سیامین نشست «عصر روشن» در حالی در یکی از شهرهای زیارتی عربستان سعودی برگزار شد که موضوع «نسبت دین و ادبیات فارسی» در آن به بحث و بررسی گذاشته شد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در ابتدای این نشست که شامگاه پنجشنبه 18 آبان ماه سال جاری در هتل قصرالدخیل شهر مدینه برگزار شد، علیرضا بهرامی دبیر سلسله نشستهای فرهنگی «عصر روشن» با اشاره به نحوه برگزاری این نشستها در 30 ماه گذشته، یادآور شد: از ابتدای شگلگیری نشستها تصمیم بر آن بود که پس از مدتی، برخی از نشستها را در شهرها و استانهای دیگر نیز برگزار کنیم. صحبتهایی هم دربارهی برگزاری نشست در برخی شهرها و استانهای نزدیک تهران شده بود. همچنین صحبتهایی با برخی شاعران مقیم و برخی انجمنهای مرتبط با افغانستان و تاجیکستان هم داشتیم تا نشستهایی با حضور شاعران و نویسندگانی از این کشورها داشته باشیم تا شاید مقدمهای باشد بر برگزاری نشستهایی مشترک در این کشورها، اما تقدیر اینگونه رقم خورد که نخستین نشست خارجی و اساسا نخستین نشست خارج از تهرانمان در شهر مدینه و در ایام برگزاری مناسک حج باشد که بسیاری از ایرانیان هم در این شهر و شهر مکه حضور دارند.
او در آغاز بحث گفت: چند سالی است که وقتی از نامگذاریهایی چون «ادبیات دینی» سخن گفته میشود، بسیاری بر این اعتقادند که اصلا به این نوع تقسیم بندیها در ادبیات اعتقاد ندارند. درواقع از این منظر به موضوع میتوان نگاه کرد که هر اثر ادبی و هنری که خلق میشود، یا بر اساس اصول زیبایی شناسانه شکل گرفته که به فطرت بشری مربوط است، یا به نیازها، دغدغهها و دردهای انسان میپردازد که اتفاقا پیامبران مبعوث شدند و دینها آمدند برای رسیدگی به همین مسائل. پس خود به خود، همان نسبتی که بین انسان با دین وجود دارد، بین ادبیاتش با دین هم میتواند در نظر گرفته شود.
وی ادامه داد: به نظر میرسد کلا ادبیات دینی در معنای محدودش در کشور ما چندان حضور نداشته است. چراکه اساسا کشور ما یک کشور مبلغ دینی محسوب نمیشده و معمولا حاکمیتها در دورههای مختلف، وظیفه را در گسترش دین نمیدیدند، بلکه درنهایت اساس کارشان ایجاد شرایط مطلوب برای زندگی گروهی بوده است. از طرفی هم در دوره معاصر که آثاری در به چالش کشیدن برخی مباحث خلق شدند، ضد دینی نیستند، بلکه اتفاقا به حواشی زائد شکل گرفته حول اصل و حقیقت دین میپردازند و نوک پیکان نقدشان بیشتر خرافههاست و شرایط انحرافآمیز و آزاردهنده، نه خود ماهیت دین. میتوان گفت که در کشور ما هیچ وقت هم اثر ادبی در ضدیت با دین شکل نگرفته است.
در ادامه، علی آقاغفار همدانی نویسنده تصریح کرد: اصلا نمیتوانم ادبیات فارسی و دین را از هم تفکیک کنم. بخصوص که ادبیات ما با ذائقه ادبی که در مردم، مثلا در علاقهمندی به شعر و نیز حکایتهای عموما شفاهی وجود دارد، کمک زیادی هم در ترویج دین کرده است. در آثار بزرگان ادبیات ما که از خود یادگارهایی به جا گذاشتهاند که امروز هم در عصر تکنولوژی و شتاب کاربرد دارد، میبینیم که غلبه دینیشان به تواناییهای ادبیشان میچربد. نمونهای که برای همه ملموس است و شاید به تعبیری این حرف تکراری شده باشد، جناب «حافظ» است با آن توانایی ادبی که معتقدم ابتدا یک فرد دیندار است و بعد شاعر.
او ادامه داد: با این تقاسیر، این دو را از هم نمیتوان جدا کرد اما در عین حال معتقدم که در عصر معاصر و البته بیشتر نظرم برمیگردد به بعد از پیروزی انقلاب، تعریفهایی را در طول مسیر پیدا کردیم که از قبل وجود نداشته و چون حادثهای، اتفاقی و فرمی شکل گرفته، خواستیم اسمی هم برایش در نظر بگیریم. این اسامی که بیسابقه بوده، بعضا مورد وثوق همگان نبوده، در عین حالیکه شاید همه از نظر ماهیت با آن موافق بودهاند.
