی در تهران چشم از جهان فروبست.

اسماعیل فصیح بدون شک از نخستین نویسندگانی است که طبقه متوسط شهری و مناسبات شهری را وارد رمان فارسی کرد. همچنین از نخستین نویسندگانی است که به مسئله جنگ پرداخت و کتاب زمستان 62 او به نوعی ادعانامه‎ای است علیه متجاوزین به سرزمین ما. همچنین او اولین نویسنده‎ای است که علیه مهاجرت و اقامت روشنفکران ایرانی در پاریس رمان نوشت و با دیدی انتقادی این گروه از روشنفکران را مورد ارزیابی قرار داد. اسماعیل فصیح هیچ گاه در محافل روشنفکری حاضر نمی‎شد و از این جهت نیز منتقدین نقدهای ناروایی برای او نوشتند. بدون تردید زمستان 62 یکی از شاهکارهای ادبیات جنگ محسوب می‎شود که مقاومت ملتی را در برابر هجوم همه‌جانبه نشان می‎دهد. فصیح با قدرت تمام مقاومت یک ملت را نشان داده است.

و در اینجا باید اضافه کنم که اولین گفت‎وگویی که اسماعیل فصیح با یک نشریه ادبی انجام داد 19 سال پیش در مجله کلک و با حضور گلی امامی، کریم امامی، دکتر قانون‌پرور و همین آقای فرمان‌آرا بود. گفت‎وگوی دیگری با فصیح بر روی تخت بیمارستان چند روز قبل از درگذشت او انجام شد و جا دارد اشاره کنم که فصیح به تنها نشریه‎ای که داستان داد، مجله کِلک بود.»

سپس نوبت به بهمن فرمان‌آرا رسید تا از تجربه آشنایی خود با اسماعیل فصیح و تلاش برای ساخت فیلم از آثار او سخن بگوید:

باید اقرار کنم که آشنایی من با نوشته‎های آقای فصیح با زمستان 62 شروع شده است و بعد بقیه را خواندم. ولی اولین داستانی که من از ایشان خواندم زمستان 62 بسیار بسیار تجربه تکان‌دهنده‎ای بود. می‎خواستم آن را فیلم کنم. برای من ممکن بود که در فضایی مشابه فضای ایران، آن را در خارج ایران هم بسازم، ولی همیشه تصمیم من این بوده که راجع به ایران در خارج از ایران فیلم نسازم. یکی از علایق و دلایلی که من برگشتم که در ایران بمانم و فیلم بسازم در واقع عشق ساختن زمستان 62 بود. خوب، زمستان 62 و داستان جاوید و باده کهن سه تا کتابی بودند که من برای آنها سناریو نوشتم و رفتم مجوز فیلمسازی بگیرم، هر سه تا فیلم تقریباً بدون هیچ صحبت، مذاکره و حتی اصلاحیه‎ای رد شدند. حتی داستان جاوید هم رد شد و هر چه هم که تلاش کردیم به نتیجه‎ای نرسید . ولی چیزی که در این میان ارزشمند بود این بود که من بقیه کتابهای اسماعیل فصیح را خواندم و بعد یک ارتباط دوستانه و صمیمانه با آقای فصیح برقرار شد که امیدوارم ادامه پیدا کند. ولی متأسفانه در مورد ساختن فیلم ، باید بگویم من خیلی دلم می‎خواهد داستان جاوید را بسازم ، بیشتر از آن واقعاً زمستان 62 و باده کهن را . این علاقه کماکان ادامه دارد.

درباره باده کهن و عدم صدور مجوز ساخت آن ، تنها حرفی که به من زده شد بر این اساس بود که « یک شخصی که از نظر نوع زندگی که داشته آلوده است ، به دلایل خاصی به ایران برمی‎گردد و یک خانمی که پری کمال نام دارد با او آشنا می‎شود. او به خاطر این زن سعی می‎کند با مطالعه و عبادت و زهد زندگی‎اش را تغییر دهد و حتی به عرفان برسد و می‎رسد که نهایتاً اتفاق دیگری برایش می‎افتد. ولی در مورد اجازه فیلم، مطالبی به من گفتند که منجر به رد فیلم شد. بر اساس این مسئله بود که من برای خودم صورتی درست کرده بودم که چه چیزهایی را ممکن است ایراد بگیرند و کدم را می‎توانم تصحیح کنم. ولی اگر من 500 تا مورد دیگر هم می‎گذاشتم محال بود به مغزم خطور کند که اصولاً به راه راست آوردن یک مرد توسط زن اشکالی داشته باشد. به این ترتیب باده کهن هم به بن‌بست خورد.

اما یکی از ویژگی‎هایی که فصیح را همیشه نزد من عزیز می‎کند این بود که این مرد اهل مصاحبه نبود، اهل شلوغ کردن نبود. فصیح مرد بزرگی بود که آرام آمد و آرام رفت. برای من دردناک بود که روز تشییع جنازه او از مقابل خانه هنرمندان فقط 70 – 80 نفر آمدند، در حالی که اگر از هر کتاب ایشان فقط پمج تا خواننده بود باید شلوغ می‎شد.

