بنیاد فردوسی به دستبرد تاریخی کشور آذربایجان پاسخ داد.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، بنیاد فردوسی در گزارشی عنوان کرده است: چندی است کشور آذربایجان درصدد تصاحب میراث معنوی و تاریخی ایران است؛ اگرچه کشور آذربایجان کنونی بخشی از ایران فرهنگی شمرده میشود و در حدود یکصد سال پیش جزو جغرافیای سیاسی ایران بزرگ هم به شمار میرفته است، اما اکنون برای فرهنگسازی این کشور نوآیین، تلاش دارد تا میراث گرانسنگ ایرانیان را به نام خود در دنیا جای بیاندازد.
کشور آذربایجان در پی ثبت «ساز تار» در سازمان جهانی یونسکو به نام خود درصدد است تا حکیم نظامی گنجوی را نیز که اصلیتی ایرانی دارد و همه آثارش به زبان فارسی بوده و افتخارش سرایش داستانهای تاریخی ایرانی است، به نام خود در مجامع علمی فرهنگی معرفی کند.
در این راستا چندی پیش به سفارش کشور آذربایجان، تندیسی از حکیم نظامی در پایتخت کشور ایتالیا نصب شده و این شاعر بزرگ ایرانی را آذربایجانی خوانده است. در ادامه تاریخسازی کشور آذربایجان در چند ماه گذشته در کشور کره جنوبی برخی از استادان دانشگاههای این کشور اقدام به نگارش مقالههایی کردهاند که از آن جمله در یکی از معتبرترین نشریههای کره در یادداشتی اقدام به تحریف تاریخ کردهاند.
بدین منظور به خواست سفارت کشورمان در کره جنوبی به نمایندگی از بنیاد فردوسی، پاسخی شایسته از سوی دکتر سیدعبدالمجید شریفزاده، عضو امنای بنیاد فردوسی و رییس گروه هنرهای سنتی فرهنگستان هنر در نشریه «کریاپست» به زبان انگلیسی به چاپ رسیده است.
برای آگاهی فرهنگدوستان و مدیران فرهنگی کشور، متن کامل یادداشت «اصلیت ایرانی نظامی» نوشتاری از دکتر سیدعبدالمجید شریفزاده که در نشریه «کریاپست» به چاپ رسیده است، منتشر میشود.
«بسم الله الرحمن الرحیم
هست کلید در گنج حکیم
«اصلیت ایرانی نظامی»
متفکران، دانشمندان، شاعران، عارفان، فیلسوفان و شخصیتهایی از این دست، همه و همه والدین معنوی مردمی هستند که زمانی هموطنان آنان - با هر زبانی - بهشمار میرفتهاند.
اگر شخصی از نوادگان رییس یک قبیله بزرگ باشد و اکنون پس از استقلال یافتن از آن قبیله بزرگ، بخواهد قبیلهای مستقل به نام خود ایجاد کند، ایرادی بر او وارد نیست؛ اما آیا درست است که افتخارها و میراث معنوی قبیله بزرگ را - که همچنان در ابعاد محدودتری وجود دارد - مصادره کرده و به نام خود معرفی کند؟
متأسفانه امروزه کشورهایی کوچک در سرتاسر جهان بهوجود آمدهاند که زمانی، بخشی از کشوری بزرگ بودند و بعدها طی درگیریها، جنگها و معاهدهها از آن کشور بزرگ جدا شده و با پیوستن به کشوری دیگر، هر آنچه از تاریخ و فرهنگ و ادبیات و فلسفه و اسطوره داشتند، رها کردهاند و اینک که برای نخستینبار مستقل شدهاند، در پی ساختن هویتی ملی برای خود دست به هر کاری میزنند.
مثالی در این مورد، کمک شایانی خواهد بود. حافظ، شاعر مشهور ایرانی در قرن 14 میلادی است. او در شهر شیراز به دنیا آمد و تمام عمر را در شیراز زیست و در همین شهر درگذشت و مدفون شد. اگر - بر فرض محال - زمانی آن ناحیه به عنوان کشوری جداگانه از ایران مستقل شود، آیا حق دارد حافظ را شاعری غیرایرانی معرفی کند؟ حافظ در یکی از شهرهای ایران با امکاناتی که جو فرهنگی این سرزمین فراهم آورده است، رشد کرد و به موفقیت رسید.
در مورد نظامی نیز باید گفت، شکی نیست که او متعلق به شهر گنجه است و در آنجا زیسته، حتا اگر جای دیگری چشم به گیتی گشوده باشد، اما گنجه و دیگر شهرهای ماورای رود ارس تا پیش از تاسیس سلسله قاجاریه در قرن 18 میلادی - که طی قراردادهایی ننگین با نامهای «گلستان» و «ترکمنچای» این شهرها را به روسیه تزاری واگذار کرد - متعلق به ایران بود. هر چند که بعدها بخشی از زبان و خط نوشتاری مردم آن دیار را تغییر دادند، اما نمیتوان عضوی جداشده از یک پیکر را با تمام تغییرها، صاحب تمامی داشتههای آن پیکر دانست.
