در آخرین روز پاییز و در شب یلدا شاعران در قالب نشست «عصر روشن» گرد هم آمدند تا علاوه بر شعرخوانی و بررسی زبان در شعر امروز، به بحث و تبادل نظر در این زمینه بپردازند.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در این نشست که 30 آذرماه در محل سابق کتابسرای روشن برگزار شد، ساره دستاران اجرای نشست را بر عهده داشت و در همان ابتدا هم اعلام کرد، این آخرین باری است که کتابسرای روشن میزبان این نشستهاست.
در ابتدای این نشست، پوریا گلمحمدی، شاعر مجموعه شعر «اینجا هیچ خیابانی بیطرف نیست»، به شعرخوانی پرداخت و در ادامه به اثر در حال چاپش که گفتوگو با ابوالقاسم اسماعیلپور دربارهی شعر و شاعری است، اشاره کرد و گفت: حدود 95 درصد شاعران ما هیچگونه اطلاعاتی از شعر و شاعری در ایران باستان ندارند؛ این در حالی است که شعر و شاعران زیادی در دوران باستان داشتهایم.
عباس کریمی نیز در ابتدای شروع نقد و بررسی شعرهای پوریا گلمحمدی، به تعریف این روزهای برخی از منتقدان شعر اشاره کرد و در اینباره گفت: این روزها وقتی برخی از افراد به جلسهای دعوت میشوند، ابتدا میپرسند اگر این مراسم در رابطه با شعر نو یا سپید است، نمیآییم، چون ما تنها شعرهای در قالب کلاسیک را شعر میدانیم و برعکس؛ در صورتی که به نظر من امروز تعاریف از شعر عوض شده است و دوستان باید قبول کنند که شعر فقط قالب نیست و دیگر دوران این گذشته است که هر چیزی موزون و مقفا باشد، بگوییم شعر است یا نه. متأسفانه برخی از منتقدان هم به این مسأله دامن میزنند.
کریمی در ادامه دربارهی شعرهای گلمحمدی گفت: وقتی شعرهای او را میخوانیم، این حس به ما دست میدهد که شعر میخوانیم و شاعر تنها کلمات را در کنار هم نچیده است. جرقههای شاعری و نگاههای متفاوت در بسیاری از شعرهای او دیده میشود، اما ترکیباتی در شعرهای او هست که خیلی جا نیفتاده است.
کریمی در ادامه به برخی از جابهجاییها در شعرهای این مجموعه اشاره کرد و ادامه داد: در این مجموعه و در برخی شعرها، این جابهجایی خوب از آب درنیامده است. نمونههای آن، شعرهای 11 و 63 کتاب هستند. مثلا شعری که در آن مورچه عاشق زرافه شده و میخواهد او را ببوسد. اما نمیداند چند روز باید از گردن او بالا برود. شاید نوع نگاه در این شعر متفاوت باشد، اما در اینگونه مواقع ترکیب فیل و فنجان بیشتر جا افتاده است تا مورچه و زرافه. در کل این ضعف در شعرها، یا به بیان شاعر برمیگردد یا به قیاسی که کرده است و زیاد هم جالب نیست.
او همچنین گفت: شاعر در این مجموعه در برخی از مواقع به کاریکلماتور نزدیک شده و در شعرهایش ایجازهای خوبی به کار گرفته است.
کریمی در ادامه بررسیاش از شعرهای این مجموعه عنوان کرد: در کتاب یکسری شعر وجود دارد که من آنها را شعرهای مترسکی مینامم. برخی از آنها جالب هستند و برخی دچار موجزگویی شدهاند.
او همچنین ادامه داد: برخی شعرهای این مجموعه حالت توأمان احساس و اندیشه را با همدیگر دارد. در جاهایی شاعر به پختگی رسیده است؛ چنانچه احساس میکنم شعرهای این دفتر در سه دوره مختلف شاعرانگی، توالی یا زایش فکری در شاعر اتفاق افتاده است. چه خوب است اگر شاعر خواست کتاب را به چاپ بعدی برساند، این شعرها را دستهبندی کند.