به هر تقدیر حق آقای فصیح این نبود. و برای همین هم ما در بنیاد گلشیری جایزه‎ای برای ایشان گذاشتیم و تقدیم خانم فصیح کردیم.»

رضا جعفری، مدیر نشر نو، یکی دیگر از سخنرانان این مراسم بود که درباره تجربه کار با فصیح چنین روایت کرد:

«نوزده ساله بودم که رمان «شراب خام»‌ را خواندم، ‌یک‌نفس خواندم و نتوانستم زمینش بگذارم. نویسنده‌ جدید و خوش‌آتیه‌ای وارد عرصه شده بود و به عنوان سرپرست جدید انتشارات «امیرکبیر» غبطه می‌خوردم که چرا این رمان را من منتشر نکردم. تا آنکه در سال 1355 به دنبال خرید سهام شرکت کتاب‌های جیبی (ناشر آن)، تجدید چاپ «شراب خام» در اختیار انتشارات «امیرکبیر» قرار گرفت و باب مکاتبه با آقای اسماعیل فصیح باز شد.

به دنبال آن در سال 1357 آقای فصیح چاپ مجموعه‌ «عقد و داستان‌های دیگر» و «داستان جاوید» را به من ارائه داد که در اوایل سال 1358 منتشر شدند، در دوره‌ای که فضایی سیاست‌زده بر بازار نشر حاکم بود و در نتیجه این کتاب‌ها بسیار دیر جای خود را در بازار باز کردند.

سال 1361 بود که آقای فصیح رمانی را به نام «پُر کن پیاله را» برای چاپ به من داد. در آن زمان پس از کناره‌گیری از انتشارات «امیرکبیر»، انتشارات «نشر نو» را اداره می‌کردم. در این رمان، جلال آریان، در اوایل جنگ عراق علیه ایران برای آوردن خواهرزاده‌اش ثریا که بر اثر سانحه‌ای به اغما رفته بود به پاریس می‌رود و سرانجام جنازه ثریا را به همراه خود به ایران می‌آورد. پس از خواندن این رمان به آقای فصیح پیشنهاد کردم که بد نیست در جای‌جای رمان مقایسه‌ای از شرایط زندگی در ایران ایام جنگ، با زندگی خوش و بی‌دغدغه ایرانیان مقیم فرانسه وجود داشته باشد.

پیشنهاد دیگرم این بود که چون ثریا در فرهنگ و ادبیات ما جایگاهی خاص و سمبولیک دارد، بهتر است به جای آنکه جنازه‌اش به ایران بیاید، تا پایان رمان در اغما بماند. پیشنهاد سومم این بود که نام رمان «ثریا در اغما» باشد.

آقای فصیح با خوشرویی هر سه پیشنهاد مرا پذیرفت و به این ترتیب رمان «پُر کن پیاله را» با عنوان «ثریا در اغما» در تیراژ پنج هزار نسخه روانه بازار شد و مورد استقبال قرار گرفت.

ناگفته نماند که از آقای دکتر رضا براهنی هم خواهش کردم نسخه قبل از چاپ آن را بخواند که با کمال میل پذیرفت و عنوان «ثریا در اغما» را ایشان هم تأیید کرد.

پس از آن آقای فصیح پیشنهاد کرد که کتاب «من خوب هستم شما خوب هستید» را ترجمه کند که پذیرفتم و ایشان عنوان «وضعیت آخر» را برای این کتاب انتخاب کرد که در تیراژ هفت هزار نسخه روانه بازار شد و برخلاف انتظار نزدیک به سه سال طول کشید تا جای خود را باز کرد؛ اما از آن پس سیل تقاضا برای آن سرازیر شد که به خاطر نایابی کاغذ مدتی چاپ آن به تأخیر افتاد تا آنکه با موافقت چاپخانه روزنامه اطلاعات با باطله‌های کاغذ روزنامه آن را در تیراژ 16 هزار نسخه چاپ کردیم.

در سال 1364 یا 1365 آقای فصیح مقاله «یک روز از زندگی یک نویسنده ایرانی» را به زبان انگلیسی نوشت که درباره وضع اهل قلم و ناشران ایران بود. این گزارش در یک مجله انگلیسی چاپ شد و روزنامه «کیهان لندن» نیز ترجمة آن را در یکی دو شماره چاپ کرد که باعث شد دولت جمهوری اسلامی بودجه‌ای برای واردات کاغذ اختصاص دهد.

در سال 1365 بود که آقای فصیح رمانی درباره خوزستان در جنگ عراق علیه ایران به «نشر نو» ارائه داد و با عنوان پیشنهادیِ من برای آن، یعنی «زمستان 62» موافقت کرد و چند تغییر کوچک پیشنهادی مرا نیز پذیرفت، از جمله حذف کشته شدن منیژه همسر مصلحتی جلال آریان در راه تهران بر اثر بمباران اتومبیل. و شگفتا که چاپ دوم زمستان 62 به این بهانه که «به غرور ملی لطمه می‌زند!» تا سال‌ها اجازه پخش نیافت.