نکته مهم اینجا است که مردم آن شهرها در آن زمان تمایلی به جدایی از ایران نداشتند و به واسطه شکست نظامی ایران از روسیه تزاری، تبعیت آن سرزمین را پذیرفتند. جالب توجه است که بخشهای زیادی از منطقه ماورای رود ارس «داغستان» نام داشت که پس از روی کار آمدن حکومت کمونیستی در روسیه به ویژه در راستای سیاستهای استالین، «آذربایجان» خوانده شد تا بعدها زمینهساز جدایی آذربایجان اصلی از ایران باشد؛
زیرا یکی از برنامههای وسیع سیاسی- فرهنگی شوروی کمونیستی ساختن ملتهای جداگانه بود تا بتواند از این طریق مانع اتحاد نواحی شمالی ایران و آسیای مرکزی شود و ایالات این مناطق را در نوعی جدال و کشمکش قومی فرو ببرد.
پس در وهله اول با اعلام مردمان این سرزمینها به عنوان یک ملت مستقل، علاقه به استقلال فرهنگی - زبانی - ادبی را در آنها دامن زد و برای هر یک از یک نماد فرهنگی - ادبی سود برد. در مورد آذربایجان نیز شخص نظامی انتخاب شد تا هویتبخش این ملت قلمداد شود، اما از آنجا که نظامی، یک ایرانی محسوب میشد، لازم بود تا ملیت او با ملیت مردمانی که اینک در آذربایجان ساکن هستند - یعنی ترکزبانان - تطبیق یابد؛ در نتیجه فعالیتهای فرهنگی و ادبی جهت ترک نشان دادن و ترک معرفی کردن نظامی آغاز شد و گسترش یافت. اندک اندک نیز این امر در باور مردم آن خطه رسوخ پیدا کرده و محققان آنجا نیز در پی اثبات این امر برآمدند. متأسفانه در این راه، بسیاری از متعصبان فرقه پانترکیسم با جعل کردن اشعاری با مضمون ترک بودن نظامی از زبان او، کوشیدند با دروغ بیش از پیش این عقیده غلط را رواج دهند. یکی از ابیاتی که در این فرآیند جعل شد، بیت زیر بود که بسیاری نیز بدان استناد میکنند:
پدر بر پدر مر مرا ترک بود، به فرزانگی هر یکی گرگ بود
یعنی: «نسل من پدر در پدر ترک بودند و هر کدام از آنان در حکمت و فرزانگی مانند گرگ بودند.»
اما این بیت دو مشکل عمده دارد. اول اینکه در هیچیک از نسخههای معتبر اشعار نظامی و خمسه دیده نشده و دوم اینکه دارای ایراد قافیهیی است که غیرممکن است توسط شاعر چیرهدست و ماهری چون نظامی به وجود آید. در علم عروض و قافیه، حرف ک نمیتواند با حرف گ «حرف رَوی» محسوب شود و قافیه غلط میشود. در نتیجه ترک و گرگ، قافیه هم نیستند.
برخی نیز اشعاری به زبان ترکی سروده و به نظامی منتسب کردهاند که دانش نسخهشناسی به راحتی خلاف این امر و دروغ بودن آن را اثبات میکند.
همچنین برخی از متعصبان ادعا میکنند، دیوانی از نظامی به زبان ترکی پیدا شده، اما تحقیقات محققان ثابت کرده که این دیوان متعلق به یک شاعر ترک عثمانی به نام نظامی قونوی (Nizami Qunavi) در سده 15 است. برای اطلاع از این موضوع مراجعه شود به:
See:
Tabrizi, Mohammad Ali Karim Zadeh. “The (supposed) Turkish Diwan of Nizami Ganjavi!”, Iranshenasi, Seventeenth year, Volume 3, 2005.
See also:
(Osman G. Oguzdenli, “Nezami Qunavi” in Encylopedia Iranica)
همانطور که در اغلب این موارد دیده میشود، مقالاتی از این دست که متاسفانه رو به فزونی است، کاملا غیرعلمی و نژادپرستانه است که نمونه بارز آنها، مقالهای است با عنوان:
«The Nizami of Azerbaijan and the world»
که کاملا یکسویه و غیرعلمی، بدون ذکر منبع و ماخذ معتبر نگاشته شده است.
در ضمن یک نکته دیگر هم باقی میماند. اگر نظامی، ترکتبار است، پس چرا بیشترین اشعارش در مورد داستانهای عاشقانه ایرانی مانند «خسرو و شیرین» و «بهرام گور (هفت پیکر)» است؟ این رویکرد نظامی به داستانهای اصیل ایرانی نشان میدهد، او از فرهنگ ایرانی برخاسته و بالطبع شعرش نیز در خدمت همین فرهنگ و اندیشه است.
موضوعی دیگر که جالب به نظر میآید، مادر نظامی است. خود نظامی در ابتدای منظومه «لیلی و مجنون» نام مادرش را «رئیسه» و تبارش را «کُرد» اعلام میکند.