این نویسنده همچنین گفت: نوع بشر چون کمال جو است، در هر حوزه و شاخهای که وارد میشود، قصدش تعریف و شناخت انسان کامل است. شاید مسیر را اشتباه برود یا از ابزاری استفاده کند که افراد کمتری متوجه شوند، گاهی هم آنقدر عام میشود که آن ابزار و ادبیات روی همگان میتواند تاثیر بگذارد. از این رو وقتی یک نویسنده به دنبال کمالجویی بشری و به دنبال معرفی یک موقعیت بهتر است، این موقعیت بهتر یک نگاه دینی میشود که حال ممکن است نگاه او با چارچوبهایش، تعریف متفاوتی از تعریف ما باشد.
آقاغفار با بیان این که 16-15 سال است این بحث درگرفته که آیا قصهی دینی یعنی داستانی که نشانههای مشخص دینی در آن وجود دارد، یادآور شد: من از سال 62 به حوزه ادبیات کودک و نوجوان وارد شدم و تاکنون نگاههای مختلفی در این زمینه دیدهام. وقتی مدت زمان کمی از انقلاب میگذشت و جنگ هم تازه شروع شده بود، چه بپسندیم و چه نپسندیم، ادبیاتی شکل گرفته بود که به مستقیم گویی دچار بود و نصیحت مستقیم به مؤمن بودن اساس کارش بود. این نوع بیان شاید در زمان خودش جواب میداد اما الان ممکن است دیگر پاسخگو نباشد و به شعاری بودن تعبیر شود، درحالی که نیاز آن موقع شعار بود.
او ادامه داد: ما مدام به بن بستهای تعریفی برمیخوریم و درحالی که زمانی با تعاریفی میتوانستیم منظور خودمان را انتقال دهیم، گاهی هم به نفی برخی از همان مفهومها کشیده میشویم. ما به تعریف مشخصی از ادبیات دینی دست نیافتیم و هر کس از زاویه باورمندی خودش و نوع نگاهی که به پیش رو دارد، تعریف متفاوتی ارایه میکند. از این رو میبینیم کسانی که شاید در زمانی به تعبیر امروز شعارزده مینوشتند، حال برای مخاطب خود با شدتی از تغییر مینویسند که شاید نویسندگان مدرن در غرب هم اینگونه ننویسند. درواقع در این زمینه هم به افراط و تفریط دچاریم.
سپس مجری نشست با بیان این نکته که به نظر میرسد اینگونه از گرایشهای ادبی ما از شرایط و اتفاقات سیاسی بسیار تاثیرپذیرند، این پرسش را مطرح کرد که این مقولهها از این منظر چقدر آسیب پذیرند.
آقا غفار در این زمینه گفت: اصلیترین نقطهی آسیب همین جاست. من دربارهی قبل از انقلاب تخصصی ندارم اما در روزگار پس از آن، بویژه 15-10 سال اخیر که جنگ تمام شد و جامعه به یک آرامش نسبی زندگی رسید و به غذای روح توجه بیشتری صورت گرفت، خطرهایی این مسیر ادبیات را تهدید میکند که آدم دلش برای ادبیات فارسی میسوزد. یکی از تهدیدها در این زمینه، سیستمهای دولتی هستند. البته اصلا منظورم سانسور و ممیزی نیست، بلکه علاقهمندی سیستم دولتی به حمایت از نوعی ادبیات خاص است که نویسندگان را سوق میدهد به آن گونه نوشتن که سیستم میگوید نه آن گونه که دلش میخواهد. درواقع به نوعی سفارشنویسی پنهان و مضر دچاریم. البته من مخالف سفارشنویسی نیستم، با شرایطی؛ اما معتقدم این یک خطر است که اگر از بسیاری از این آثار حمایت دولتی برداشته شود، تیراژ و فروش آنها به شدت سقوط میکند. درواقع به همان شعار خودم میرسم که نویسندگی عشق اولت باشد اما شغل دومت!
این نویسنده و روزنامه نگار افزود: افزون بر این، آن چه که در چهار پنج سال اخیر مرا به شدت نگران کرده، غلبه ادبیات و سلایق وبلاگی است که به شدت باب شده است. کسی چیزی به ذهنش میرسد و در وبلاگش مینویسد، چند نفر هم میپسندند و حتا ممکن است کتاب هم بشود، اما از ماندگاری برخوردار نیست. مانند این است که در تاریکی کبریتی روشن کنیم. ممکن است این نوع کارها در مقطعی توجههایی جلب کند اما درنهایت جایگاهی ندارد، بلکه مانند یک غده سرطانی خودش را بین بافتهای سالم جا میکند. وقتی این نوع سادهنویسی از روی تنبلی و نه از روی علم و تشخیص باب میشود، مدام خلق شاهکارهایمان به تاخیر میافتد، ضمن آن که سلیقهها هم به سمت نزول، تغییر میکند و در درازمدت به ما آسیب میزند.
بهرامی در تشریح بیشتر موضوع گفت: برای نمونه، در فیلم سینمایی «جدایی نادر از سیمین» به عنوان اثری هنری، با نوعی کنکاش و بررسی هنرمند نسبت به مفاهیم دینی مواجهیم، درحالی که این فیلم کاملا به عنوان یک اثر اجتماعی شناخته میشود و در شبکههای اجتماعی هم به عنوان یک اثر اپوزیسیون و روشنفکرانه مورد حمایت قرار میگیرد. نوع برخورد طرفداران و منتقدانش هم بر این مبنا شکل میگیرد، درحالی که این کارگردان در آثار قبلیاش مانند «درباره الی» و «شهر زیبا» هم نشان داده که به دنبال استنتاج مفاهیم دینی در کاربرد زندگی امروزی است. این نوع برخوردهای طرفین رفته رفته موجب میشود که فرد هنرمند، نویسنده و شاعر رفته رفته خجالت بکشد یا موضع بگیرد در برابر این که به موضوع دینی در اثرش بپردازد. ازسوی دیگر هم تنها عدهای خاص با همان نگرشهای رسمی که اشاره شد حق مییابند در این زمینه به خلق اثر بپردازند.
آقاغفار در این زمینه تصریح کرد: من اصلا این تعریف را ریشهدار و محققانه نمیدانم که برخی میگویند دین فردی است و در ساختار اجتماعی نمیتواند و نباید حضور داشته باشد. ازسویی ما یک سری مخالفتها و مقاومتها ازسوی جوانانمان میبینیم که ممکن است تعبیر کنیم لاییک شدهاند. این در حالی است که آنها با برخی مظاهر مخالفت میکنند که برایشان بد تعریف شده و متاسفانه به عنوان اساس دین معرفی شده است. درحالی که باور دینی باید در وجود فرد تهنشین شود و آنوقت میرسیم به همان کلام پرمغز که عالم محضر خداست. ما زمانی گفتیم کسانی که دیندارند حتما خروجی و ظاهر خاصی دارند و وقتی این موضوع مهندسی معکوس شد، به مشکل وجود افراد نفوذی یا سوء استفادهگر برخوردیم. خیلی جاها هم که در خالقان آثار ادبی و هنری به تغییرهایی برمیخوریم که خیلی به سرعت و به شدت اتفاق افتاده، به این دلیل است که اعتقادات در وجود آن فرد به عنوان باور درنیامده و آن چه را که خودش بوده ارایه نکرده، بلکه آن چه را که سیستم میخواسته ارایه کرده است.
او همچنین تاکید کرد: دین مانند هوایی است که تنفس میکنیم اما چون از ابتدا نفس کشیدهایم، خیلی وقتها متوجه نیستیم که داریم تنفس میکنیم، تا زمانی که به مشکل تنفسی بربخوریم.
این نویسنده گفت: نباید اصرار کنیم حتما اثری که نشانه بارز دینی داشته باشد در حوزه دین قابل بررسی و تعریف است. مهم خروجی اثر ادبی است که به سمت انسان کمال یافته باشد. در هر زبانی و در هر کشوری میگویند راستگو باش. این مایهی یک اثر دینی است، چون الگوی مورد نظرش مورد توافق همهی ادیان است. این هم که بسیاری از روشنفکران ما وارد شدند و خواستند خرافات را مورد انتقاد قرار دهند، تقصیرش کوتاهی علمای دینی ماست که اجازه دادند این خرافات پیرامون دین و باورهای دینی شکل بگیرد.
همچنین حجت الاسلام والمسلمین روزبه برکت رضایی که در این نشست حضور داشت، در پاسخ به پرسش مجری در سخنانی با اشاره به این که جایی دیده نشده که مراجع حوزوی در برابر ادبیات موضعگیری کرده باشند، گفت: مراکزی که فقه را اولویت قرار میدهند، طبیعی است که مثلا موارد تصوفی را خیلی نپذیرند. آن چه که برداشت فقها در برخی حوزههای هنری بوده و الان هم توسط مراجع امروز با مخالفت 180 درجهای مواجه نشده، برمبنای روایات است که این امر را خیلی سخت میکند و شجاعت و همتی میخواهد که عالمی بیاید بگوید آن روایات با قراین روز برداشتهای دیگری میتواند داشته باشد؛ همان طور که در سالهای اخیر در برخی موارد این اتفاق رخ داد.
او تاکید کرد: با این اوصاف هیچ کس در حوزههای علمیه با اصل ادبیات مشکلی نداشته است. ما حتا دیوان شعر منتسب به حضرت علی (ع) داریم و در دینی که معجزهی آن کلام است، به کرات از این پتانسیل استفاده شده است.
پایان بخش سیامین نشست «عصر روشن»، خوانش شعرهایی متناسب با موضوع نشست بود.
انتهای پیام


نظرات