او همچنین گفت: در کتاب یکسری شعرها را میبینیم که ایجاز خوبی دارند که باعث ایجاد وحدت میشوند. همچنین پارادوکسهای خوبی در کتاب دیده میشود.
در ادامه این نشست، آرش نصرتاللهی، شاعر مجموعه شعرهای «رفتهام خودم را بیاورم»، «تو تهران 1385» و «فصل کاشتن کلمات»، به شعرخوانی پرداخت.
این شاعر همچنین از وضعیت نشر و فروش کتابها ابراز تأسف کرد و در اینباره با اشاره به سرنوشت کتاب روشن و ناشر آخرین کتابش نشر چشمه گفت: وضعیت نشر اسفبار است و ما هم هر چقدر بگوییم، احتمالا بعید است که اتفاقی بیفتد، ولی باز میگوییم که شاید موجی ایجاد شود و این وضعیت اسفبار بهتر شود.
او همچنین بخشی از یک متن را که درباره زبان و ساختار شعر در یکی از نشریات منتشر کرده بود، خواند. او در این مطلب با اشاره به اینکه سادگی یا سهل و ممتنعی رفتار ظاهری زبان شعر نیز مانند سادگی و طبیعی بودن در رفتارهای مشابه آدمی از جمله شیوههای راه رفتن است، اشاره کرد که باید توجه کنیم، بازآفرینی متن شعر توسط خوانندهی آن از ویژگیهای متون مدرن امروزی و پسامدرن به شمار میرود.
در ادامه این نشست، علیرضا بهنام برگزاری این نشست ادبی را خجسته خواند و در اینباره گفت: شب یلدا یکی از معدود اوقاتی است که شایسته عنوان روز ملی شعر ایران است، چرا که از قدیم ایرانیان رسم داشتند که در این شب شعرخوانی کنند. به همین خاطر امروز هم که آخرین روز پاییز است و ما به شعر میپردازیم و آن را پاس میداریم، خجسته است.
بهنام در ادامه به بررسی شعر آرش نصرتاللهی پرداخت و در اینباره اظهار کرد: شعرهای آرش نصرتاللهی برای من اهمیت دارد، چون تا قبل از این فکر می کردم او به آن شاعرانه و سادهنویسی معتقد شده است، اما این مسأله از آرش نصرتاللهی بسیار جالب است که وقتی اجرای نصرتاللهی را از شعر و غزل ساختارگرا که اجرای محکمی دارند، میبینمف برایم مشخص میشود که او ساختار زبان را میشناسد. او تجربهای را پشت سر خود گذرانده که همانها او را توانا کرده است. این تجربه باعث شده است که نصرتاللهی بدون استفاده از خیلی از عادات و وسایل زیباسازی شعر، شعرهای زیبایی بگوید.
این شاعر در ادامه با بیان اینکه نصرتاللهی در کتاب اولش در حال تجربه کردن بود، ادامه داد: با اینکه نصرتاللهی در همان مجموعه شعرهای موفقی داشت، ولی در شعرهایش سنت همان سنتی بود که در نوع برخورد شاعران دهه 70 با زبان، ساختار و تخیل شاعرانه ریشه داشت بود، در عین آن تجربهها رد پای چند شاعر همچون شاملو تا علی عبدالرضایی در شعرهای نصرت اللهی دیده میشود، اما در مجموعه شعر «فصل کاشتن کلمات» با شاعری مواجه هستیم که دارد خودش را پیدا میکند و میداند میخواهد چه اتفاق شاعرانهای را رقم بزند.
او در ادامه به تنظیم شدن شعرهای «فصل کاشتن کلمات» به لحاظ زمانی از انتها به ابتدا اشاره کرد و گفت: شعرهای ابتدایی مجموعه به شعرهای قبلی نصرتاللهی نزدیکتر است.