گر مادر من رئیسه کرد مادر صفتانه پیش من مرد
یعنی: «اگر مادر من که رئیسه نام داشت و کُرد بود، همانند یک مادر پیش من درگدشت...»
و از این بیت مشخص میشود که حداقل مادر نظامی کُرد بوده و نه تُرک. در مورد زادگاه نظامی نیز برخی از روایتها وجود دارد که مولد او را شهرهای «ری» یا «تفرش» میداند که شاید حقیقتی در ورای آن وجود داشته باشد.
در اینجا لازم است که توضیحی درباره ریشۀ لغوی واژه «آذربایجان» داده شود. هنگامی که ایران هخامنشی- که یونانیان پرسپولیس persis میخواندند و به تَبَعِ آن در زبان انگلیسی پرشیا Persia نامیده میشود- به تصرف اسکندر مقدونی درآمد، هویت خود را حفظ کرد و نخستین جای ایران که از سلطه یونانیان خارج شد بخشی از ساتراپ ماد بود و به دلیل اینکه یک سردار ایرانی هخامنشی به نام Atpopat که در متون یونانی Atropates ذکر شده مسبب این کار بود، این خطه به نام او Atropatene نام گرفت که در دیگر زبانها مانند ارمنی Atrpatkan خوانده میشد و به مرور زبان در لهجهها و زبانهای گوناگون به «آذربایجان» تغییر یافت.
atr از ātar- زبان اوستایی آمده که در زبان فارسی میانه اشکانی یا پهلوی اشکانی یا پارتی و فارسی میانه ساسانی یا پهلوی ساسانی ādur خوانده میشود. در زبان فارسی دری این واژه به صورت āzar استفاده میشود.
pat نیز از pā(y)- زبان اوستایی و فارسی باستان به معنای «پاییدن» و «نگهبانی کردن» آمده است. این ریشه در زبانهای فارسی میانه اشکانی و فارسی میانۀ ساسانی به صورت pāy-pādan یه معنای «پاییدن» و «نگهبانی کردن» آمده و در زبان فارسی دری نیز به صورت pāy-pādan,pāyīdan استفاده میشود.
بنابراین حتا نام آذربایجان نیز ریشه در زبانهای ایرانی دارد و مشخص است که حتا از نظر ریشهشناسی زبانی نیز، این سرزمین اصلی ایرانی دارد. بنابراین اشخاص برجسته آن به خصوص آنانی که متعلق به گذشته هستند، نباید غیرایرانی قلمداد شوند.
اکنون موضوع را از منظری دیگر بررسی میکنیم. از منظر اشعار خود شاعر. نظامی تمام اشعارش را- که علم نسخهشناسی تایید میکند - به زبان فارسی سروده و حتا یک بیت به زبانی غیز از ایرانی ندارد. آیا کسی که مثلا ترک باشد، نباید چند بیت برای دل خود و با زبان مادریاش بسراید؟
نظامی در اشعاری که انتسابشان به او قطعی است، بارها از ایران نام برده، اما اشارهای به آذربایجان نکرده است. نکته جالب اینجاست که نظامی همواره از ایران با احترام و علاقه یاد میکند. برای مثال در منظومه «هفت پیکر» یا «هفت گنبد» در بخش «دعای پادشاه سعید علاءالدین کرپ ارسلان» میگوید:
همه عالم تن است و ایران دل نیست گوینده زین قیاس خجل
چونکه ایران دل زمین باشد دل ز تن به بود، یقین باشد
یعنی: «تمام جهان مانند یک پیکر و ایران مانند قلب آن است و شاعر از اینکه چنین مقایسهای میکند، خجالتزده نیست؛ زیرا همانگونه که قلب از تن اهمیت بیشتری دارد، ایران نیز از همه جهان بهتر است.»
آیا یک غیرایرانی میتواند در مورد ایران اینگونه شعر بسراید؟
همچنین او در منظومه «لیلی و مجنون» در بخش «سبب نظم کتاب» میسراید:
خاصه ملکی چو شاه شروان شروان چه! که شهریار ایران
یعنی: «بخصوص که فرمانروایی مانند پادشاه شروان - که در آن زمان یکی از ایالات ایران در ناحیه آذربایجان بود - به حدی عظمت دارد که نه در حد پادشاه شروان! بلکه در حد پادشاه ایران است.»
و در اینجا فرمانروایی بر ایران را در معنای کل از فرمانروایی بر شروان در معنای جزء، برتر میشمارد.
در مورد دیگر، موارد ایرانی بودن نظامی دیگر استادان دانشمند، مقالهها و کتابهای بسیار نوشتهاند که نویسنده را از ادامه مطلب معاف میدارد.
نگارنده: سیدعبدالمجید شریفزاده
عضو امنای بنیاد فردوسی، رییس گروه هنرهای سنتی فرهنگستان هنر و دکترای پژوهش هنر
انتهای پیام
نظرات