سه تن از فرماندهان ارتش جمهوري اسلامي ايران در دوران دفاعمقدس با حضور در خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، و در نشستي، درباره چگونگي آغاز جنگ تحميلي و مقاومت رزمندگان «گردان 283 لشكر 92 زرهي» خوزستان در برابر هجوم ارتش عراق در روزهاي آغازين جنگ تحميلي به بحث و گفتوگو نشستند.
** مروري بر تاريخ
در اين نشست،امير سرتيپ بازنشسته «سيدتراب ذاكري» كه در دوران دفاعمقدس افسر اطلاعات ارتش بوده است، گفت: تا كنون پنج جنگ بين ايران و كشورهايي كه مدعي بينالنهرين و عراق بودند رخ داده كه تنها يكي از اين جنگها ميان عراق و ايران بود و چهار مورد ديگر آن با دولت عثماني و به خاطر كشور عراق فعلي انجام شده است. ما هميشه مدعي اين منطقه بودهايم چرا كه حتي قبل از پيروزي اسلام نيز آن جا جزو ايران به شمار ميرفت.
وي با اشاره به قرارداد 1975 بيان كرد: آخرين قراردادي كه ميان كشور ايران و عراق امضا شد مربوط به سال 1937 است. قبل از آن هم قراردادهاي 1914 و 1913 امضا شده بود. حاصل اين قراردادها همان قرارداد 1975 است كه در «الجزيره» منعقد شد. هنگامي كه اين قرارداد به امضا رسيد صدام حسين بسيار خوشحال شد.او وقتي به بغداد آمد در مصاحبهاي تلويزيوني گفت: «ما توافق بسيار بزرگي را انجام دادهايم و اين يك اقدام شجاعانه بود.» كشورهاي همسايه نيز در پيامهايي به صدام اعلام ميكردند كه اين كار بزرگي بود چراكه مشكلاتتان را با كشور بزرگ ايران و همسايه شرقي حل كرديد. ايران نيز از اين قرارداد ناراضي نبود چرا كه توانسته بود هم اروندرود را حفظ كند و هم اختلافات مرزي را حل كند.
اصول قرارداد 1975 متشكل از چهار ماده بود. ابتدا اختلافات مرز زميني بر مبناي قرارداد 1914و1913 حل شد. دومين ماده هم تعيين مرز رودخانهاي ميان عراق و ايران بود. مرز رودخانهاي در اروند حدود91/2 كيلومتر است. علاوه بر اين، 250 كيلومتر مرز رودخانهاي ديگر هم در اختيار داشتيم كه اختلافات آنها نيز رفع شد. ماده سوم كه ارزشش به اندازه ماده دوم است نيز در باره عدم دخالت در امور داخلي هم ديگر بود چرا كه در آن زمان «ملا مصطفي بارزاني» كه از سوي ايران حمايت ميشد، توانسته بود به گفته، «رفيق السامرايي» رئيس اداره استخبارات عراق 70000 نفر نظامي عراقي را با حملاتش از بين ببرد و به دليل فشارهايي كه از سوي «ملا مصطفي» به نيروهاي نظامي عراق وارد ميشد نيروهاي نظامي عراق شمال اين كشور را تخليه كردند.
با وجود «ماده 3» حاكميت وقت ايران حمايت خود را از كردها برداشت و آنها را در نقاط مختلفي مانند كرمان، كامياران و جاهاي ديگر اسكان داد. ماده چهارم نيز اين بود كه قرارداد 1975 دايمي، غيرقابل تغيير و قطعي باشد. تمام رجزخوانيهاي عراق مبني بر اينكه كار بسيار بزرگ و خوشايندي انجام داده به اين خاطر بود كه اگر ايران حمايت خود را از شمال عراق برنميداشت شايد كردها خودمختاري ميخواستند بنابراين بر اساس اين قرارداد حكومت مركزي عراق بار ديگر به كردستان تسلط يافت.
در خردادماه سال 1354 جلسهاي در كاخ صدام با حضور رئيس كل استخبارات، وزير امور خارجه و رئيس «انفال عام» عراق تشكيل شد. هر سه به اين نتيجه رسيدند كه نيروهاي عراقي تقويت شوند و سپس به ايران حمله كنند.صدام به آنها ديكته كرده بود درباره هر موضوعي كه ميخواهيد صحبت كنيد به دنبال يك نتيجه ديگري هم از قرارداد 1975 باشيد كه آيا به نتيجه مثبتي رسيدهايم يا خير.
پيروزي انقلاب اسلامي و اقدامات توسعهطلبانه رژيم بعث عراق
در مدت 18 ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، عراق نميتوانست تدابير نظامي خود را اينگونه آماده براي حمله به ايران كند. او از پيش قصد حمله حتمي به ايران را داشت. عراق به شدت تمام نيروهاي خود را تقويت كرده بود. بنابراين انقلاب اسلامي اهداف عراق را نسبت به جنگ با ايران توسعه داد و زمان تجاوز ارتش بعثي را هم تسريع بخشيد. عراق توانسته بود پس از پيروزي انقلاب اسلامي در مدت 18 ماه، 9 لشكر با 29 تيپ مستقل و حدود 200 هزار نفر نيروي آموزش ديده را براي حمله به ايران آماده كند. اين كشور ظرف مدت پنج سال يعني از 1975 تا 1980 اين نيرو را تجهيز كرد. اقدامات و روابط عراق را در اين مدت در نظرگرفته بوديم. عراق در پوشش روابط و حسن همكاري با ايران خود را تجهيز و گمان ميكرد ايران نميداند چه برنامهاي دارد.
اولين جرقه جنگ
اولين جرقه جنگ عراق با ايران در خرداد سال 59 خورد. آن زمان كه نخستوزير عراق در لبنان مصاحبهاي ترتيب ميدهد و ميگويد: «اگر ايران حقوق از دست رفته ما را پس ندهد به زور متوسل خواهيم شد.» او در پاسخ به خبرنگاري اظهار ميكند:« ما خوزستان را ميخواهيم.» و حتي براي شهرهاي آن هم نام انتخاب كرده بودند. اين اقدامات بيانگر اين است كه تمام كارهاي عراق ريشهاي بوده است. رفيق السامرايي در كتابش نوشته است كه آن قدر سازمان «سيا» به ما در جنگ با دادن اطلاعات كمك كرده است كه به اسراييل نكرده است.
ما در ارتش شيوهاي داريم به نام ثبت پيامها.اگر پيامها بر اساس موضوع ثبت شود خود اين اطلاعات به ما ميگويند كه افراد چه كار ميخواهند انجام دهند.
***گفتيم عراق ميخواهد حمله كند گفتند...
قبل از فروردين سال 59 به مهندس «قرضي» -استاندار وقت خوزستان- گفتم كه عراق ميخواهد حمله كند. با استدلالهايي كه آوردم او متقاعد شد تا مداركي مبني بر حمله عراق را به مجلس شوراي اسلامي ببرد. اما متأسفانه نمايندگان او را «هو» كرده بودند. نامهاي هم مبني بر حمله عراق به فرمانده لشكر 92 زرهي خوزستان دادم تا به دست مسولان رده بالا برساند. اما يكي از مسئولان زير نامه براي من نوشت :« ما با برادران مسلمان عراقي هيچ گونه مشكلي نداريم شما «تفاله»هاي رژيم گذشته هستيد كه اطلاعات را از عراق گرفتهايد و... .
ميدانستم كه عراق به ايران حمله خواهد كرد چرا كه در جريان گزارشات بودم. اين گونه نبود كه به اين گزارشات توجه نكنم. وقتي فردي به نام «سعادت» يك شبه رييس اداره دوم شد نبايد توقعي ميداشتيم به حرفهاي ما گوش دهد. او به غير از اينكه اسناد ضد جاسوسي شوروي را به سفارت تحويل ميدا كار ديگري نداشت و اصلا برايش فرقي نميكرد كه عراق به ايران حمله كند يا نه.
من بار ديگر كل مداركي كه درباره روند توسعه نيروهاي ارتش عراق بود را به حجتالاسلام «عاملان» كه رئيس انجمن اسلامي تيپ 92 زرهي بود دادم. متقاعد شد كه عراق در حال آمادگي است. به او گفتم: «مدارك را به دست شخص امام برسان و به غير از امام به كسي ديگر بدهي فايدهاي نخواهد داشت.» ظاهرا امام آن را به بنيصدر ( فرمانده كل قوا) در آن زمان ارجاع داده بودند. بنيصدر هم نامه را به وزارت دفاع داده بود. وزارت دفاع به ستاد مشترك و ستاد مشترك به اداره مهندسي براي برآورد هزينه ها، و تامين اعتبار ارجاع داده بود.
**گفتند نيروها را برگردانيد
به دليل احساس خطر، در روز26 فروردين سال 1359 يگانهايي از لشگر 92 به لشگر 97 ملحق و در تنگهاي در خوزستان مستقر شدند. اما از طرف نيروي زميني ارتش گفته بودند كه اين يگانها را باز گردانيد. نبايد آنها در منطقه باقي بمانند، اتفاقي نميافتد. بهتر است تنها يك تعداد از نيروها در منطقه باشند و بقيه آموزش ببينند.
روز بيستم ارديبهشت سال 1359 كه امير سرتيپ «تهامي» با گردانش( گردان 283) ميآيد. دشمن را ميشد با چشم غير مسلح در منطقه ديد. عراق دقيقا از مرزهاي جنوبي درتاريخ پنجم شهريورسال 59 وارد خاك ايران ميشود و از 13 شهريور سال 59 نيز ورودش به مرزهاي غربي كشور آغاز ميشود.
**هجوم به خوزستان
لشگر 10 زرهي عراق به خوزستان ميآيد و مسيرش به سمت منطقه «حميظه» است.40 كيلومتر پايينتر از آن لشگر مكانيزه دشمن در منطقه «فكه يا ابوفارض» وارد عمل ميشود و از سمت «فكه» به سمت «شوش» ميآيد. كمي پايينتر از اين نيز يك لشكر سنگين زرهي را در اختيار دارد. لشگر 5 زرهي هم موجود است.اگر دقت كنيم چهار لشكر در يك خط قرار گرفتهاند.
ارتش در خرمشهر بيشترين يگان را داشت كه ميتوان به گردان 230 تانك «چيفتن»،گردان 165 مكانيزه،151 دژ،400 نفر دانشجوي افسري، دو گردان تكاور دريايي، دو گردان توپخانه، يك گردان ژاندارمري، يك گردان سوار زرهي و گردان پدافند هوايي اشاره كرد.
***تحليل بيگانگان از اهداف ارتش رژيم بعث عراق
يك روزنامه كويتي 15 فروردين 59 مينويسد:«عراق دارد آماده ميشود كه به خوزستان حمله و اين استان را از ايران جدا كند.»معلوم است كه اين خبر ديدگاه مدير روزنامه نيست بلكه يك اعلاميه است كه ارتش عراق آن را به روزنامه داده است تا چاپ كند و تا واكنشهاي بعدي ايران و كشورهاي ديگر را تحليل كند. همچنين سرلشكر «كنت مايكل» آمريكايي در كتاب خودش با عنوان «آنچه گذشت» مينويسد: راهبرد اصلي عراق از حمله به ايران اشغال خوزستان است.
در جاي ديگر وزير جنگ وقت مصر در كتابي با عنوان «جنگ ايران و عراق» نوشته است كه عراق سه هدف از جنگ با ايران داشت: اول اينكه خوزستان را به اشغال خود در بياورد، حكوت ايران را ساقط كند و در آخر نيز ايران را به چند كشور تجزيه كند.او كسي است كه ميگويد سه ميليون جوان مصري در زمان جنگ عراق عليه ايران در عراق كار ميكردند كه يك ميليون آنها در پشتيباني ارتش عراق بودند.اين مطالب از حوادثي به حساب ميآيند كه ديگران تعريف ميكنند و قرار است در كشور ما اجرايي شود.
«رفيق السامرايي» هم در كتابش گفته است كه ما قرار بود در روز سوم جنگ در شمال «شوشتر» الحاق كنيم يعني اينكه دو گروه نظامي از بالا به پايين به يكديگر برسند. لشكرهايي كه در آنجا وجود داشتند لشكر 10 زرهي و يك مكانيزه در جبهه انديمشك ـ دزفول و در پايين لشكر زرهي و 25 مكانيزه بودند كه روز سوم قصد الحاق داشتند.
*** توقف ارتش عراق
لشگرهاي عراق نتوانستند با يكديگر الحاق كنند. رفيق السامرايي ميگويد:«به ما گفته بودند در مقابل شما نيرويي مقاومت نخواهد كرد اما هنگامي كه داخل منطقه «عين خوش» شديم با نيروهاي مقاوم و ايثارگر روبرو شديم كه تا به شهادت نميرسيدند از دست از فداكاري بر نميداشتند. در منطقه «فكه» نيز همين گونه بود. در يك روز 25 تانك ما را منهدم كردند. براي آنكه بتوانيم از مهلكه جان سالم به در ببريم تيپ 12 كه از تيپهاي ورزيده عراق است را به كار گرفتيم تا ما را نجات دادند و به منطقه «چنانه» رساندند. لشكر 9 زرهي نيز كه مسيرش، «تپه الله اكبر» به سمت «پادگان الله اكبر» و «الحايي» در شمال اهواز بود، در اثر مقاومت يگانهاي ارتش ايران به جاده بستان ـ سوسنگرد هدايت شد و به همين دليل برنامه پيشبيني شده ما نيز به هم خورد. لشكر 5 نيز در ميانه راه گير كرد و با پدافند سرسختانه ارتش ايران روبرو شد.»
*** مقابله لشكر 92 زرهي اهواز با دشمن
دفاع لشكر 92 باعث شد تا در روز ششم مهرماه سال 59 ، قطعنامه 479 مبني بر برقراري «آتش بس» جنگ صادر با دستور صدام حسين توسط «عصمت كتاني» صادر شود چرا كه نتوانسته بودند به اهداف از پيش تعيين شده خود دست يابند. بعد از روز ششم، عراق غير از اشغال خرمشهر بعد از 34 روز و عبور از كارون يك متر هم به خاك ايران پيشروي نكرد.
اين مقاومتها از طرف يك لشكر در مقابل 4 لشكر انجام شد. اگر با ديد نظامي تهاجم عراق به خاك ايران را در روزهاي آغازين جنگ بررسي كنيم متوجه ميشويم كه عراق در روز سوم در خرمشهر بود. اما به گفته فرمانده گردان تكاور گارد ويژه عراق، « پرسنل گردان «دژ» جانانه و شجاعانه جنگيدند» اما متاسفانه تا كنون اين جانفشانيها در جايي ثبت و گفته نشده است.
انتهاي پيام


نظرات