او در ادامه با خواندن چند شعر از انتهای این مجموعه گفت: در این شعرها، شعرهایی هست که مونولوگگونه است و این مونولوگ در شعرهای شاعران دهه 70 نیز دیده میشود. در این شعرها مکاشفهای بین شاعر برقرار میشود و ریتم و ایجاز به کمک شاعر میآید. همچنین جنس موسیقی این شعرها از جنس موسیقی شعرهای شاملو نیست که از همآوایی و ریتم واژهها به وجود آید. البته این اتفاقها مربوط به اواخر کتاب است و هرچه به ابتدای کتاب نزدیکتر میشویم، شاعر سعی میکند پیرایهها را از شعرش کم کند، اما وزن ضربه احساسی را بالاتر میبرد و من نمیخواهم در رابطه با ارزش آن را داوری کنم، اما هر چه به سمت اول کتاب میرویم، انتخاب شاعرانه به این سمت میرود که میبینیم جرقه شاعرانه در ساختار شعری درست اجرا شده است.
او همچنین در ادامه اظهار کرد: وقتی به اوایل کتاب میرسیم، شاعر اندک صنایع شاعرانه را کنار میگذارد که از جمله این شعرها که خوب از کار درآمده است، شعر «پیغام» است. در اینجا فقط تخیل است و هیچکدام از تمهیدات روایی به کار گرفته نمیشود، اما کماکان با شاعری مواجه هستیم که میداند جمله شاعرانهاش را کجا تمام کند و یا در سه جمله چگونه ایجاد ریتم کند. بنابراین نمیتوان گفت که در این شعر ریتم وجود ندارد و یا فرم به پسزمینه رانده شده است.
بهنام در پایان سخنانش درباره شعر آرش نصرتاللهی عنوان کرد: اگر نصرتاللهی به این شکل به شعر ساده اعتقاد دارد، معتقدم این نوع شعر شعری است که میتواند مخاطبان زیادی را داشته باشد و در عین حال شعر باشد. فکر میکنم با پیشینهای که آرش نصرتاللهی دارد، این کتاب اخیرش میتواند زمینهساز کتابهای ساختمندتری باشد که قصد دارند احساسات را بیواسطه انتقال دهند.
***
به گزارش ایسنا در ادامه نشست، میزگردی با حضور رسول یونان و علیرضا بهنام دربارهی زبان شعر امروز برگزار شد که در ابتدای آن ساره دستاران با اشاره با اینکه بهنام و یونان شاعرانی هستند که نگاههای متفاوتی به شعر دارند، گفت: این نگاههای متفاوت میتواند کمک کند که نگاهی فراتر به شعر و زبان شعر داشته باشیم.
در ادامه علیرضا بهنام در رابطه با زبان شعر امروز عنوان کرد: در واقع وقتی از زبان شعر صحبت میکنیم، باید گفت که زبان شعر عمدتا بعد از مدرن شدن شعر به کار میرود و مجموعه صنایع بدیع لفظی، معنوی، لحن و تمهیدات روایی که در یک شعر به کار میرود، است که آن را از نثر جدا میکند که در دوران مدرن به آنها زبان شعر میگویند.
او ادامه داد: در دوران پیش از مدرن و شعر سنتی بسیاری از فاکتورها لایتغیر بود. تعدادی وزن عروضی وجود داشت که شاعر باید در آن اوزان شعر خود را میسرود و ناگزیر بسیاری از عوامل از قبل برایش معین شده بود، اما در دوران مدرن اینگونه نیست.
او در ادامه در رابطه با شعر زبان عنوان کرد: شعر زبان یک مقوله جداست و ماجرای آن به زبان شاعرانهای که ما میگوییم، ربطی ندارد. خیلیها فکر میکنند اگر ما آمدیم و ارکان جمله را تغییر دادیم، به شعر زبان رسیدهایم، در صورتی که به طور مختصر شعر زبان نتیجه نگاه رادیکال به دنیاست که معتقد است هر چه از ابتدا نامگذاری شده است، تحت سیطره ایدیولوژی مسلطی بوده که باعث کلیشهسازی زبانی ما شده است، بنابراین شعر زبان میگوید اگر ما میخواهیم جهان را تغییر دهیم، با زبان عادیشده و زبانی که با آن حرف میزنیم، زبانی که زبان سلطه و استبداد است، نمیتوانیم این کار را انجام دهیم. بنابراین در این شکل، شعر زبان جزوی از تاریخ شعری نیست.
او در ادامه در رابطه با ظهور شعر زبان در ادبیات فارسی عنوان کرد: شعر زبان اولینبار در اوایل دهه 70 در کتاب «خطاب به پروانهها»ی دکتر براهنی مطرح شد و او در آنجا گفت که باید شعر را به سپیدهدم زبان ببریم، البته خود براهنی نیز در این کتاب احتیاط میکند و شعرهای اندکی از اینگونه دارد و در این شعر سعی میکند بیشتر از تکواژها استفاده کند.
بهنام همچنین گفت: البته قرار نیست چنین فرض کنیم که تمام شعر باید به این سمت برود و یا این گونه شعری، شعر را خراب کند، این تنها یک ترجیح شعری است، ولی به طور کل درباره شعر طبیعی است که شعر بدون صنایع لفظی و لحن وجود ندارد.
در ادامه این میزگرد رسول یونان در این زمینه گفت: به نظر من وقتی از زبان حرف میزنیم، از عامل و نقشهای آن حرف میزنیم؛ عاملها مانند گوینده، زبان، بافت، رمز و ... است که در مقابل آن نقشهای زبانی وجود دارد. چیزی که در اینجا مهم است، ارتباط پیام با زبان شعری است. به نظر قدما وقتی یک شاعر شعری را ارائه میدهد و در آن بیشتر توجهش را به زبان میدهد، شعر نزدیک به شکلگیری است.
او در ادامه دربارهی فرمالیستها (ساختارگراها) اظهار کرد: ساختارگراها و فرمالیستها ادبیات را فقط در شیوه ارائه آن بررسی کردهاند. آنها معتقد بودند، ادبیات بیشتر بازی زبانی است، یعنی بیشتر پیچیدگی در اشکال و واژههاست. ساختارگرایان در ادامه تا جایی پیش رفتند که گفتند زبان معیار را دگرگون کنیم و یا آن را به حاشیه برانیم.
یونان در ادامه عنوان کرد: برخی از ساختارگرایان ترجمهپذیری را ضعف شعر دانستند و ترجمهناپذیری را قوت آن، تا اینکه در ادامه فرمالیستها هم مانند دیگر مکاتب ادبی کم کم دچار تحول شدند و در نهایت دیدند که کارشان جلو نمیرود، گفتند که متن نباید از عقیده جدا باشد. در مقابل عدهای هم بودند که به موازات آنها حرکت میکردند. آنها دوست داشتند شعر ساده بنویسند؛ مثلا راسل، هگل را به خاطر سخت بودن زبانش مسخره میکند. این دو نوع نگرش به زبان شعر است که در برابر دو نوع زبان قرار میگیرد. عدهای میگویند ما ساختارگرا هستیم و میگویند ما دوست داریم مخاطب را به فکر واداریم، برخی دیگر میگویند ما به فکر سلامت زبان هستیم.
یونان در ادامه با بیان اینکه وقتی دو گروه که یکی تنها به فکر مخاطب است و دیگری تنها به فکر سلامت زبان، هستند، شعر ساده به سادهانگاری تنزل پیدا میکند و شعر زبانی چیزی جز آشفتهنویسی نمیشود.
او با بیان اینکه این بحثها و بررسیها از شعر برای این است که شعر و ادبیات برای ما مهم است، ادامه داد: اسنایدر در برابر ساختارگرایان میگوید آیا ما باید به ماشین تبدیل شویم، در مقابل نیز نظریاتی در برابر سادهنویسها وجود دارد که میگوید آیا ما هر چیز که نوشتیم، شعر و داستان است؟
یونان در ادامه تاکید کرد: هیچ متنی در دنیا تا به حال فارغ از زبان ایجاد نشده است و همه چیز زیر سلطه زبان است.
او در ادامه با بیان اینکه تا 20 سالگی به جلسات شعری میرفته که نمیدانستند نیما زن است یا مرد، اظهار کرد: فاکنر یک دشوارنویس است و همینگوی نیز یک سادهنویس. در عین حال هر دو به موازات هم ستارههای ادبیات جهان هستند، بنابراین ادبیات ربطی به تحقیر و توهین ندارد. نقد سواد میخواهد و بسیاری این سواد را ندارند و میآیند در وبلاگشان براهنی و احمدرضا احمدی را میکوبند، با نفرت نگاه میکنند و خود را در جایگاه یک وکیل مدافع ادبیات بالا میبرند، در صورتی که کتابهای آنها را نخواندهاند.