آخرین رمانی که از آقای فصیح چاپ کردم «نامه‌ای به دنیا» بود که ایشان پیشنهاد مرا برای جابه‌جایی فصل‌های آن و به هم زدن ترتیب خطی داستان پذیرفت. ولی این رمان تا سال‌ها موفق به اخذ اجازه نشر نشد.

پس از آن آقای فصیح سه کتاب «ماندن در وضعیت آخر»، «بازی‌ها» و «تحلیل رفتار متقابل» را برای «نشر نو» ترجمه کرد.

در سال 1369 که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مقرر کرد همه ناشران باید پروانه نشر بگیرند، «نشر نو» از پروانه نشر محروم شد و این محرومیت تا سال 1379 ادامه یافت. طبیعتاً آقای فصیح در این مدت اثری برای چاپ به من ارائه نکرد و بدین ترتیب همکاری ما پایان پذیرفت. کسی چه می‌داند، شاید اگر این همکاری دوام می‌داشت، بعضی از رمان‌هایی که ایشان در فاصله سال 1369 تا 1386 منتشر کرد سرنوشت دیگری پیدا می‌کرد.

خاطره روی خوش آقای فصیح و بردباری ایشان در قبول پیشنهادهای اصلاحی بجا یا نابجای من هرگز از یادم نخواهد رفت.»

پس از آن بهاءالدین خرمشاهی که زمانی کار ویراستاری برخی از آثار فصیح را به عهده گرفته بود، یادآور شد که با آنکه هرگز با اسماعیل فصیح دیدار حضوری نداشت، اما به واسطه کار ویرایش بر ‎یکی دو رمان او دائماً تلفنی با او در تماس بود و فصیح همواره از پیشنهادات او برای بهتر شدن این آثار بهره می‎جست .

خرمشاهی در پایان با خواندن یک رباعی که خود برای فصیح سروده بود ، به سخنانش پایان داد.

رضا جولایی یکی دیگر از سخنرانان بود که به اسماعیل فصیح و آثارش پرداخت: امروز صحبت از اسماعیل فصیح است . چهار سال پیش در همین روها خبر سفر نهایی‎اش را شنیدیم البته نامنتظره هم نبود اسماعیل که همیشه مرد سفر بود و در آثارش شاهد سفرهایی زیبا و شتابزده هستیم یا به قصد کاوش در احوال دنیا یا پیدا کردن شخصیتی گمشده. اما حضور فصیح در میان ما آشکار است زیرا آثارش زنده مانده‎اند و همچنان خوانندگانی دارند و در آینده نیز چنین خواهد بود زیرا هر کس بخواهد تصویری از اوضاع و احوال روزگار ما به دست آورد، به یقین آثار فصیح از جمله آثار معدودی است که تصاویری از انقلاب، جنگ و زندگی انسان ایرانی را به دست او خواهد داد.

جولایی در بخشی دیگر به خاطرات زنده فصیح از شروع جنگ اشاره کرد: فصیح روزهای اول جنگ در آبادان است . صحنه‎های زنده، تکان‎دهنده‎ای را از نزدیک می‎بیند که دستمایه نوشتن رمان‎های بعدی او می‎شود. او خشونت و ویرانی‎های جنگ را با دقت اما بیطرفانه در آثار خود ثبت می‎کند. جنگ تأثیری ژرف بر روح فصیح می‎گذارد. از این پس امواج جنگ در تمام آثار فصیح به خوبی احساس می‎شود.

نازنین رحیمی نیز در زمره سخنرانان این مراسم بود که سروده خود را با تقدیم به اسماعیل فصیح و شخصیت داستانی جلال آریان برای حاضران خواند.

شب اسماعیل فصیح همزمان شد با جشن قلم و نیز یکصدمین سال تأسیس شرکت شیفر. بازرگانی گلستانی که نمایندگی این شرکت را بر عهده دارد، با حضور در این مراسم قلم‎هایی را به سخنرانان و دیگر اهل قلم و هنر اهدا کرد؛ قلمی مزین به تصویر مرتضی احمدی و قلمی با تصویر کامبیز درمبخش به آنان اهدا شد که هر دو قلم‎های خود را به موزه سینما تقدیم کردند. همچنین قلم‏‎هایی اهدا شد به خانم آنا کراسنا ولسکا (ایرانشناس برجسته لهستانی و استاد کرسی زبان فارسی در دانشگاه کراکف و مترجم لهستانی کتاب طوبا و معنای شب) و خانم اوا راکو ویستکا ( یکی دیگر از ایرانشناسان لهستانی و ناشر کتاب طوبا و معنای شب به زبان لهستانی) که دخترش کارولینا ( که خود نیز مدرس زبان فارسی است ) این قلم را به نیابت از او دریافت کرد.

شب اسماعیل فصیح

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha