ابراهیم حسنبیگی از وضعیت نشر کتاب و قیمت کاغذ گله کرد.
به گزارش خبرنگار ادبیات و نشر خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، این نویسنده در یادداشتی با عنوان «ما نویسندهایم!» نوشته است: «ما نویسندهایم و پیش از این توی یک آپارتمان اجارهیی مینشستیم و داستانهایمان را روی چند ورقپاره مینوشتیم و میدادیم دست ناشری که دفتری داشت زیبا و کارمندانی که خوب تحویلت میگرفتند و مدتی توی سالن انتظار نگهت میداشتند تا به دیدار ناشر محترم نائل شوی و کتابت را بدهی به ناشر که پول داشت و فقط او میتوانست با پولش کتابت را چاپ کند و بعد از فروش کتابت 10 درصدی حقالتألیف به تو بدهد و 40 درصد به مرکز پخش کتابت بدهد و حدود 100 درصدی هم برای خودش بردارد و ما هم دلمان خوش بود که نویسندهایم و پیش زن و بچه و فامیلها میتوانیم سری بلند کنیم و یکی از کتابهایمان را امضا کنیم و بدهیم به آنها که یادشان نرود ما نویسندهایم.
ما نویسندهایم و یادمان نمیرفت که باید با فلان خبرنگار مجله و روزنامه مصاحبهای کنیم و دربارهی ادبیات ایران حرف بزنیم و بعد بچسبیم به کار اداریمان که حقوقی بگیریم و یادمان نرود که ما نویسندهایم و باید از خوابمان بزنیم و داستان بعدیمان را بنویسم و بدهیم به ناشری که وضعش خوبتر شده بود و قصد داشت در راستهی انقلاب ساختمانی بخرد و بشود ناشری حرفهیی که حفظ کلاسش بودن در راستهی انقلاب است و ما اینبار باز توی کاغذپارهای داستانی و رمانی نوشته بودیم و میخواستیم بدهیم به ناشری که لابد منتظر ما بود تا 10 درصد حقالتألیفمان را بدهد و 100 درصد حقالزحمهی خودش را بردارد، اما از شانس بد ما کاغذ بندی 20 هزار تومان شده بود 80 هزار تومان و ناشرها دست روی دست گذاشته بودند تا بحران کاغذهای بندی حل شود و ما نگرانتر از قبل بدون اینکه کاغذپارههای ارزانمان را چاپ کنیم، رفتیم سراغ بقیهی کاغذپارههایمان و شروع به نوشتن داستان یا رمان بعدیمان کردیم غافل از اینکه قیمت کاغذهای بندی هنوز پایین نیامده بودند و ناشر هم هنوز نمیدانست باید کتاب چاپ کند یا نه.
ما نویسندهایم و لابد فکر میکنیم که نباید به اندازهی ناشر نگران باشیم، چون 10 درصد حقالتألیفمان سوخت شده است و در عوض 100 درصد حقالزحمهی ناشر سوخت شده است و اینبار ناشران بیشتر از نویسندهها ضرر کردهاند و باز کاغذ بندی همچنان در بند قیمت گرفتار است و تو که نویسندهای، احساس میکنی حالا از دست کاغذپارههایت هم کاری ساخته نیست و هرچقدر هم بنشینی و روی آنها بنویسی، 10 شاهی هم گیرت نمیآید و باید فکری به حال کاغذهای بندی بکنی که دست و پای تو و ناشر کتابت در بند آن گرفتارند.
اما ما نویسندهایم و چه کاری میتوانیم برای نجات کاغذهای بندی از بند قیمتها کنیم؟ باید دولت فکری به حال دلار میکرد و قیمت کاغذ را پایین میآورد تا ما اندکی و ناشر بیچارهی آن همه ضرر نمیکردیم، ولی انگار ... همهی قیمتها بالاتر از حد تصور ما بالا رفته بود و پایین نمیآمد و کسی هم دغدغهی کاغذ نداشت. مهم نبود که کتابها چاپ شوند یا نشوند. اما برای ما که نویسندهایم، این مهم بود که چه شد که اینجوری شد؟ چه شد که همهمان مات قیمتها شدهایم و هرچه هم نق میزنیم و انتقاد هم میکنیم، صدایمان به جایی نمیرسد؟
ما نویسندهایم و باید بنشینیم و روی ورقپارههایمان باز هم بنویسیم. ولی ... اینبار باید دربارهی همین ورقپارهها بنویسیم؛ ورقپارههایی که همه چیزمان را زیر و رو کرده است.»
انتهای پیام
نظرات