یونان با بیان اینکه شعر در صف ایستادن نیست؛ بلکه به هم زدن صف است، ادامه داد: گاهی در یک سبک شاعری شکست میخورد، اما به جای اینکه از شکست عبور کند، راحتترین راه را انتخاب میکند و به سبک بازگشت پناه میبرد.
این شاعر در ادامه با بیان اینکه مشکل دیگری که در ادبیات است کمکاری شاعرانه است، اظهار کرد: وقتی شاعری 50 شعر میگوید، سوادش به میزان 50 شعر است، وقتی شاعری تعداد بیشتری شعر میگوید، به شکلها و ساختهای دیگری دست پیدا میکند. به من هم تهمتهای زیادی میزنند و میگویند چرا اینقدر پرکارم. در صورتی که نوشتن شعر و داستان و فیلمنامه کار من است؛ بنابراین نباید مخاطب را دست کم بگیریم. مخاطب هوشمند است و ما همیشه نباید ناشران را محکوم کنیم.
در ادامه این میزگرد، دستاران اشاره کرد متأسفانه در فضایی هستیم که برخوردها در برابر شاعران سلبی است و مثلا اگر شاعری کتابش به چاپ چندم میرسد، به سادهانگاری و عامهگویی محکوم میشود. در دهه 70 و 80 دو نوع برخورد با شعر به طور برجسته وجود داشت و حال در فضای دهه 90 هستیم که هر کس میتواند شعرش را منتشر کند و البته این انتشار شعر در رسانههای شخصی و فضای مجازی، آسیبهایی را هم در پی دارد، از جمله اینکه متنهایی که نثر پلکانی هستند، به عنوان شعر معرفی میشوند.
در ادامه بهنام در پاسخ به اینکه مؤلفههای شناخت شعر چیست و ملاک برخورد با این مقوله چه چیزی است؟ گفت: خوبی و بدی شعر را تعریف شعر محدود میکند. اگر شعری در تعریف شعر بگنجد، آن را شعر مینامیم. از قدیم هم دو رویکرد به شعر وجود داشت؛ یک دسته از این افراد به ساختارگرایی معتقد بودند که شمس قیس رازی از این جمله افراد است و یک رویکرد دیگر که خواجه نصیرالدین توسی به آن مقید بود و آن اینکه شعر باید مخیل باشد و بعد به ساختار توجه کند. امروز در دوران مدرن میتوانیم این را توسعه پیدا کند. بنابراین اگر اثری نوشته شد و دارای دو مؤلفه ایجاد تخیل و یک نوع ساختار قابل شناسایی و منظم بود، آن نوشته شعر است.
بهنام در ادامه گفت: من قاعدتا و عموما شعر دشوار را برای خواندن انتخاب میکنم، اما شعر شاعرانی چون یونان، رضا چایچی و کسرا عنقایی را هم میخوانم.
او در ادامه در رابطه با شعرهای ساده عنوان کرد: شعرهای ساده ممکن است یکسری از دوستان را به طمع خام بیندازد و آن زحمتی را که عدهای برای این گونه شعر کشیدهاند، نادیده بگیرند. به همین خاطر است که میبینیم کتابی منتشر میشود که نه ساختار و نه تخیل دارد و صرفا یک شوخی مسخره با مخاطب است و صاحبش یک مطلب طنز به ذهنش رسیده و آن را به صورت پلکانی منتشر کرده و ناشر هم معلوم نیست که روی چه حسابی آن را چاپ کرده است.
در ادامه یونان نیز عنوان کرد: برخی میگویند که شعرهای من و یا شمس لنگرودی باعث به وجود آمدن فضایی شده که هر کس میتواند شعرهایش را به عنوان شعرهای ساده منتشر کند. در صورتیکه توانایی و شناخت لازم را از زبان و ادبیات و ساختار شعر ندارد، ولی با این سادهنویسی میتوانند شعرهای خود را منتشر کنند و مقداری جذب مخاطب هم داشته باشند، اما باید گفت سوق دادن گروهها به سمت جریانها، غلط است. دشوارنویسی و سادهنویسی صرفا دو خصوصیت هستند. دشوارنویسی یا سادهنویسی سند خوب بودن شعر نیست. ما وقتی شعر را به سمتی سوق میدهیم، نوعی صنعت شعر شکل میگیرد، مانند شعرهای کارگاهی که با تعاریف ثابت سروده میشوند، بنابراین نمیتوان با دیکتاتوری به شعر شاعران نگاه کرد.
او همچنین دربارهی فروش و استقبال مخاطبان از برخی از مجموعه شعرها اظهار کرد: مخاطب به خاطر همدلی مجموعه شعری را میخرد؛ بنابراین من قبول ندارم که هر کس شعر ساده نوشت، شاعر بدی است و یا هر کس شعر دشوار گفت، شاعر خوبی است و برعکس. چه کسی میگوید شعر دشوار فروش نکرده است؟
یونان در پایان با اشاره به اینکه در فضای شعر با دیکتاتوری سلیقه مواجه هستیم، گفت: باید به تکثر صداها احترام گذاشت. من به این تکثر علاقه دارم و معتقدم نشر همیشه راهگشاست. نقد شاعر را صاحب نظر میکند؛ اما نه نقد تنگنظرانه.
***
در ادامهی این نشست که با حضور اهل قلمی همچون مجتبی ویسی، کوروش کرمپور و نسیم جعفری همراه بود، تعدادی از حاضران در نشست به بیان دیدگاههای خود و طرح سؤال پرداختند.
در پایان نیز هرمز همایونپور، ناشر و مترجم پیشکسوت، با تشکر از علیرضا بهرامی برای برگزاری این جلسهها، گفت: نکتهای که تشویقم کرد تا بیایم و از این جلسات استفاده کنم، این بود که این جلسات آدمهایی را هم که در سن و سال من هستند، تحت تأثیر قرار می دهد.
او به خاطرهای اشاره کرد و گفت: در یکی از جلسات فردی که احساس میشد از جناح اکثریت حاضر در اینجا نبود، در جلسه حضور پیدا کرده بود و من کنجکاو شدم که ببینم واکنش دوستان دربارهی نظرات این فرد چیست، برای من خیلی مهم بود که ببینم این واکنش چیست، چرا که وقتی ما جوان بودیم، صبر و تحمل نظر مخالف را نداشتیم، اما در اینجا دیدم که حاضرین با اینکه جوان بودند، صبر و تحمل کردند و با بردباری اما با صراحت جواب همدیگر را دادند.
همایونپور سخنسنجی را یکی از مشخصات نسل جوان و بخصوص کسانی که در این جلسات شرکت میکردند، دانست.
او همچنین گفت: امیدواریم با همت آقای بهرامی و دیگر دوستان این جلسات ادامه پیدا کند، چرا که من با پیگیری این جلسات متوجه رشد فکری ارزشمندی در نسل جوان شدم؛ البته میدانم که این عمومیت ندارد، اما این اقلیت نیز که در این جلسات شرکت میکنند، باعث خوشحالی من است.
***
به گزارش ایسنا، همچنین علیرضا بهرامی - دبیر سلسله نشستهای عصر روشن - در سخنانی به برگزاری 32 نشست عصر روشن که در محل کتابسرای روشن شکل گرفته است، اشاره کرد و در سخنانی از مواجههی افرادی نظیر هرمز همایونپور و دیگران گفت و اینکه برگزاری این نشستها با اعتماد به نسل جوان و تحمل صداهای متفاوت همراه بود.
او تصریح کرد: این روزها همه در مواجهه با ما از پایان «عصر روشن» اظهار تاسف می کنند. نمیدانم چرا اینقدر دوست داریم به مرگ فکر کنیم؛ در حالی که از فردا به این موضوع فکر خواهیم کرد که با چه سورپرایزی برگردیم.
انتهای پیام


نظرات